به تو گفتم گنجشکِ کوچکِ من باش تا در بهارِ تو من درختی رشکوفه شوم برف آب شد شکوفه رقصید

به تو گفتم گنجشکِ کوچکِ من باش تا در بهارِ تو من درختی رشکوفه شوم برف آب شد شکوفه رقصید
به تو گفتم ؛
« گنجشکِ کوچکِ من باش
تا در بهارِ تو من درختی پُرشکوفه شوم »
و برف آب شد !
شکوفه رقصيد آفتاب درآمد
من به خوبی‌ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی‌ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی
و اين همه ی اقرارهاست
بزرگ‌ترينِ اقرارهاست !
من به اقرارهايم نگاه کردم
سالِ بد رفت و من زنده شدم !
تو لبخند زدی
و من برخاستم
دل‌ام می‌خواهد خوب باشم
دل‌ام می‌خواهد تو باشم !
و برای همين راست می‌گويم ...

#‌احمد_شاملو

#‌ادبیات#‌شاعر#‌شعر#‌آیدا_سرکیسیان #‌مثل_خون_در_رگ_های_من #‌ایران#‌کتاب_مهاجر#‌همیشه_نمایشگاه

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط