|
3 سال پیش
کتاب

رساله دلگشا یکی در باغ خود رفت، دزدی را پشتواره پیاز در بسته دید گفت: در این باغ چه کار داری گفت:

رساله دلگشا یکی در باغ خود رفت، دزدی را پشتواره پیاز در بسته دید گفت: در این باغ چه کار داری گفت:
#‌رساله_دلگشا
یکی در باغ خود رفت، دزدی را پشتواره پیاز در بسته دید.
گفت: در این باغ چه کار داری؟
گفت: بر راه می‌گذشتم ناگاه باد مرا در باغ انداخت.
گفت: چرا پیاز برکندی؟
گفت: باد مرا می‌ربود، دست در بند پیاز می‌زدم، از زمین برمی‌آمد.
گفت: این هم قبول، ولی چه کسی جمع کرد و پشتواره بست؟
گفت: والله من نیز در این فکر بودم که آمدی.

عبید زاکانی / رساله دلگشا

#‌عبید_زاکانی #‌زاکانی #‌رساله_دلگشا_عبیدزاکانی #‌کلیات_عبید_زاکانی #‌ادبیات_کلاسیک #‌کتاب #‌اختلاس

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط