حقیقت را می دانم حقیقت های دیگر را فراموش کن نه به جنگی نیاز است نه به جدالی نگاه کن غروب سر رسیده

حقیقت را می‌دانم
حقیقت‌های دیگر را فراموش کن
نه به جنگی نیاز است نه به جدالی
نگاه کن! غروب سر رسیده است
چیزی به شب نمانده.
برای چه می‌جنگیم، شاعران، عاشقان، حاکمان
باد دیگر آرام گرفته است، زمین نم‌دار است از شبنم
توفان ستاره‌ها رو به آرامی است
دیری نمی‌رسد، پلک بر هم می‌گذاریم در زیر خاک
مایی که بر روی آن خواب را برای همدیگر
حرام کرده‌ایم.

شعری از «مارینا تسوِ تایوا» ترجمه‌ی «احمد پوری»

! متن خوانده شده توسط اردشیر رستمی از همین شعر با ترجمه‌ی خانم فریده حسن‌زاده است

ممنون که همراهی ♥️
@DeelGap @DeelGap

#‌شعر_جهان #‌ادبیات_جهان #‌ادبیات_روسیه #‌شعر_روسیه #‌مارینا_تسوه_تایوا #‌کتاب_باز #‌دکلمه_های_ناب #‌دکلمه_شعر