|
4 سال پیش
رضا رفیع

شدم ذوالفنون با برادران فنونی زاده بودن با فوتبالیست های پیشکسوت هم برای خودش عالمی دارد من نه دهه

شدم ذوالفنون با برادران فنونی زاده بودن با فوتبالیست های پیشکسوت هم برای خودش عالمی دارد من نه دهه
!شدم ذوالفنون با برادران فنونی زاده

بودن با فوتبالیست های پیشکسوت هم برای خودش عالمی دارد. من نه دهه شصت که عزیزان فنونی زاده گل می کاشتند و من نوجوانی بیش نبودم فوتبالی بودم و نه الان که مثلا انگار بزرگ شدم.
همین قدر حساس بودم که اگر مثلا تیم‌ ملی فوتبال به هر علتی سر از جام جهانی درمی آورد؛ چون پای کشور و غرور ملی و از اینجور حرفها درمیان بود، مشتاق می شدم و همراه با سایر ملت به تماشای مسابقات می نشستم و گاهی هم البته از شدت شوق و ذوق دراز می کشیده ام. درازیده ابراز احساسات می کردم که خیلی فشار بهم وارد نشود.
من در همان دوران دبیرستان که زنگ ورزش به استادیوم شهرمان می رفتیم؛ همیشه بر سر دو نفر دعوا بود که جزو کدام تیم کلاس برای انجام بازی باشند. یکی دوستی بود که بازی اش خوب بود و هر یک از دو تیم می خواستند او را برای خودشان بردارند؛ و یکی هم حقیر بدون ادعا بود که هر تیمی تلاش می کرد تا من در گروه او نباشم!....
من آن ایام هم اهل سخنرانی و مقاله نویسی بودم و سنگین ترین وزنه ای که بلند می کردم؛ خودکار بیکم بود. و فقط بیک مثل بیک می نوشت آن موقع!..... یکبار که عملیات یارگیری انجام شد و سوت شروع بازی به صدا درآمد، من را گذاشتند دروازه بان. من هم چون عینک داشتم، کلا می ترسیدم که مورد اصابت ضربات محکم توپ قرار نگیرم و حالا کی می خواست باز پول عینک بدهد به ما!
اگر هم عینک را برمی داشتم، خب چون نزدیک بین بودم(و کماکان هستم!)؛ توپ شوت شده را از دور نمی دیدم و لازم بود که حتما به من نزدیک شود تا آن را ببینم و ای بسا لمس کنم!
فلذا یکبار که تیم حریف به سمت دروازه یورش آورد، چنان پایی به توپ زدم که در دل دروازه نشست و صدای فریاد تشویق و سوت و هورا به هوا بلند شد. اما وقتی خوب دقت کردم، روم به دیوار، دیدم که اعضای تیم مقابل دارند شادمانی می کنند. بله، با یک فن تکنیکی خودجوش، توپ را به صورت برگشتی به دروازه خودمان زده بودم. گل به خودی!.... گل بیخودی!
از همان وقت فوتبال را ترک کردم و وارد والیبال شدم. بعدها والیبال را هم ول کردم و به همان سخنرانی و مقاله نویسی ام اکتفاء کردم و خدا را شکر نمودم که در اوج کنار کشیدم!
این هم از خاطرات فوتبالی بنده و میزان تخصصی که در این زمینه دارم. اما خب ورزشکاران، دلاوران را همیشه دوست داشتم.
توفیق مصافحه و مصاحبه ای با برادران عزیز فنونی زاده(آقا مرتضای پرسپولیسی و آقا مهدی استقلالی پیش آمد که حرفهای بدی رد و بدل نشد و در آینده خواهید دید. گل گفتیم و گل زدند!
آقا مرتضی شوخ طبع تر است. تا مرا دید، لبخند زد و گفت: آقا رفیع که خیلی مثبت است!

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط