.باید از محشر گذشت لجن زاری که من دیدم سزای صخره هاست ، گوهر روشن دل از کان جهانی دیگر است ، عذر

.باید از محشر گذشت لجن زاری که من دیدم سزای صخره هاست ، گوهر روشن دل از کان جهانی دیگر است ، عذر
.
باید از محشر گذشت
لجن زاری که من دیدم سزای صخره هاست ،
گوهر روشن دل از کان و جهانی دیگر است ،

عذر میخواهم پری ... عذر میخواهم پری ... من نمیگنجم در آن چشمان تنگ ،
با دل من آسمانها نیز تنگی میکنند ،
روی جنگلها نمی آیم فرود ،

شاخه زلفی گو مباش ،
آب دریا ها کفاف تشنه این درد نیست ،

بره هایت میدوند ،

جوی باریک عزیزم راه خود گیرو برو ... یک شب مهتابی از این تنگنای بر فراز کوها پر میزنم،
میگذارم میروم ،

ناله خود میبرم ،

دردسر کم میکنم ... چشمهائی خیره می پاید مرا،

غرش تمساح می آید بگوش ،

کبر فرعونی و سحر سامریست ،

دست موسی و محمد با من است ،

میروی ، وعده آنجا که با هم روز شب را آشتیست ،

صـبـح چنـدان دور نیست ... .
#‌شهریار
#‌اردشیر_رستمی

#‌شاعرانه#‌شعرمعاصر
#‌شعرنو#‌شعرانه#‌شعرخوب#‌پاییز
#‌دکلمه#‌سخنان_ناب #‌سخن_بزرگان
#‌برش_کتاب #‌متن#‌شعرسپید#‌شعر#‌شعرکوتاه
#‌عکسنوشته #‌عکس_نوشته#‌شعرنوشته#‌دلنوشته
#‌شعروقصیده #‌شعرودکلمه
#‌shaerane
@‌shaeranne
? تنور دلتون گرم ❤

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط