شادی حقیقی چیست تعریف خوشبختی واقعی راه رسیدن به خوشبختی

روانشناسی شادی 1

شادی حقیقی چیست

همه انسانها در طول زندگی خود بدنبال خوشبختی، خوشحالی و سعادت هستند و هر کار و رفتاری در انسان معطوف به حداکثر رساندن شادی و به حداقل رساندن رنج است. اما شادی حقیقی چیست؟

ما در عصری زندگی می کنیم که با وجود بهبود سلامت فیزیکی، افزایش سطح رفاه و افزایش ثروت مردم بیشتری از افسردگی و اضطراب رنج می برند.

تا یک دهه پیش تمرکز روانشناسی بر کم کردن رنج و ناراحتی ها و مشکلاتی از جمله اضطراب، افسردگی، وسواس، پارانویا و غیره در انسان بود و تلاش داشت تا با تشخیص مشکلات آنها را اصلاح کند.

روانشناسی مثبت گرا اعلان کرد که چرا ما بر نقاط قوت فرد تمرکز نکنیم. زیرا در صورتی که حتی موفق به بهبود مشکلات فوق الذکر در فرد بشویم تازه به ابتدای راه رسیده ایم و فرد را تنها از منفی به صفر رسانده ایم ولکن در جهت کشف و شکوفایی استعدادهای فرد کاری نکرده ایم.

روانشناسی مثبت گرا در پی کشف آن است که چه چیز یک زندگی خوب و سعادتمند را می سازد و افراد خوشبخت چه ویژگیهایی دارند. روانشناسی مثبت گرا باور دارد با تمرکز بر افراد خوشبخت و موفق و شرایطی که آنها داشته اند و برای خویش ایجاد کرده اند و نیز ویژگیهای انها و مسیری که طی کرده اند راحت تر می توان مسیر خوشبختی و سعادت را پیمود.

دکتر شاهار اعتقاد دارد همانگونه که ما می توانیم یک زبان خارجی را یاد بگیریم در عین حال می توانیم نحوه خوشبخت بودن و شادی را نیز فرا بگیریم.

بر اساس نظر اپیکور کسب و پیروی از لذات مایهخوشبختیاست. ولکن او 3 نوع لذت را متمایز می کند. طبیعی و ضروری مانند غذا، پوشاک. طبیعی غیر ضروری مانند غذای خوشمزه، لباس زیبا و منزل راحت. غیر طبیعی و غیر ضروری مانند قدرت و احترام و تجملات.

برای خوشبخت بودن فقط ارضای نیازهای گروه اول لازم است. گروه دوم را می توان پیروی کرد ولی بهتر است از انها چشم پوشی کنیم. از لذتهای گروه سوم بالکل باید اجتناب کرد زیرا مانع خوشبختی هستند.

دکتر شاهار خوشبختی را لذت بردن و احساس رضایت از هر آنچه اکنون دارید تعریف می کند. او خوشبختی را همچنین احساس لذت همراه با معنا تعریف می کند. یک فرد خوشبخت کسی است که از احساسات مثبت درون خود لذت می برد و در عین حال یک زندگی هدفمند را دنبال می کند.

مارتین سلیگمن نیز در تعریف خوشبختی آنرا شامل سه فاکتور می داند. 1) هیجانات مثبت: عبارت است از داشتن احساسات خوب درباره گذشته، حال و آینده 2) غرقگی یا اشتیاق: زمانهایی که فرد چنان درگیر کارش می شود که گذر زمان را درک نمی کند (درباره این مفهوم در ادامه به تفصیل توضیح داده شده است). 3) معنا: فرد خود را به چیزی فراتر از خود (جامعه – دین و یا یک سازمان) متعهد می کند. (real happiness)

باید آگاه بود که احساس شادی و خوشبختی چیزی فراتر از وصول به شرایط مطلوب زندگی همانند سلامت، ثروت، موفقیت در کار و یا حتی داشتن خانواده است.خوشبختی رسیدن به مقصد نیست بلکه یک فرایند است.

انسان در حین تلاش برای رسیدن به مقصد می تواند کاملا احساس خوشحالی و خوشبختی کند. لذت کوهنوردی لزوما در رسیدن به قله نیست بلکه طی مسیر فی نفسه برای کوهنورد ارزشمند و شادی بخش است. بنابراین خوشبختی بیش از آنکه ناشی از وصول به اهداف باشد ناشی از مهارت و توانایی لذت بردن از مسیر وصول به اهداف است.

بنابراین خوشبختی بیش از آنکه عبارت از داشتن باشد ناشی از انجام دادن است. اگر مهارت لذت بردن از مسیر را نداشته باشیم و تنها از رسیدن به مقصد لذت ببریم احساس خوب در ما کوتاه مدت خواهد بود و پس از وصول به هدف بسرعت به داشتن چیز جدید عادت خواهیم کرد و برای ما شادی آور نخواهد بود و بدنبال چالش جدیدی خواهیم بود.

بطور مثال فکر می کنیم که اگر ماشین بنز اخرین مدل داشته باشم دیگر از آن به بعد احساس شادی خواهم کرد. شاید تاکنون به بنز آخرین مدل دست پیدا نکرده ایم ولی همه ما به بسیاری از چیزها رسیده ایم که گمان می کرده ایم داشتن آنها احساس شادی زیادی درما ایجاد می کند، ولی پس از وصول به آنها احساس خوشبختی در ما در بلند مدت تغییری نکرده است.

بنابراین خوشبختی ناشی از انجام کارها است و نه داشتن چیزها. متاسفانه فیلمها و سریالهایی که تهیه می بینیم و یا حتی داستانها، بطور مثال داستان سیندرلا که پس از ازدواج با شاهزاده دیگر به خوشبختی رسید، همگی درالقاء این خطای فکری موثر می باشند.

از سویی دیگر خوشبختی با نداشتن غم، اضطراب و عدم افسردگی یکسان نیست. خوشبختی یک پدیده وجودی و فعال است ولکن فقدان غم یک پدیده عدمی و منفعلانه است. بعبارت ساده تر برای رسیدن به خوشبختی باید آگاهانه تلاش کرد و در جهت وصول به آن اقدام کرد. هیچ فردی در سکون و سکوت خوشبختی را کسب نخواهد کرد. در حالیکه اگر شرایط بدی ایجاد نشود شما غمگین نخواهید بود. (بعضی افراد از کودکی مستعد افسردگی هستند که خود بدلیل شرایط ژنتیکی است) ممکن است که شما بدون هر گونه تلاشی غمگین نباشید. ولکن مطمئنا خوشبخت نیز نخواهید بود.

معنای خوشبختی در گذشته و حال

در گذشته سعادت و خرسندی عبارت بود از رسیدن به آنچه فرد به آنها نیاز داشت. از جمله غذا- سرپناه و غیره و وصول به هر کدام از اینها برای او معنای خوشبختی داشت و فرد فرصت فکر کردن به چیزی فراتر از غذا و سرپناه و امنیت را نداشت. در عصر کنونی معنای خوشبختی مانند همه مفاهیم دیگر دچار تغییر شده است. دیگر اطمینان داشتن از غذا و سرپناه بمعنای خوشبختی نیست. معنای خوشبختی در دنیای معاصر کمی پیچیده تر از گذشته شده است. از انجایی که در عصر کنونی امکان بیشتری برای انسان وجود دارد تا استعدادهای نهفته در وجود خویش را کشف و اشکار کند خوشبختی نیز معنا و مفهوم جدیدی یافته است. انسان کنونی با داشتن غذا و سرپناه و حتی امنیت لزوما احساس شادی و خوشبختی نمی کند بلکه او ناخودآگاه می داند به چیزهای دیگری برای خوشبختی نیاز دارد.

خوشبختی را باید از احساس خوشی و لذت زود گذر متمایز کرد. هر فردی از لحاظ احساسی در طول زندگی بالا و پایین های زیادی را تجربه می کند. ولکن نه فردی که زمانهای شادی را تجربه می کند می توان خوشبخت نامید و نه فردی را که در زمانهایی دچار غم می شود باید بدبخت دانست.

احساس خوشبختی پدیده ای فارغ از اتفاقات روزمره زندگی است. احساسی درونی است که تحت تاثیر وقایع روزمره زندگی قرار نمی گیرد (به خط پایه خوشبختی مراجعه شود). خوشبختی بیشتربوسیله حالت و وضعیت ذهن تعیین میشود تا شرایط خارجی. یک شخص خوشبخت کسی نیست که تحت شرایط خاصی شاد است بلکه اوفردی است با نگرشهای خاص درباره خود، دنیا و دیگران. بنابراین تغییر دادن دنیا کمکی به افزایش شادی فرد نمی کند بلکه این تغییر نگرش است که می تواند شادی بهمراه داشته باشد.

تمرکز بر احساسات منفی منجر به بکار افتادن مکانیسم جنگ و گریز در ما می شود و در نتیجه وسعت دید و حق انتخابهای ما را محدود می کند و احساسات مثبت منجر به خلاقیت و پشتکار بیشتر می شود. احساسات مثبت باعث می شود موثر تر با مشکلات و چالشهای زندگی مواجه شویم. باید توجه داشت که احساسات مثبت به هیچ وجه باعث خوش خیالی در فرد نمی شود و او را از زندگی واقعی دور نمی کند بلکه کمک می کند تا فرد هر چه بهتر امکانات موجود را بررسی کند و در کمال واقع بینی از حداکثر توان و ظرفیت خویش بهره ببرد. بنابراین احساسات مثبت قرار نیست لزوما و بطور مستقیم باعث خوشحالی ما بشوند بلکه احساسات مثبت باعث می شود بیشترین توان خود را برای زندگی بگذاریم و در نتیجه بهترین چیز را نیز از زندگی دریافت کنیم.

تال بن شاهار برای کمک به درک نحوه دستیابی به شادی 4 سبک زندگی را تشریح می کند و باور دارد تنها یک مدل باعث احساس شادی و خوشبختی در فرد می شود. این 4 مدل عبارتند از مدل لذت گرایی- مدل برتری جویی یا کمالگرایی- مدل پوچگرایی و در نهایت مدل شادی. در ادامه هر یک را بصورت مختصر توضیح می دهیم. این چهار مدل بر اساس

  1. مدل لذت گرایی: (hedonism)

وقتی از افراد بپرسیم یک زندگی شاد چگونه زندگی می باشد اکثر افراد تصویر یک زندگی پر از لذت و بدون رنج را در ذهن می آورند. تصور یک خانه مجلل، سفرهای لوکس زیاد، اتوموبیل اخرین مدل، یک همسر زیبا و تحصیلکرده چیزهایی است که به نظر افراد یک زندگی همراه با شادی را تعریف می کند.

این سبک زندگی یک فرد لذت گرا می باشد. در این سبک از زندگی فرد تنها به لذتهای آنی توجه می کند و به نتایج رفتارهای حال حاضر خود نمی اندیشد. آنها به حال زنجیر شده اند. فرد لذت گرا از هرگونه فعالیتی که رنج بهمراه داشته باشد اجتناب می کند و از هر چه احساس لذت به او بدهید فارغ از نتایج آن استقبال می کند. اگر کاری سخت باشد انرا رها می کند. اگر رابطه ای طراوت و تازگی خود را از دست داده باشد بسرعت انرا رها کرده و به سراغ رابطه جدید دیگری می رود. اگر مواد مخدر احساس خوب به آنها بدهید استفاده می کنند زیرا باور دارند باید در لحظه زندگی کرد.

کودکان اینچنین زندگی می کنند. آنها نیز در لحظه زندگی می کنند و نگران نتایج کارهای خود نیستند. تنها پس از رشد و کمال است که فرد توانایی می یابد به غیر از لذت لحظه نیز بیندیشد. هر قدر فرد رشد بیشتری داشته باشد توانایی بیشتری در به تاخیر انداختن لذت های آنی به جهت منافع آتی می یابد. فردی که رشد نیافته است تنها می تواند در لحظه زندگی کند و لذت لحظه برای او مقدم بر هر نفعی هر چند بزرگ در آینده است.

در مدل همبرگر شاهار فرد لذت گرا مانند کسی است که غذای فست فود می خورد. اگر چه در حال حاضر لذت زیادی می برد ولی سلامت آتی او را به خطر می اندازد. در این مدل زندگی فرد توجهی به عواقب رفتارهای حال حاضر خود ندارد و باور دارد باید از هرگونه رنج و چالشی حال حاضر اجتناب کرد.

اگر قرار است بین میهمانی رفتن و درس خواندن جهت امتحان هفته آینده یکی را انتخاب کند فرد لذت گرا حتما میهمانی را انتخاب می کند. چنین فردی اهداف بلند مدت ندارد. بدون داشتن اهداف بلند مدت زندگی برای فرد بی معنا می باشد. چنین فردی شادی واقعی را احساس نمی کند و تنها سعی دارد خود را از لذتی به لذت دیگر بیندازد تا احساس ملال و کسالت را در خود کاهش دهد.

مشکل این سبک از زندگی آن است که فرد مجبور است هر دم بر میزان شادی خویش بیفزاید تا به همان میزان گذشته احساس شادی کند. تحقیق انجام شده درباره 1 دلار اول و 1 دلار دوم را در بالا مطالعه کنید.

  1. مدل کمالگرایی یا برتری جویی:(rat racer)

در این سبک از زندگی فرد تنها کارهایی را انجام می دهد که فکر می کند مفید است و باید انجام دهد هر چند هیچ علاقه ای به انجام انها نداشته باشد. این افراد تمامی لذتهای حال حاضر را فدای منافع آتی می کنند. بگونه ای که گاها احساس لذت در آنها ایجاد احساس گناه می کند. این افراد از زندگی حال حاضر خود هیچ لذتی نمی برند و به آینده زنجیر شده اند. انها مهارت لذت بردن در لحظه را ندارند و همه لذتها را حواله به آینده می دهند. اینده ای که هیچ وقت نخواهد امد. باور آنها این است که خوشبختی چیزی است که تنها پس از طی مسافتی سخت و صعب در آینده بدست می آید. ولی وقتی ان اینده فرا برسد احساس انها تغییری نخواهد کرد و آنها همچنان بدنبال خوشبختی در آینده هستند.

آنها با خود فکر می کنند اگر لیسانس بگیرم دیگر احساس خوشبختی و شادی می کنم. اگر تلاش کنم و فلان خانه را بخرم دیگر از آن به بعد شاد خواهم بود. اگر دکتر بشوم دیگر احساس خوشبختی می کنم. این در حالی است که اگر دکتر نیز بشوند احساس خوشبختی نمی کنند و بنابراین با خود فکر می کنند اگر احساس خوشبختی نمی کنند بدین دلیل است که بهترین دکتر شهر نشده اند و اگر بهترین دکتر شهر شوم احساس شادی خواهم کرد. اما با رسیدن به هر هدف تنها هدف بعدی در ذهن کمالگرا شکل می گیرد و این سیر برای همیشه در زندگی یک کمالگرا ادامه دارد. (برای درک بهتر این سبک از زندگی مقاله درمان کمالگرایی را مطالعه کنید)

در مدل همبرگر شاهار کمالگرا کسی است که همبرگر گیاهی می خورد. از خوردن آن هیچ لذتی نمی برد ولکن بخاطر منافع آتی آن اینکار را می کند. شعار کمالگرا این است: امروز رنج بکش تا فردا خوش باشی.

البته خوشی برای کمالگرا هیچ زمان فرا نمی رسد زیرا او مهارت لذت بردت از زندگی را فرانگرفته است. او خود را در دنیای مسابقه می بیند که مدام باید با همه رقابت کند. با خود می گوید اگر از این افراد بهتر شوم دیگر احساس خوشحالی می کنم. اما هر قدر از دیگران جلو بزند باز هم افرادی را می بیند که از او جلوتر هستند. او هیچ زمان احساس شادی نمی کند. کمالگرا مهارت لذت بردن از مسیر را فرا نگرفته است و تمام هدف او رسیدن به مقصد است. مقصدی که رسیدن به ان تنها برای مدت کوتاهی به او احساس راحتی می دهد.

این احساس راحتی را نباید با احساس شادی اشتباه گرفت. این حس خوب پس از رسیدن به مقصد ناشی از زمین گذاشتن باری است که بر دوش فرد بوده است و اکنون به زمین گذاشته است. بنابراین فرد بجای انکه از مقصد خود لذت ببرد بلافاصله تدارک مقصد بعدی را می بیند زیرا آنگونه که او تصور می نمود وصول به مقصد او را خوشحال نکرد، پس گمان می کند احتمالا آنقدرها این مقصد ارزشمند نبوده است. پس بهتر است مقصد متعالی دیگری را تدراک ببینم.

  1. مدل پوچگرایی: (nihilism)

این بدترین سبک زندگی است. فردی که نه از لحظه حال لذت می برد و نه هدفی برای آینده دارد. چنین فردی باور دارد که فرقی نمی کند که چه کاری انجام دهد زیرا فکر می کند در هر صورت نمی تواند وضعیت موجود و آینده خود را تغییر دهد. فرد پوچگرا به یک درماندگی آموخته شده دچار شده است و باور دارد ارتباطی بین تلاش او و نتایج حاصله و کسب شادی وجود ندارد. او به گذشته و تجارب بد آن زنجیر شده است. چنین فردی انگیزه ای برای زندگی ندارد زیرا بر اساس تجارب منجر به شکست گذشته فکر می کند هر کاری انجام دهد در زندگی او تغییری حاصل نمی شود و او کنترلی بر زندگی خود ندارد. (یا حداقل بر بخشهایی از آن)

چنین فردی انگیزه ای برای حرکت و عمل ندارد. هر چه پیش آید را بناچار می پذیرد و نقشی برای خود در زندگی قائل نمی باشد.

در مدل همبرگر شاهار پوچگرا کسی است که غذایش نه لذیذ است و نه سالم و مقوی.

  1. مدل شادی: (happiness)

در این مدل فرد در عین حال که از لحظه لذت می برد برای اینده خود نیز اهدافی دارد و اجازه نمی دهد لذت لحظه به بهای اسیب رساندن به اینده او تمام شود.

در این سبک زندگی تعادلی بین کسب لذت لحظه و هدفمندی در زندگی وجود دارد. اگر چه در ابتدا بنظر می رسد که کسب لذت با کسب منفعت آتی و هدفمندی متضاد بنظر می رسند ولکن می توان در بسیار مواقع این دو فاکتور را در کنار یکدیگر داشت. بطور مثال دانش آموزانی که شوق یادگیری دارند از کشف ایده های جدید هنگام مطالعه لذت می برند و در عین حال خود را برای حرفه و شغل در آینده آماده می کنند.

شخصی که به شغل خود علاقه دارد در عین حال که از انجام کار خود لذت می برد در شغل و حرفه خود پیشرفت نیز می کند. اما در عین حال می دانیم که همه کارهایی که باید انحام بدهیم لزوما همراه با لذت نمی باشد. شبی که مجبوریم بجهت امتحان تا صبح بیدار بمانیم مسلما با سختی و رنج همراه است ولکن ما آنرا برای شادی بزرگتری در آینده می پذیریم. ولی باید بدانیم که تا جای ممکن باید درگیر فعالیتهایی باشیم که هر دو فاکنور لذت و منفعت را توامان بهمراه داشته باشند.

در این مدل فرد درک کرده است کهزندگی بدون چالش ارزش زیستن نداردو زندگی بی معنا می شود. اما از سوی دیگر احساس خوشحالی را تنها در رسیدن به مقصد نمی داند بلکه از طی مسیر احساس لذت و خوشحالی می کند. مانند کوهنوردی که اگر چه قصدش رسیدن به قله است ولکن از طول مسیر نیز احساس لذت می کند چه که در غیر اینصورت بقول کریشنا مورتی چه تفاوتی است بین کسی که با هلیکوپتر به قله رسیده است و کسی که این مسافت را پیاده پیموده است.

اما مسلما بدون داشتن هدف (رسیدن به قله) کوهنورد در طول مسیر سرگشته و سردرگم است زیرا نمی داند به کجا می خواهد برود. به چپ برود یا به راست. به بالاتر برود و یا سفرش را متوقف کند. این گیجی و سردرگمی به او اجازه نمی دهد که از پیمودن مسیر احساس لذت کند. بنابراین اولین نتیجه داشتن یک هدف بلند مدت توانایی لذت بردن از زمان حال است.

در مدل همبرگر شاهار فرد شاد کسی است که همبرگرش هم خوشمزه است و هم سالم و بی ضرر.

همه ما ترکیبی از این 4 مدل می باشیم و ویژگیهای همه این 4 مدل را در خود داریم.

دن گیلبرت می گوید متاسفانه ما بواسطه تصورات غلط و باورهای اشتباهی که ناشی از فرهنگ است دانش درستی از آنچه واقعا ما را خوشحال و خوشبخت می کند نداریم و بنابراین بگونه ای عمل و رفتار می کنیم که هر چه بیشتر در سراب خوشبختی قرار می گیریم و خود را از شادی دور می کنیم. بسیاری از ما باور داریم که اگر فلان شغل را می داشتم، با فلان زن یا مرد ازدواج می کردم، فلان مسابقه را می بردم، کمی زیباتر بودم، سخت تر تلاش می کردم، در فلان کشور زندگی می کردم ان وقت مطمئنا احساس شادی می کردم.

بسیاری از ما تمام طول عمر با این تصورات بدنبال شادی و خوشبختی هستیم. تصوراتی که فرهنگ به ما داده است بدون آنکه خود درباره درستی آن تفکر کرده باشیم. به این دیدگاه رایج “ترد میل لذت” نیز می گویند. به این معنا که فرد پس از کسب هر لذت (برنده شدن در یک لاتاری، گرفتن مدرک تحصیلی، ازدواج با شخص دلخواه و غیره) لحظاتی یا زمانهای کوتاهی احساس بهتری می کند ولکن بسرعت به خط پایه خود از شادی بر می گردد و مجددا این چرخه را از سر می گیرد. Stumbling on happiness

دن گیلبرت بر مبنای تحقیقات بسیار نتیجه می گیرد که انسانها درباره آنچه آنها را در آینده خوشحال و یا ناراحت می کند درک و پیش بینی درستی ندارند. آنها ناراحتی و خوشحالی های آینده را در ذهن خود اغراق آمیز می کنند. یعنی فکر می کنند اگر با فلان شخص ازدواج کنم خیلی شاد خواهم شد. و یا اگر نامزدم من را رها کند از قصه خواهم مرد. افراد از سرعت تطبیق خود با شرایط، چه خوب و چه بد آگاه نمی باشند. به زبان ساده انسان ها به شرایط خوب یا بد بسرعت عادت می کنند.

در آزمایشی از افراد پرسیده می شد که از خوردن چیپسی که در اتاق شکلات بود بیشتر احساس خوب می کنند و یا از خوردن چیپسی که در اتاقی بود که چیزهایی روی میز بود که از انها نفرت داشتند. آنها باور داشتند چیپسی که در اتاق شکلات است احساس بهتری می دهد در حالیکه در عمل از هردو به یک اندازه احساس خوب کردند.

تصورات و باورهای نادرست باعث می شود رفتارهایی را در زندگی برگزینیم که در تصور ما احساس بهتری به ما می دهد و یا آنکه انتظار مقدار زیادی احساس خوب از ان رفتار را داریم در حالیکه در عمل به میزان باور ما به ایجاد احساس بهتر در ما کمک نمی کند.

بطور مثال باور یسیاری از ما آن است که داشتن یک ماشین شیک و گرانقیمت حال ما را به مقدار زیادی و برای مدت طولانی خوب خواهد کرد. ولکن بر اساس تحقیقات در عمل هر گونه داشتنی کمک به ایجاد احساس بهتر در ما نمی کند. ولکن چه بسیار از ما با هدف ایجاد احساس بهتر در خود از طریق داشتن ها (خانه بزرگ تر، پول بیشتر، همسر زیباتر و غیره) تلاشی عبث و در مسیر نادرست انجام می دهیم.

آلن دوباتن می گوید رواج باورهای غلط بر حسب تصادف نیست. این به سود شرکت های تجاری است که سلسله مراتب نیازهای ما را تحریک کنند تا دیدگاهی مادی نسبت به خوبی را ترویج کنند و خوبی غیر قابل فروش را کم اهمیت جلوه دهند. (تسلی بخشی های فلسفی)

سوالات:

تفاوت احساس لذت و احساس شادی و خوشبختی چیست؟

آیا فرد شاد و خوشبخت باید همیشه احساس خوب داشته باشد؟

تفاوت داشتن احساس غم و داشتن احساس شادی چیست؟

ارتباط موفقیت با شادی چیست؟ ایا امکان دارد فردی موفق باشد ولکن شاد نباشد؟

آیا شرایط جامعه می تواند بر احساس شادی فرد تاثیر داشته باشد؟

ارتباط ثروث مادی با احساس شادی چیست؟

عامل دیگر در تعریف درست ار انچه انسان را خوشحال و خوشبخت می سازد تمایل ذهن انسان به لذتهای کوتاه مدت است. ذهن انسانها بگونه ای است که به لذت زودگذر توجه و تمایل بیشتری نشان می دهد و بیشتر در حافظه فرد باقی می ماند تا یک لذت هر چند بزرگتر ولی از لحاظ زمانی دورتر. بطور مثال فرد سیگاری اگر چه می داند در بلند مدت دچار مشکلات سلامت خواهد شد ولکن لذت آنی را ترجیح می دهد. (البته به نسبتی که فرد از لحاظ روانی رشد یافته تر است به احساس شادی بلند مدت بیشتر پایبند است تا لذت کوتاه مدت). بنابراین خریدن یک لباس که لذت بلادرنگ ایجاد می کند به نسبت لذت حاصل از نرفتن به یک میهمانی و نمره خوب در امتحان گرفتن که منجر به یک احساس شادی همراه با تاخیر می شود بیشتر در ذهن فرد می ماند.

بسیاری از مردم باور دارند و در رفتارهای خود اینگونه رفتار می کنند که ثروت و درآمد زیاد عامل خوشبختی است. بسیاری از انسانها شب و روز بدنبال کسب پول بیشتر هستند و به هر وسیله ای از جمله فریب، دروغ و کلاهبرداری متشبث می شوند تا پول بیشتری داشته باشند زیرا آنها در ناخودآگاه خود باور دارند در صورتی که پول بیشتری داشته باشند خوشبخت تر خواهند بود. انسانها حتی باور دارند هر قدر پول بیشتری داشته باشند به همان میزان خوشبخت تر خواهند بود. (به تعارفاتی که انسانها با یکدیگر در گفتگوها و میهمانی ها می کنند و می گویند پول خوشبختی نمی آورد توجه نکنید.

رفتارهای انسان دلیل روشن تری از باورهای آنها به دست می دهد) دنبال کردن وسواس گونه زندگی افراد ثروتمند و مشهور نیز به ما می گوید که به باور انسانها آنها خوشبخت ترین افراد روی زمین هستند. اگرچه با شواهد نقض این باور خود (از جمله افسردگی، اعتیاد و خودکشی افراد ثروتمند و مشهور) بکرات مواجه می شوند ولکن این شواهد باور اصلی آنها را که ثروت علت خوشبختی است را تغییر نمی دهد.

اما نتایج مطالعات به ما چه می گوید؟

تحقیقات به ما می گوید زمانی که فرد درگیر نیازهای ابتدایی و اولیه خود می باشد مسلما داشتن پول بر احساس خوشبختی تاثیر می گذارد. اما زمانی که میزان درامد از حدی فراتر رفت درآمد بیشتر تاثیری بر احساس خوب ندارد. خوردن اولین شیرینی خامه ای مسلما احساس خوبی به شما می دهد. دومی ممکن است هنوز احساس خوب به شما بدهد ولی مسلما به اندازه اولی نیست. شیرینی سوم و چهارم احتمالا مزه شیرینی را چندان حس نمی کنید. شیرینی پنجم و ششم مسلما دیگر برای شما لذت بخش نخواهد بود و حتی موجب احساس انزجار در شما می شود. به همینگونه تحقیقات نشان می دهند که 1 دلار اول به میزان بیشتری فرد را خوشحال می کند تا 1 دلار دوم. و به همین نسبت دلارهای بعدی فرد را کمتر و کمتر خوشحال می کند. بگونه ای که فرد بعد از گذر از حدی دیگر با داشتن دلارهای بیشتر تغییری در احساس او ایجاد نمی شود و تنها بر اساس عادت بدنبال دلارهای بعدی می رود. زیرا گمان می کند همانند دلارهای اولیه احساس خوبی از کسب دلار خواهد داشت.

میزان درآمد و ثروت فرد تنها به میزان اندکی پیش بینی کننده احساس خوشبختی فرد است. مهم نیست فرد چقدر درآمد و ثروت دارد زیرا باز درآمد و ثروت بیشتری می خواهد. و این چرخه در ذهن فرد متوقف نمی شود و همواره گمان می کند اگر به فلان مقدار از ثروت برسد خوشبخت خواهد بود. در نتیجه همواره احساس بیچارگی می کند. پول داشتن خوب است ولکن بیشتر خواستن آن مانع خوشبختی است. نداشتن پول احساس بد ایجاد می کند ولکن داشتن پول خوشبختی بوجود نمی آورد. داشتن پول تنها تا سطح مشخصی احساس بهتر در انسان بوجود می آورد و پس از آن هیچ تاثیری در میزان خوشبختی فرد ندارد.

از سویی دیگر خوشحالی را باید در یک تصویر بزرگتر که مجموعه عوامل متعددی بر آن تاثیر میگذارد مشاهده کرد. فردی که تمام تلاش خود را صرف کسب ثروت می کند مسلما انرژی و زمان زیادی را که می توانست در خدمت سایر جنبه های بهزیستی شود قربانی کسب ثروت می کند. فرد زمانی را که باید در کنار خانواده و دوستان و افرادی که آنها را دوست می دارد بگذراند صرف کسب ثروت می کند.

مطالعه 49 نفر اول ثروتمند در آمریکا بر اساس مجله فوربس و نیز زندگی افرادی که در لاتاری برنده شدند نشان داد که ثروت تضمینی برای خوشبختی نمی باشد. (The oxford handbook of happiness). جالب آن است که هیچیک از این 49 نفر در پاسخ به پرسشنامه داده شده به آنها، دلیل خوشبختی خود را داشتن خانه مجلل، ماشینهای گران قیمت، هواپیمای اختصاصی و سفرهای تفریحی زیاد ذکر نکردند بلکه آنها از مواردی چون احساس رضایت از روابط خانوادگی، کمک به دنیا، احساس موفقیت و رشد در شغل خود یاد کردند. سطح خوشحالی این گروه در مقایسه با متوسط مردم تفاوت چندانی نداشت.

حتی در سطح ماکرو نیز کشورها زمانی که از لحاظ ثروت و جی دی پی (GDP) به حد مشخصی رسیدند و استاندارد های معمول زندگی را کسب کردند ثروت بیشتر کمکی به افزایش میزان شادی آن کشور نمی کند و بجهت کسب خوشبختی باید بر اهداف دیگری بغیر از ثروت بیشتر تمرکز کنند. البته در کشورهایی که فرد به نیازهای اولیه خود دست پیدا نمی کند مسلما افزایش جی دی پی باعث کاهش احساسات بد در فرد و در نتیجه افزایش شادی می شود. بر اساس مطالعات مایرز با وجود افزایش بی سابقه سطح ثروت عمومی در آمریکا در 5 دهه گذشته ولکن میزان احساس خوشبختی در سطح 30 درصد ثابت باقی مانده است.

مطالعه بر روی برندگان لاتاری که مقدار زیادی پول بدست آورده اند نشان می دهد که پول دلیل خوشحالی و خوشبختی در فرد نمی باشد. این گروه از افراد برای مدتی در حالت سرمستی و خوشی بسر می برند ولکن پس از گذشت زمان مجددا به خط پایه خود از خوشحالی بر می گردند و برنده شدن در لاتاری تاثر بلند مدتی بر احساس شادی در آنها نمی گذارد.

گروه دیگری از تحقیقات بیان می کنند که تلاش جهت کسب خوشبختی از طریق پیشرفت مادی و تغییر شرایط در بهترین حالت یک توهم است و در بدترین حالت نه تنها کمکی نمی کند بلکه نتیجه معکوس دارد.

بر اساس تحقیقات این میزان آرزوهای ما است که میزان شادی ما را مشخص می کند و نه میزان پول و درآمد. بابک و ساسان کارمند هستند. بابک 6 ملیون و ساسان 15 ملیون حقوق می گیرد. در نگاه اول بنظر می رسد ساسان احساس رضایت و خوشحالی بیشتری خواهد داشت. ولکن ساسان بدنبال یک زندگی لاکچری است و حقوق او برای یک زندگی لاکچری کفایت نمی کند. اما حقوق بابک با نیازها و خواسته های او متناسب است و بنابراین احساس خوشحالی می کند. بر اساس نتایج مطالعات وندی جانسون و رابرت کروگر میزان حقوقی که فرد دریافت می کند پیش بینی کننده احساس رضایت فرد از درآمدش نیست زیرا ممکن است متناسب با نیازها و خواسته های فرد نباشد. نتایج مطالعات جانسون و کروگر را در فرمول زیر می توان بیان کرد:

داشته ها

خوشحالی= ───────────

نیازها و خواسته ها

این فرمول بیان می کند که چگونه افرادی فقیر احساس رضایت و خوشحالی می کنند در حالیکه افرادی با ثروت زیاد احساس خوشحالی و خوشبختی ندارند. این میزان تعلق و اشتیاق به اشیا مادی است که مشخص می کند چه درآمدی برای فرد کافی است. مشکل آن است که در دنیای سرمایه داری هرقدر درآمد بیشتری داشته باشید خدماتی که به شما ارائه می شود بیشتر می شود و شما باز به میزان بیشتری می خواهید. این چرخه تنها با آگاهی و اراده فرد است که متوقف می شود در غیر اینصورت هیچ میزان از ثروت این دور باطل را متوقف نمی کند. نکته مهم دیگر ان است که پول بسرعت به رفاه تبدیل می شود و بنابراین نبود ان احساس ناراحتی بفرد می دهد و فرد به نادرستی تصور می کند پول علت خوشبختی است در حالیکه او به رفاه عادت کرده است و نبود رفاه او را آزرده می سازد.

بطور خلاصه می توان گفت که اگر چه داشتن ثروت بر نداشتن آن ارجحیت دارد و پول و ثروت تا به اندازه معینی (آزمایش دلارهای اضافی را به یاد بیاورید) بر خوشبختی بی تاثیر نمی باشد ولکن تاثیر آن بسیار کمتر از آنچه ما گمان می کنیم می باشد و عوامل بسیار دیگری نیز در احساس خوشبختی و خوشحالی موثر می باشند. داشتن ثروت به احساس خوشحالی کمک می کند ولکن خواستن زیاد آن و فدا کردن چیزهای دیگر بجهت ثروت برای خوشحالی مضر است. بنابراین به همان میزان که مهم است چگونه خرج می کنید به همان میزان نیز مهم است که چگونه بدست می آورید.

گروه دیگری از افراد باور دارند تحصیلات علت احساس خوشبختی است. این در حالی است که بر اساس مطالعات انجام شده تحصیلات هیچ تاثیری بر میزان احساس خوشبختی ندارد. گروهی از تحقیقات نیز بیان می کنند که تحصیلات بجهت امکه انتظارات و خواسته های فرد را بالا می برد احساس خوشبختی را کاهش می دهد. (https://epc2016.princeton.edu/papers/160630)

ژنتیک:

تحقیقات بر روی تعداد زیادی از دوقلوهای همسان در دانشگاه مینه سوتا آَکار کرد که همانگونه که افراد در قد، رنگ پوست و وزن با یکدیگر متفاوت هستند در میزان شادی نیز با هم متفاوتند. خط پایه شادی افراد بطور ژنتیکی با یکدیگر متفاوت است. براساس نظر تیم تحقیق مینه سوتا خدود 50 درصد از میزان شادی ما در هنگام تولد تعیین می شود. (happiness unlocking) اما این درصد تنها یک احتمال است و نمی توان هیچ درصد دقیقی را ذکر کرد زیرا ژنها و محیط بر یکدیگر تاثیر می گذارند و می توانند یک دیگر را تغییر دهند.

خط پایه بعضی افراد اصولا بالاتر از نرم جامعه است و این افراد بطور طبیعی شادتر، خوشبین تر و دارای احساسات مثبت بیشتری هستند. خط پایه شادی در گروه دیگری از افراد نیز پایین تر از دیگران است. آنها به تلاش زیادی نیاز دارند تا خط پایه شادی در آنها به سطح نرم جامعه برسد. بنابراین ژنتیک تاثیر زیادی در میزان شادی افراد دارد. اما این چه اهمیتی دارد. موضوع مهم آن است که ما نسبت به خود شادتر شویم. ما قرار نیست شادترین انسان روی زمین باشیم. ما قرار است با توجه به استعدادها و توانایی های خود در هر زمینه ای و از جمله در شادی بیشترین تلاش خود را انجام دهیم. ضمن آنکه ژنها سرنوشت ما نمی باشند و ما می توانیم خط پایه شادی خود را تغییر دهیم همانگونه که می توانیم هوشبهر را با تعلیم و آموزش تغییر دهیم.

