| 6 سال پیش نسیم مرعشی

.نشسته کف زمین، روی موکت دفتر جدید، می گه اینجا میز میاد، اونجا صندلی، هشت نفر میان اینجا کار می کنن

.نشسته کف زمین، روی موکت دفتر جدید، می گه اینجا میز میاد، اونجا صندلی، هشت نفر میان اینجا کار می کنن
.
نشسته کف زمین، روی موکت دفتر جدید، می‌گه اینجا میز میاد، اونجا صندلی، هشت نفر میان اینجا کار می‌کنن، اونور هم جلسه می‌ذارن. دفتر خالی رو ورق می‌زنه می‌گه اینجا صفحه‌ی شروعه، تا اینجا آگهی میاد، بعدش مموآره، چهل صفحه برای مستند خوبه؟ نگاه می‌کنم به ایمان عجیبش به خیال. می‌گم اگه نشه، اگه کسی کار نکنه، اگه کسی نخونه... حرف نشدن رو نمی‌شنوه. از شدن حرف می‌زنه. می‌گه تو این روزگار اگه ما نکنیم کی بکنه؟ اگه نکنیم چیکار کنیم؟ خیال واگیر داره اما ناامیدی زورش زیاده. حسودیم می‌شه بهش. فقط زور ایمانه که می‌تونه روی دفتر سفید کلمه ببینه. اگه از این ایمان کاری برنیاد پس از چی برمیاد؟ کاش آن کبوتر غمگین، که از قلب‌ها گریخته زودتر برگرده.

#‌ناداستان
#‌به_سان_خیال

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط