|
5 سال پیش
تَنها صَفحه رَسمی شاعرانه
.چراغ سرخ تخیل کنار خرمن پنبه بلندی اش که بلندی ناب گیسوهاست به آن صراحت یک استعاره می ماند که آفتاب
.
چراغ سرخ تخیل کنار خرمن پنبه
بلندیاش که بلندی ناب گیسوهاست
به آن صراحت یک استعاره میماند
که آفتاب بر آن گرم و نرم تافته باشد
من از سلاست دستانش
تمام زندگیام را سوال خواهم کرد
و در سلامت چشمانش
یتیم ماندگیم را تمام خواهم کرد
چگونه نرم در آید که گُل،
که گُل،
حتی،
چو صبح صادق پاهای او نمیآید؟
چو بال نرمی پاهای او نمیآید؟
چگونه نرم در آید که من،
که من،
حتی،
- منی که منتظرش در تمام شب هستم -
صدای آمدن از شاهراه پایش را
نمیشناسم از نرمش نیامدنش
چگونه باز آید،
چگونه نرم درآید؟
کنار من که درآید، دو بال میروید:
دو بال بافته از برف
دو بال بافته از خواب، خواب کفترها
دو بال نرم بر افراشته
دو بال نرم حمایت
کنار من که درآید
جنازه راه میافنتد
و پله پله از آن پلکان گورستان
فرود میآید
کنار من که درآید
هوای مرده، مقدس، چو آب، میگردد
هوای مرده نفس میزند
هوای مرده صلا میدهد ز اعماقش
جنازه راه میافتد، جنازه میگوید:
مرا،
بدور گیسوی طولانیش طواف دهید
که من شفای خود از آن ضریح برگیرم
کنار من که درآید
تمام ساعت را میترسم
لباسهایم حتی میترسند
و دستهایم از دستهاش میترسند
چرا نترسم آخر، چرا نترسم؟
چراغ سبز تخیل،
کنار خرمن پنبهست
که گر بگیرد در من، تمام گردم من؛
و آفتاب تموز است در نهایت اوج
که گر بگیرد در برف، برفهای تمیز
که گر بگیرد در من، تمام آب شوم؛
و کهکشان غریبی است
بدور خلوت هذیانی شبانهی من
که گر بگیرد در من، تمام کاه شوم
و شب که راه بیفتم
صدای نرمی از آن جویبار بیمانند
به من، به لحن غریبی، که چون عبور نسیمی است،
عبور چلچلهای، بالبال شب پرهایست
سکوت وار صدا میزند:
نگاه کن!
درون خلوت هذیانی شبانهی تو
دو پای نیمه کج از آفتاب میآید
دو پای نیمه کج از آفتاب میآید
خدای من، همهجا روشن است!
و شب، شبانهترین شب، چو صبح صادق و صالح شکفته بر آفاق
دو پای نیمه کج از آفتاب میآید!
#گل_بر_گستره_ماه
#شعر #رضا_براهنی
#شاعرانه#شعرمعاصر
#شعرنو#شعرانه#شعرخوب#پاییز
#دکلمه#سخنان_ناب #سخن_بزرگان
#برش_کتاب #متن#شعرسپید#شعر#شعرکوتاه
#عکسنوشته #عکس_نوشته#شعرنوشته#دلنوشته
#شعروقصیده #شعرودکلمه
#shaerane
@shaeranne .
تنور دلتون گرم ❤
چراغ سرخ تخیل کنار خرمن پنبه
بلندیاش که بلندی ناب گیسوهاست
به آن صراحت یک استعاره میماند
که آفتاب بر آن گرم و نرم تافته باشد
من از سلاست دستانش
تمام زندگیام را سوال خواهم کرد
و در سلامت چشمانش
یتیم ماندگیم را تمام خواهم کرد
چگونه نرم در آید که گُل،
که گُل،
حتی،
چو صبح صادق پاهای او نمیآید؟
چو بال نرمی پاهای او نمیآید؟
چگونه نرم در آید که من،
که من،
حتی،
- منی که منتظرش در تمام شب هستم -
صدای آمدن از شاهراه پایش را
نمیشناسم از نرمش نیامدنش
چگونه باز آید،
چگونه نرم درآید؟
کنار من که درآید، دو بال میروید:
دو بال بافته از برف
دو بال بافته از خواب، خواب کفترها
دو بال نرم بر افراشته
دو بال نرم حمایت
کنار من که درآید
جنازه راه میافنتد
و پله پله از آن پلکان گورستان
فرود میآید
کنار من که درآید
هوای مرده، مقدس، چو آب، میگردد
هوای مرده نفس میزند
هوای مرده صلا میدهد ز اعماقش
جنازه راه میافتد، جنازه میگوید:
مرا،
بدور گیسوی طولانیش طواف دهید
که من شفای خود از آن ضریح برگیرم
کنار من که درآید
تمام ساعت را میترسم
لباسهایم حتی میترسند
و دستهایم از دستهاش میترسند
چرا نترسم آخر، چرا نترسم؟
چراغ سبز تخیل،
کنار خرمن پنبهست
که گر بگیرد در من، تمام گردم من؛
و آفتاب تموز است در نهایت اوج
که گر بگیرد در برف، برفهای تمیز
که گر بگیرد در من، تمام آب شوم؛
و کهکشان غریبی است
بدور خلوت هذیانی شبانهی من
که گر بگیرد در من، تمام کاه شوم
و شب که راه بیفتم
صدای نرمی از آن جویبار بیمانند
به من، به لحن غریبی، که چون عبور نسیمی است،
عبور چلچلهای، بالبال شب پرهایست
سکوت وار صدا میزند:
نگاه کن!
درون خلوت هذیانی شبانهی تو
دو پای نیمه کج از آفتاب میآید
دو پای نیمه کج از آفتاب میآید
خدای من، همهجا روشن است!
و شب، شبانهترین شب، چو صبح صادق و صالح شکفته بر آفاق
دو پای نیمه کج از آفتاب میآید!
#گل_بر_گستره_ماه
#شعر #رضا_براهنی
#شاعرانه#شعرمعاصر
#شعرنو#شعرانه#شعرخوب#پاییز
#دکلمه#سخنان_ناب #سخن_بزرگان
#برش_کتاب #متن#شعرسپید#شعر#شعرکوتاه
#عکسنوشته #عکس_نوشته#شعرنوشته#دلنوشته
#شعروقصیده #شعرودکلمه
#shaerane
@shaeranne .
تنور دلتون گرم ❤
بیشتر...
تبلیغات