|
4 سال پیش
کافه کتاب مهاجر
به تو گفتم گنجشکِ کوچکِ من باش تا در بهارِ تو من درختی رشکوفه شوم برف آب شد شکوفه رقصید
به تو گفتم ؛
« گنجشکِ کوچکِ من باش
تا در بهارِ تو من درختی پُرشکوفه شوم »
و برف آب شد !
شکوفه رقصيد آفتاب درآمد
من به خوبیها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبیها نگاه کردم
چرا که تو خوبی
و اين همه ی اقرارهاست
بزرگترينِ اقرارهاست !
من به اقرارهايم نگاه کردم
سالِ بد رفت و من زنده شدم !
تو لبخند زدی
و من برخاستم
دلام میخواهد خوب باشم
دلام میخواهد تو باشم !
و برای همين راست میگويم ...
#احمد_شاملو
#ادبیات#شاعر#شعر#آیدا_سرکیسیان #مثل_خون_در_رگ_های_من #ایران#کتاب_مهاجر#همیشه_نمایشگاه
« گنجشکِ کوچکِ من باش
تا در بهارِ تو من درختی پُرشکوفه شوم »
و برف آب شد !
شکوفه رقصيد آفتاب درآمد
من به خوبیها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبیها نگاه کردم
چرا که تو خوبی
و اين همه ی اقرارهاست
بزرگترينِ اقرارهاست !
من به اقرارهايم نگاه کردم
سالِ بد رفت و من زنده شدم !
تو لبخند زدی
و من برخاستم
دلام میخواهد خوب باشم
دلام میخواهد تو باشم !
و برای همين راست میگويم ...
#احمد_شاملو
#ادبیات#شاعر#شعر#آیدا_سرکیسیان #مثل_خون_در_رگ_های_من #ایران#کتاب_مهاجر#همیشه_نمایشگاه
بیشتر...
تبلیغات