|
3 سال پیش
حسین ایسوند

یادته اون روز برفی وسط فصل زمستون تو پریدی پشت شیشه من زدم از خونه بیرون یادته اشاره کردی آدمک برفی

یادته اون روز برفی وسط فصل زمستون تو پریدی پشت شیشه من زدم از خونه بیرون یادته اشاره کردی آدمک برفی
یادته اون روز برفی
وسط فصل زمستون
تو پریدی پشت شیشه
من زدم از خونه بیرون
یادته اشاره کردی
آدمک برفی بسازم
واسه ساختنش رو برفا
هرچی که دارمو ببازم
گوله گوله برف سردو
روی همدیگه می چیدم
شاد و خندان بودم انگار
که به آرزوم رسیدم
رو پیشونیش با یه پولک
یه خال هندو گذاشتم
واسه چشماش دو تا الماس
جای پوس گردو گذاشتم
رو سینش با شاخه یاس
یه گلوبند و کشیدم
روی لبهاش با اجازت
طرح لبخند رو کشیدم
یادمه با نگرونی
تو یه ها کردی رو شیشه
دزدکی برام نوشتی
تکلیف قلبش چی میشه
شرم گرم لحظه ها رو
توی اون سرما چشیدم
سرخیش رو پوست سرد
آدمک برفی کشیدم
قلبم رو دادم نگفتم
تن اون از جنس برفه
عاشقونه فکر میکردم
نمیگفتم نمی صرفه
ولی فصل آشنایی
زود گذر بود و گریزون
شما از اون خونه رفتین
آخر همون زمستون
رفتی و قصه اون روز
واسه من مثل یه خواب شد
از تب گرم جدایی
آدمک برفی هم آب شد
کاشکی میشد که دوباره
روبروت یه جا بشینم
یا که رد پات رو برف
توی کوچمون ببینم
کاشکی میشد توی دنیا
هیچ کسی تنها نباشه
عمر آدم برفی هامون
امروز و فردا نباشه
قول میدم تا آخر عمر
دیگه قلبم رو نبازم
بعد تو تا آخر عمر
آدمک برفی نسازم ...
#‌نقاشی #‌طراحی #‌دانستنیها #‌کتاب #‌موسیقی #‌محسن_چاووشی #‌غزل #‌شعر #‌رمان #‌مستند #‌انسانیت #‌مجسمه_سازی #‌عدالت #‌تاج #‌استقلال

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط