| 5 سال پیش Rouzbeh Moein

آدرین پیشنهاد یه بازی داد، که البته یه پرسش ساده بود، پرسشی که با ذهن بازی می کرد آدرین ازمون خواست

آدرین پیشنهاد یه بازی داد، که البته یه پرسش ساده بود، پرسشی که با ذهن بازی می کرد آدرین ازمون خواست
_
آدرین پیشنهاد یه بازی داد، که البته یه پرسش ساده بود، پرسشی که با ذهن بازی می کرد. آدرین ازمون خواست هرکسی خودش رو به یه مکان تشبیه کنه. چند لحظه‌ای همه به فکر فرو رفتیم.
تا اینکه آنتونی سکوت رو شکست و گفت شهربازی. پسر شوخ و شنگی بود، باهاش خوش می‌گذشت. یا به قول خودش فقط می‌تونستی باهاش خوش بگذرونی.
جیکوب گفت یه فاحشه خونه با اتاق‌های تو در تو. همه تاییدش کردیم، بهش می اومد. هر شب با یکی بود.
جاناتان کرواتش رو مرتب کرد و گفت هتل پنج ستاره، از اون هتل ها که هرکسی نمی‌تونه واردش بشه.
خود آدرین گفت ایستگاه قطار سنت پانکراس. همه دلیلش رو می‌دونستیم، آخرین بار مادرش رو اونجا دیده بود.
استلا اول گفت ناکجاآباد. بعد که بهش اعتراض کردیم گفت زمین گلف. همیشه می‌خواست هرطور که شده متفاوت باشه.
مارک بدون اینکه سیگار رو از گوشه لبش برداره گفت مزرعه ماری جوآنا. همه بهش خندیدیم.
لیا و شوهرش با هم گفتن خونه، یه خونه‌ی معمولی.
اما من...من گفتم پناهگاه. من همیشه پناهگاه بودم، یه پناهگاه وسط کوه با دری شکسته که با یه هل دادن باز میشه، یه پناهگاه بهم ریخته که توی برف و بوران بهش پناه میارن، و وقتی هوا خوب شد همونطوری رهاش می‌کنن.
~
آنتارکتیکا، هشتاد و نه درجه جنوبی / #‌روزبه_معین
پ ن۱: جالب است که شما هم بنویسید که خودتان را به چه مکانی تشبیه می‌کنید.
پ ن۲: سه هدیه‌ای که در ماه‌‌های پیش قول داده بودم به زودی برای صاحبانشان ارسال می‌شود.
عکس از خانم شمسی

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط