|
4 سال پیش
زن و زندگی
دو هفته قبل از کریسمس، دقیقا شد سال که پایم را گذاشتم ترکیه یعنی ۵سال پیش همین روزها بود که توی فر
??
دو هفته قبل از کریسمس، دقیقا شد ۵ سال که پایم را گذاشتم ترکیه. یعنی ۵سال پیش همین روزها بود که توی فرودگاه امام جناب افسر توی صفحهی آخر پاسپورتم مهر خروج از کشور را کوبید. چهار ساعت بعد، هواپیما نشست روی زمین.
مثل همهی آدمهایی که یک جایی توی زندگیشان مهاجرت میکنند آن اوایل تا دلتان بخواهد گیج میزدم. تمام سوراخ سنبههای زندگی بوی تازگی میداد و من یک نفس مشغول گزارش مشاهداتم بودم. حس پیامبری را داشتم که رسالتش تعریف کردن وقایع اتفاقیه بود.
شده بودم آلیس در سرزمین عجایب و همه چیز شگفتزدهام میکرد: ، سقف شیبدار خانهها، تیم فوتبال دخترهای دانشگاه، استارباکس، مکدونالد،
قهوه ترک به جای سماور و کتری و قوری .
۵ سال زمان زیادی نیست، ولی آنقدری هست که وقایع اتفاقیه را تبدیل بکند به روزمرگی.
گاهی با خودم که خلوت میکنم میبینم که آرام آرام دارم به اینجا و رسوماتش احساس تعلق پیدا میکنم و این قابلیت را دارم که دلتنگ این آدمها و اعیادشان بشوم. دروغ چرا، گاهی ازین عادت کردن دلم میگیرد. حس مرموز دل بستن به نامادری را دارد. فرقی نمیکند که قصهی زندگی ما گاهی شبیه داستانهای مصور از هزارتا پیچ نفسگیر عبور میکند. مهم این است که ما آدمها استاد عادت کردنیم. ما حتی به خودِ عادت کردن هم عادت میکنیم. بله، ۵ سال زمان زیادی نیست، ولی آنقدری هست که عادت کنم به جای شب یلدا به فکر ایده های کریسمسی و سال جدید میلادی باشم.
پنکیک رو که همگی درست میکنیم.گفتم یه کم خوشگلش کنم حالا که نزدیک سال جدیده و شاید یکسری ها مثل من بخوان واسه کریسمس و سال نو کوچولوهاشون رو سوپرایز کنن.????
#موفقیت_برای_ماست?
#ایده_های_خلاقانه #کریسمس #بابانوئل #گوزن #سال #نو #میلادی #مهاجرت #تحول #خلاق #خلاقیت_های_جالب #سفرهآرایی
دو هفته قبل از کریسمس، دقیقا شد ۵ سال که پایم را گذاشتم ترکیه. یعنی ۵سال پیش همین روزها بود که توی فرودگاه امام جناب افسر توی صفحهی آخر پاسپورتم مهر خروج از کشور را کوبید. چهار ساعت بعد، هواپیما نشست روی زمین.
مثل همهی آدمهایی که یک جایی توی زندگیشان مهاجرت میکنند آن اوایل تا دلتان بخواهد گیج میزدم. تمام سوراخ سنبههای زندگی بوی تازگی میداد و من یک نفس مشغول گزارش مشاهداتم بودم. حس پیامبری را داشتم که رسالتش تعریف کردن وقایع اتفاقیه بود.
شده بودم آلیس در سرزمین عجایب و همه چیز شگفتزدهام میکرد: ، سقف شیبدار خانهها، تیم فوتبال دخترهای دانشگاه، استارباکس، مکدونالد،
قهوه ترک به جای سماور و کتری و قوری .
۵ سال زمان زیادی نیست، ولی آنقدری هست که وقایع اتفاقیه را تبدیل بکند به روزمرگی.
گاهی با خودم که خلوت میکنم میبینم که آرام آرام دارم به اینجا و رسوماتش احساس تعلق پیدا میکنم و این قابلیت را دارم که دلتنگ این آدمها و اعیادشان بشوم. دروغ چرا، گاهی ازین عادت کردن دلم میگیرد. حس مرموز دل بستن به نامادری را دارد. فرقی نمیکند که قصهی زندگی ما گاهی شبیه داستانهای مصور از هزارتا پیچ نفسگیر عبور میکند. مهم این است که ما آدمها استاد عادت کردنیم. ما حتی به خودِ عادت کردن هم عادت میکنیم. بله، ۵ سال زمان زیادی نیست، ولی آنقدری هست که عادت کنم به جای شب یلدا به فکر ایده های کریسمسی و سال جدید میلادی باشم.
پنکیک رو که همگی درست میکنیم.گفتم یه کم خوشگلش کنم حالا که نزدیک سال جدیده و شاید یکسری ها مثل من بخوان واسه کریسمس و سال نو کوچولوهاشون رو سوپرایز کنن.????
#موفقیت_برای_ماست?
#ایده_های_خلاقانه #کریسمس #بابانوئل #گوزن #سال #نو #میلادی #مهاجرت #تحول #خلاق #خلاقیت_های_جالب #سفرهآرایی
بیشتر...
تبلیغات