|
4 سال پیش
کتابِ سَروستان
معرفی کتاب هزاران فرسنگ تا آزادی نوشته یون سون کیم داستان فرار هیجان انگیز او از کشور کره شمالی
#معرفی_کتاب
«هزاران فرسنگ تا آزادی» نوشته یون سون کیم داستان فرار هیجانانگیز او از کشور کره شمالی است. کشوری کمونیستی که مردمش همچون کارگرانی از همهجا بیخبر روزگار میگذرانند. او در ۱۲ سالگی در حالی که مادر و خواهرش در گیرو دار قحطی اوایل دهه نود، برای تهیه غذا از خانه بیرون رفتهاند، به تنهایی و بدون هیچ پولی سوار اتوبوس میشود تا خود را نجات دهد.
در اوایل دهه نود، شهر پیونگ یانگ شاهد یک قحطی مرگبار بود. بر اساس گزارشهایی که آن روزها مخابره میشد، هزاران کارگر گرسنه در خیابانها پرسه میزدند و در کمال ناامیدی تلاش میکردند تا غذایی برای سیر کردن شکم خود و خانوادههایشان پیدا کنند. آنها قربانی یکی از رازآلودترین فجایع کره شمالی شده بودند: قحطی بزرگی که به خاطر برنامهریزی نادرست، انزوا و سیاستهای غیرمسئولانه موسوم به «خوداتکایی» جمعیت ۲۵ میلیونی این کشور را به مرز نابودی کشانده بود: «در کشوی میز قهوهخوری، یک دفترچه و مداد __ از جمله چیزهای معدود باارزشی که داشتیم و نفروخته بودیم __ پیدا کردم. کاغذهای دفترچه باکیفیت بودند. در تاریک و روشنا دولا شدم، شروع به نوشتن کردم. در دفترچه، تمام کوششها و رنج و محنتهایی را که برده بودم و همینطور سه بار رفت و برگشتم به راجین_ سانبونگ را بازگو کردم. مدادم را محکم روی کاغذ فشار میدادم و پر از ناامیدی بودم، کل صفحه را پر کردم.
نوشتم: «مامان، منتظرت بودم. شش روز منتظرت بودم. احساس میکنم به زودی میمیرم. چرا هنوز برنگشتهای؟» بعد از تمام شدن صفحه، شروع به گریه کردم و احساس میکردم که به گل نشستهام، تاریکی شب کمکم شروع شد و مرا احاطه کرد. ناگهان، صدایی از طبقات شنیدم. قلبم داشت از جایش در میآمد.
آه! فقط یکی از همسایهها به آپارتمانش برگشته بود.
وصیتنامهام را روی میز قهوهخوری گذاشتم. صورتم غرق اشک شد. جانم را ازدسترفته میدیدم.» این رمان گوشهای از رنج و سختی مردم بیپناه این کشور را در جریان قحطی توصیف کرده است.
#هزاران_فرسنگ_تا_آزادی فرار من از #کره_شمالی
#یون_سون_کیم
ترجمهی #زینب_کاظم_خواه
#نشر_ثالث
۲۵۰۰۰ تومان
#کتاب_سروستان
«هزاران فرسنگ تا آزادی» نوشته یون سون کیم داستان فرار هیجانانگیز او از کشور کره شمالی است. کشوری کمونیستی که مردمش همچون کارگرانی از همهجا بیخبر روزگار میگذرانند. او در ۱۲ سالگی در حالی که مادر و خواهرش در گیرو دار قحطی اوایل دهه نود، برای تهیه غذا از خانه بیرون رفتهاند، به تنهایی و بدون هیچ پولی سوار اتوبوس میشود تا خود را نجات دهد.
در اوایل دهه نود، شهر پیونگ یانگ شاهد یک قحطی مرگبار بود. بر اساس گزارشهایی که آن روزها مخابره میشد، هزاران کارگر گرسنه در خیابانها پرسه میزدند و در کمال ناامیدی تلاش میکردند تا غذایی برای سیر کردن شکم خود و خانوادههایشان پیدا کنند. آنها قربانی یکی از رازآلودترین فجایع کره شمالی شده بودند: قحطی بزرگی که به خاطر برنامهریزی نادرست، انزوا و سیاستهای غیرمسئولانه موسوم به «خوداتکایی» جمعیت ۲۵ میلیونی این کشور را به مرز نابودی کشانده بود: «در کشوی میز قهوهخوری، یک دفترچه و مداد __ از جمله چیزهای معدود باارزشی که داشتیم و نفروخته بودیم __ پیدا کردم. کاغذهای دفترچه باکیفیت بودند. در تاریک و روشنا دولا شدم، شروع به نوشتن کردم. در دفترچه، تمام کوششها و رنج و محنتهایی را که برده بودم و همینطور سه بار رفت و برگشتم به راجین_ سانبونگ را بازگو کردم. مدادم را محکم روی کاغذ فشار میدادم و پر از ناامیدی بودم، کل صفحه را پر کردم.
نوشتم: «مامان، منتظرت بودم. شش روز منتظرت بودم. احساس میکنم به زودی میمیرم. چرا هنوز برنگشتهای؟» بعد از تمام شدن صفحه، شروع به گریه کردم و احساس میکردم که به گل نشستهام، تاریکی شب کمکم شروع شد و مرا احاطه کرد. ناگهان، صدایی از طبقات شنیدم. قلبم داشت از جایش در میآمد.
آه! فقط یکی از همسایهها به آپارتمانش برگشته بود.
وصیتنامهام را روی میز قهوهخوری گذاشتم. صورتم غرق اشک شد. جانم را ازدسترفته میدیدم.» این رمان گوشهای از رنج و سختی مردم بیپناه این کشور را در جریان قحطی توصیف کرده است.
#هزاران_فرسنگ_تا_آزادی فرار من از #کره_شمالی
#یون_سون_کیم
ترجمهی #زینب_کاظم_خواه
#نشر_ثالث
۲۵۰۰۰ تومان
#کتاب_سروستان
بیشتر...
تبلیغات