فرقی نمی کند با پای پیاده باشم یا اسب بال دار وقتی مقصد تو باشی می خواهم در سکوتِ درختان نماز بخوانم

فرقی نمی کند با پای پیاده باشم یا اسب بال دار وقتی مقصد تو باشی می خواهم در سکوتِ درختان نماز بخوانم
فرقی نمی کند
با پای پیاده باشم یا اسب بال دار؛
وقتی مقصد تو باشی!
می خواهم در سکوتِ درختان نماز بخوانم و
انبوه ِبرگها را نوازش کنم!
منی ک خدا را از هیچ آسمان خراشی به بیرون پرتاب نکرده ام

تا دلداده ای غمگین نشود؛
اینجا ،دختری که بودن را، برای اولین بار در بهار قد کشید!
شانه هایش را مآمنی ساخت از برای
اشک پرنده ای ک خانه نداشت!
و دست هایی که، مادرانه نوازشگرِ دلتنگی ریشه های گلدان شکسته ی،
حُسنی یوسفِ پسرک بیمارِ خانه ی همسایه بود
و من در رویای عکسی در قاب ِآویزان بر دیواری
که حتی ساعتش پلک هم نمیزد ،خیره میشوم به نگاهی که یک دشت ستاره ی غمگین و خسته به ردیف چهار زانو، جفت ب جفت هم نشسته اند
و تنهایی گناه ابدی آدم بودن است و اکنون بدون تو ،جَهنم سهم من شد از رویای زمینیم!

چه دل مهربانی دارد خدا بَر همه ی گلبرگهای باغچه، شبنم نشسته بود....
وحکایت ِمنه باران؛

حکایت فَرای باور انسانیت
که جُفت تنهائیم به فرزند ناخلفِ سکوت بارور شد!

خ_ا_م_و_ش

سکوتت را‌ننویس؛
بازهم ، زمان مانده برای زندگی !
قرن ها میگذرد
با این آونگ
تیک؛
تاک؛
و تویی که به شمار روزهایم
در من ریشه داری!
پس چگونه با اینهمه باران درباغچه ی چشمانم جوانه نمی زنی؟

#‌باران_کریمی_آرپناهی
#‌شعر#‌شعرعاشقانه#‌دل#‌دلنوشته_خاص#‌نثر #‌باران#‌مهراد_جم#‌گوینده#‌خبرنگار#‌موسیقی #‌کتابخوانی#‌کتاب#‌خواننده#‌نوازنده#‌ملودی#‌زندگی#‌بیمار#‌هنر#‌هنرمند#‌هدیه#‌سکوت#‌سامان_جلیلی#‌میثم_ابراهیمی#‌معماری#‌کدبانو#‌آشپزی#‌زن#‌مرد#‌بازیگر

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط