|
6 سال پیش
تَنها صَفحه رَسمی شاعرانه
.لبانت به ظرافت شعر شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند که جان دار غارنشین از آن سود می
.
لـبـانـت
بـه ظـرافت شـعـر
شهوانی ترين بوسهها را
به شرمی چنان مبدل می كند
كه جاندار غارنشين از آن سود می جويد
تا به صورت انسان درآيد.
و گونههايت
با دوشيار مورّب
كه غرور تو را هدايت می كنند و
سرنوشت مرا
كه شب را تحمل كردهام
بـی آن كـه بـه انتظار صـبـح
مسلح بوده باشم ،
و بـكارتی سربلند را
از روسـبـيـخانههای داد و سـتد
سر به مهر باز آوردهام.
هرگز كسی اين گـونه فجيع
به كـشـتـن خود برنخاست
كـه مـن بـه زنـدگـی نـشـسـتـم !
و چشمانت راز آتش است
و عـشقت پيروزی آدمی ست
هنگامی كه به جنگ تقدير می شتابد
و آغـوشـت
انـدك جایی بـرای زيـستـن
اندك جایی برای مردن
و گريز از شهر
كه با هزار انگشت
بـه وقـاحـت
پاكی آسمان را متهم می كند.
كـوه با نخستين سنگها آغـاز می شود
و انـسان با نخستين درد.
در من زندانی ِ ستمگری بود
كـه به آواز زنجـيـرش خـو نـمی كرد .
من با نخستين نگاه تو آغـاز شدم .
تـوفـانهـا
در رقص عظيم تو
به شكوهمندی
نـی لـبـكی می نوازند،
و ترانه رگهايت
آفـتـاب هـمـيشـه را طـالـع می كـند ؛
بگذار چـنان از خـواب برآيم
كه كوچههای شهر
حـضور مـرا دريـابـنـد.
دستانت آشتی است
و دوسـتانی كه يـاری می دهند
تا دشمنی
از ياد برده شود.
پـيشانيت آيـنه ای بلند اسـت
تابناك و بلند،
كه خواهران هفتگانه در آن می نگرند
تا به زيبایی خويش دست يابند.
دو پرنده بی طاقت در سينهات آواز می خوانند
تابستان از كدامين راه فرا خواهد رسيد
تا عطش
آبها را گـواراتر كـند؟
تا در آئينه پديدار آیی
عمری دراز در آن نگريستم
من بركهها و درياها را گـريستم
ای پری وار در قالب آدمی
كه پيكرت جز در خلواره ناراستی نميسوزد !
حضورت بهشتی است
كه گريز از جهنم را توجيه ميكند،
دريائی كه مرا در خود غرق می كند
تا از همه گناهان و دروغ
شسته شوم.
و سپيده دم با دستهايت بيدار می شود.
#احمد_شاملو
#آیدا_در_آینه
#شاعرانه
#شعر_خوب
#شعرنو_شعر_شعرانه#دکلمه#شعرودکلمه#شعرخاص#شعرسپید#شعرکوتاه#شعرمعاصر#شاعران#دلنوشته
#shaeranne
@shaeranne
لـبـانـت
بـه ظـرافت شـعـر
شهوانی ترين بوسهها را
به شرمی چنان مبدل می كند
كه جاندار غارنشين از آن سود می جويد
تا به صورت انسان درآيد.
و گونههايت
با دوشيار مورّب
كه غرور تو را هدايت می كنند و
سرنوشت مرا
كه شب را تحمل كردهام
بـی آن كـه بـه انتظار صـبـح
مسلح بوده باشم ،
و بـكارتی سربلند را
از روسـبـيـخانههای داد و سـتد
سر به مهر باز آوردهام.
هرگز كسی اين گـونه فجيع
به كـشـتـن خود برنخاست
كـه مـن بـه زنـدگـی نـشـسـتـم !
و چشمانت راز آتش است
و عـشقت پيروزی آدمی ست
هنگامی كه به جنگ تقدير می شتابد
و آغـوشـت
انـدك جایی بـرای زيـستـن
اندك جایی برای مردن
و گريز از شهر
كه با هزار انگشت
بـه وقـاحـت
پاكی آسمان را متهم می كند.
كـوه با نخستين سنگها آغـاز می شود
و انـسان با نخستين درد.
در من زندانی ِ ستمگری بود
كـه به آواز زنجـيـرش خـو نـمی كرد .
من با نخستين نگاه تو آغـاز شدم .
تـوفـانهـا
در رقص عظيم تو
به شكوهمندی
نـی لـبـكی می نوازند،
و ترانه رگهايت
آفـتـاب هـمـيشـه را طـالـع می كـند ؛
بگذار چـنان از خـواب برآيم
كه كوچههای شهر
حـضور مـرا دريـابـنـد.
دستانت آشتی است
و دوسـتانی كه يـاری می دهند
تا دشمنی
از ياد برده شود.
پـيشانيت آيـنه ای بلند اسـت
تابناك و بلند،
كه خواهران هفتگانه در آن می نگرند
تا به زيبایی خويش دست يابند.
دو پرنده بی طاقت در سينهات آواز می خوانند
تابستان از كدامين راه فرا خواهد رسيد
تا عطش
آبها را گـواراتر كـند؟
تا در آئينه پديدار آیی
عمری دراز در آن نگريستم
من بركهها و درياها را گـريستم
ای پری وار در قالب آدمی
كه پيكرت جز در خلواره ناراستی نميسوزد !
حضورت بهشتی است
كه گريز از جهنم را توجيه ميكند،
دريائی كه مرا در خود غرق می كند
تا از همه گناهان و دروغ
شسته شوم.
و سپيده دم با دستهايت بيدار می شود.
#احمد_شاملو
#آیدا_در_آینه
#شاعرانه
#شعر_خوب
#شعرنو_شعر_شعرانه#دکلمه#شعرودکلمه#شعرخاص#شعرسپید#شعرکوتاه#شعرمعاصر#شاعران#دلنوشته
#shaeranne
@shaeranne
بیشتر...
تبلیغات