تحقیقات نشان می دهند کسانی که در لاتاری برنده شده اند و کسانی که فلج شده اند یکسال پس از واقعه تفاوتی در میزان شادی با یکدیگر نشان نمی دهند. افراد مدتی پس از واقعه به خط شادی خود باز می گردند. قدرت انطباق در انسان بسیار بالا است و به شرایط خوب و بد بسرعت عادت می کند. به همین دلیل است که انسان همیشه بدنبال چیزهای جدید می باشد. فرد تمام انرژی خود را صرف می کند تا با فرد مورد علاقه اش ازدواج کند و گمان می کند پس در صورت وصال برای همیشه شاد و خوشحال خواهد بود. با شخص مورد علاقه ازدواج می کند. فرد چند ماه اول در حالت سرخوشی بسر می برد ولکن پس از مدتی نسبت به شرایط جدید خود انطباق پیدا می کند و مجددا به سطح پایه خوشحالی خود باز می گردد. بنابراین مجبور است مجددا هدفی برای خود بیابد. هدفی که گمان می کند در صورت وصول به آن به خوشحالی ابدی می رسد و در صورت عدم آگاهی این چرخه بارها و بارها تکرار می شود.

مطالعه بر روی دو گروه مشابه که تعدادی از آنها طلاق گرفتند و تعدادی ازدواج کردند نشان می دهد که در بلند مدت نه طلاق و نه ازدواج تاثیری بر میزان شادی آنها نداشته است و آنها پس از مدتی به سطح پایه خود از شادی باز می گردند.

بنابراین باید تلاش کرد تا سطح پایه شادی را در خود بالا برد و بدنبال واقعه های شادی بخش نبود زیرا وقایع شادی بخش مانند بنزین عمل می کنند. شعله ای شدید بر می افروزند و بسرعت از بین می روند.

در ادامه به راههایی که موجب بالا رفتن سطح پایه خوشحالی می شوند اشاره می کنیم.

شادی تنها موجب ایجاد حس خوب و لذتبخش و نیز یک ذهن آرام نمی شود. شادی مزایای دیگری نیز دارد که می توان از آنها بهره برد. از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:

انسانهای شاد دوستان بیشتری دارند.

انسانهای شاد از نظر سلامت در شرایط بهتری قرار دارند و عمر طولانی تری می کنند. سیستم ایمنی افراد شاد بهتر کار می کند.

انسانهای شاد اجتماعی تر هستند و اعتماد بیشتری به دیگران داشته و به دیگران بیشتر کمک می کنند.

انسانهای شاد نگرش صلح جویانه تری دارند و حس همکاری در آنها بالاتر است.

افراد شاد در محیط کار کارمندان بهتری هستند.



#‌روانشناسی منبع: دکتر کامیار سنایی

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط

روش جدیدی برای کاهش علائم PTSD حقوق نیوز

2 ماه پیش

کتاب صوتی وسواس: کتاب خودیاری برای درمان وسواس فکری- عملی به زبان ساده توسط دکتر کامیار سنایی در مردادماه سال ۱۳۹۹ نگاشته شد. این کتاب راهنمایی جامع برای...

3 ساعت پیش

کتاب صوتی پورنوگرافی لذت ممنوعه را می توانید از طریق فروشگاه سایت دکتر سنایی تهیه کنید. همچنین از طریق شماره واتس آپ 00989034733009 نیز می توانید سفارش...

3 ساعت پیش

خانواده‌ای که در آن متولد می‌شویم چیزی نیست که بتوانیم آن را انتخاب کنیم. تنها عده‌ای از مردم به اندازه کافی خوش‌شانس هستند که بتوانند در خانواده‌ای حمایتگر زندگی کنند. اگر احساس می‌کنیم که…

2 ماه پیش

دوران نوجوانی می‌تواند چالش‌برانگیز باشد. علاوه بر تغییرات هورمونی، نوجوانان اغلب با فشار زیادی برای موفقیت در مدرسه و تعیین مسیر آینده خود روبرو می‌شوند. گاهی اوقات این فشارها می‌توانند طاقت‌فرسا…

2 ماه پیش

همدلی یا فهمیدن حس طرف مقابل چیست؟ همدلی چه تفاوتی با همدردی دارد و علت عدم همدلی در برخی از افراد چیست؟ نشانه های فهمیدن طرف مقابل

1 ماه پیش

غر زدن یک نوع اعلام نارضایتی و ناراحتی از شرایط موجود است که اکثر ما احتمالا این وضعیت را تجربه کرده‌ایم. برخی افراد زمانی که احساس می‌کنند نادیده گرفته شده‌اند و نیازهای آن‌ها برآورده نشده است، شروع…

2 ماه پیش

آسیب های اجتماعی موبایل⭐ ضرر های گوشی برای انسان⭐ فواید استفاده از موبایل⭐ مضرات موبایل برای چشم⭐ آسیب های موبایل و فضای مجازی⭐مضرات موبایل برای نوجوانان ⏪ موبایل یکی از مهمترین ابزاره

2 ماه پیش

کراش چیست⭐ کراش دختران ۱۳ الی ۱۴ سال ⭐ عشق در نوجوانی از نظر روانشناسی⭐ عشق نوجوانی پایدار است؟؟⏪کراش یک اصطلاح عامیانه است که برای توصیف احساسات عاشقانه یا

2 ماه پیش

بیشتر...