با من بی کس تنها شده یارا تو بمان همه رفتند از این خانه خدارا تو بمان من بی برگ خزان دیده دگر رفتنی

با من بی کس تنها شده یارا تو بمان همه رفتند از این خانه خدارا تو بمان من بی برگ خزان دیده دگر رفتنی
با من بی‏کس تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدارا تو بمان

من بی برگ خزان دیده دگر رفتنی‌ام
تو همه بار و بری تازه بهارا تو بمان

داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقش بخون شسته نگارا تو بمان

زین بیابان گذری نیست سواران را لیک
دل ما خوش بفریبی است‌، غبارا تو بمان

هر دم از حلقه عشاق‌، پریشانی رفت
به سر زلف بتان سلسله دارا تو بمان

شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا، یارا، اندوه گسارا تو بمان «‌سایه‌» در پای تو چون موج دمی زارگریست
که سر سبز تو خوش باد کنارا تو بمان
هوشنگ ابتهاج (سایه)
پاسخ شهریار به سایه گوش کنید
سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه؟
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه؟

#‌سایه#‌هوشنگ_ابتهاج #‌شهریار#‌شهریار_تبریزی #‌بزرگان#‌شاعران#‌شعر#‌غزل#‌زندگی#‌عشق#‌ادبیات#‌شاعر#‌به_وقت_ارامش#‌گوش_بسپاریم#‌لذت_ببرید #‌حسرت#‌دنیا_محل_گذره #‌کرونا#‌مراقب_باشیم#‌خدا

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط