|
4 سال پیش
انتشارات کتاب ریرا *چاپ کتاب*
.بخشی از کتاب: آماندا قدم زنان از اتاق نشیمن به سمت راهرو رفت تا دنباله کابل سیاه تلویزیون را پیدا
.
بخشی از کتاب:
آماندا قدم زنان از اتاق نشیمن به سمت راهرو رفت تا دنبالهی کابل سیاه تلویزیون را پیدا کند تا شاید دستگیرش شود این شیطنت از کجا آغاز شده و به کجا ختم شده است. درب اتاق دخترها را زد و این مرتبه برخلاف دفعات قبل منتظر نماند تا آنها جوابی که نمیدهند را به او بدهند؛ سعی کرد تا در را باز کند. به نظر میرسید تلویزیون، درست پشت در قرار گرفته باشد، چون آماندا نمیتوانست در را باز کند. یک گوشش را از لای در که به زور باز کرده بود، بُرد داخل. صدای گزارشگر لعنتی را شنید و صدای دخترهایش را که بعد از گزارشگر کلمه به کلمهی که او میگفت، تکرار میکردند. صدای به هم خوردن کاغذها را شنید و... . ?
کتاب
«به احترام چشمهایت که دیگر مال من نیستند»
ترجمه وگردآوردی: امیر محجوب
_________________________________________
#معرفی_کتاب #چاپ_کتاب #چاپ_اول #کتاب_داستان #رمان #داستان_کوتاه #داستان_نویسی #نویسندگی #داستان #کتابخوانی #کتاب_داستان #داستان_خارجی #انتشارات #کتاب_ریرا #ناشر_کتاب
_________________________________________
Riraketab.com
بخشی از کتاب:
آماندا قدم زنان از اتاق نشیمن به سمت راهرو رفت تا دنبالهی کابل سیاه تلویزیون را پیدا کند تا شاید دستگیرش شود این شیطنت از کجا آغاز شده و به کجا ختم شده است. درب اتاق دخترها را زد و این مرتبه برخلاف دفعات قبل منتظر نماند تا آنها جوابی که نمیدهند را به او بدهند؛ سعی کرد تا در را باز کند. به نظر میرسید تلویزیون، درست پشت در قرار گرفته باشد، چون آماندا نمیتوانست در را باز کند. یک گوشش را از لای در که به زور باز کرده بود، بُرد داخل. صدای گزارشگر لعنتی را شنید و صدای دخترهایش را که بعد از گزارشگر کلمه به کلمهی که او میگفت، تکرار میکردند. صدای به هم خوردن کاغذها را شنید و... . ?
کتاب
«به احترام چشمهایت که دیگر مال من نیستند»
ترجمه وگردآوردی: امیر محجوب
_________________________________________
#معرفی_کتاب #چاپ_کتاب #چاپ_اول #کتاب_داستان #رمان #داستان_کوتاه #داستان_نویسی #نویسندگی #داستان #کتابخوانی #کتاب_داستان #داستان_خارجی #انتشارات #کتاب_ریرا #ناشر_کتاب
_________________________________________
Riraketab.com
بیشتر...
تبلیغات