|
4 سال پیش
رضا رفیع

تلخی صبح جمعه بی شما صبح جمعه است که دارم به تصویرت نگاه می کنم لبخند نمی زنم گوشم به رادیوست، اما

تلخی صبح جمعه بی شما صبح جمعه است که دارم به تصویرت نگاه می کنم لبخند نمی زنم گوشم به رادیوست، اما
!تلخی صبح جمعه بی شما

صبح جمعه است که دارم به تصویرت نگاه می کنم و لبخند نمی زنم. گوشم به رادیوست، اما دیگر صدای تو نیست. دیگر خبری از هنرمندی تو نیست. تنها یاد توست که صدایش در خاطر و خاطره ها می پیچد. و البته که تنها صداست که می ماند.....
استاد رضا عبدی را خیلی دوست داشتم. نه فقط برای هنر ارجمندش، که به خاطر شخصیت ارزشمند و چهره مهربان و متین و باوقارش. عین پدری مهربان، همیشه لبخند به لب داشت و دست نوازش بر دلهای اطرافیان. عبدی بود متخلق به اخلاق معبود که رحمان و رحیم است و زیبایی و لبخند را دوست دارد.
مکان این تصویر بالا هم عجیب است. جایی است که همه رفقای هنرمند و سفرکرده عبدی عزیز در آنجا آرام گرفته اند. قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران. ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ خورشیدی.
به ابتکار عزیز ارجمندم سعید توکل(یکی از نویسندگان و تهیه کنندگان صبح جمعه با شمای رادیو ایران)؛ به پاس گرامیداشت روز معلم، نشست انجمن طنز و تبسم در جایی برگزار شد که روزی همه ما در آنجا باز دور هم جمع خواهیم شد. در آن محفل، چند دقیقه ای هم پشت تریبون رفتم و سخن گفتم. در حالی که نگاهم به اسامی هنرمندان روی قبور بود: کیومرث صابری فومنی(گل آقا) و منوچهر نوذری و حسین گلستانی و عمران صلاحی و............. و گاهی نگاهم را می گرفتم و متوجه هنرمندان زنده ای می شدم که در محفل حضور داشتند. بزرگانی چون استاد رضا عبدی عزیز. همان چهره همیشه خندان، عین گل همیشه بهار. انگار که با نوازش نگاهش دلم را آرام می کرد که فقط به آرامگاه هنرمندان رفته نگاه نکن؛ ما نیز ادامه همان قافله ایم و هنوز هستیم. پس بیا تا قدر یکدیگر بدانیم/که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم.
فراموش نمی کنم دهه ۶۰ را که یکی از دلخوشی هایم گوش سپردن به برنامه "صبح جمعه با شما" بود. و "آمیز عبدالطمع"ی که نماد آدمهای چسبیده به مال دنیا بود و اهل احتکار و گرانفر‌وشی و خست طبع و آب از دستش نچکیدن!..... دقیقاً قطب مخالف شخصیت و منش حقیقی خود استاد عبدی. و شگفتا که چه زیبا و ماهرانه و دلنشین، ایفاگر این نقش ماندگار بود. می گفت که قریب چهل سال، آمیز عبدالطمع شدم تا مردم ایران لبخند بزنند. لبخند خالی نبود که. تبسم و تفکر توامان و همزمان بود. روحش شاد که دل ملت را شاد می کرد.
و چه موقعی از این دنیا رفت..... شب ولادت پیامبر مهربانی ها که خود نماد خوشروئی و محبت و گشاده رویی بود. آمیز عبدالطمع رفت و ندید که عدل، ساعاتی بعد رفتنش حکومت، بنزین را گران کرد تا همان ماشینی هم که می آید تا ما را به بهشت زهرا ببرد؛ از فردا دوبله سوبله با بازماندگان حساب کند!...

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط