|
4 سال پیش
معرفی کتاب

.کلوئه از خواب که برمی خیزد، تعجب می کند از اینکه بدون داروهای خواب آور یا نوشیدنی الکلی تنها با

.کلوئه از خواب که برمی خیزد، تعجب می کند از اینکه بدون داروهای خواب آور یا نوشیدنی الکلی تنها با
.
کلوئه از خواب که برمی‌خیزد، تعجب می‌کند از اینکه بدون داروهای خواب‌آور یا نوشیدنی الکلی و تنها با بستن چشمانش، به خواب رفته است. خیلی زود است. هنوز صبح به‌طور کامل فرانرسیده است؛ ولی فرارسیدن آن یکی از معدود چیزهایی‌ است که کلوئه درموردش اطمینان دارد. الکساندر در اتاق نیست. کلوئه یک ‌آن متوجه می‌شود که او روی مبلی نشسته و به او خیره شده است. می‌پرسد: «خیلی وقته بیدار شدی؟»
«اصلاً نخوابیدم.» «حالا چرا نمی‌آی اینجا؟» کلوئه با لبخندی اغواکننده و حرکت دست، از او دعوت می‌کند، ولی الکساندر از جایش تکان نمی‌خورد. همین هم باعث می‌شود که او یک بار دیگر بگوید: «بیا دیگه!»
درنهایت، الکساندر از جایش بلند می‌شود و روی تخت می‌نشیند. همچنان به کلوئه خیره شده است. کلوئه به‌آرامی می‌پرسد: «فکر می‌کنی اون با من چی‌کار کرده؟»
«نمی‌دونم. خودت چی فکر می‌کنی؟»
«یعنی چی؟»
«واقعاً درک نمی‌کنی؟»
کلوئه به الکساندر خیره می‌شود؛ به چشمان او-با دقت و از فاصلۀ خیلی کم. سپس یک آن به ذهنش می‌رسد...
خدای من... تو بودی... سایه؟...
.
.
#‌سایه
#‌کارین_ژیه_بل
#‌نشرالبرز
#‌انتشارات_البرز
@alborzpublication
@alborzpublication
.
.
.
.
⬅️ اگر این کتاب رو خواندین از 1 تا 5 بهش امتیاز بدین لطفا ??
.
.
.
.
.
.

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط