| 5 سال پیش معرفی کتاب

.برایم گفته اند وقتی آمده ام تا چند روز من را گذاشته بودند وسط خانه سیاحتم می کردند حتی شنیده ام

.برایم گفته اند وقتی آمده ام تا چند روز من را گذاشته بودند وسط خانه سیاحتم می کردند حتی شنیده ام
.
برایم گفته‌اند وقتی آمده‌ام تا چند روز من را گذاشته بودند وسط خانه و سیاحتم می‌کردند. حتی شنیده‌ام مادرم سربند زاییدن من تا چلّگی زبان‌پس‌قفا شده بود. انگار معطل مانده بود که چه‌طور توانسته دست‌تنها چنین گوهر شب‌چراغی درست کند. هرجور حساب کنیم نمی‌شد همه‌ی تقصیر را گردن او انداخت. چون خواهرهایم، جز این‌که پسر نبودند، مطلقاً عیب و علتی نداشتند. رییس چند صباحی از بغل من رد می‌شد و فحش‌ و فضیحت می‌داد؛ معلومِ کسی هم نشد که به من یا مامان یا دم‌ودستگاه خودش یا کی! ولی امروز که حدود سی سال از آن ماجرا می‌گذرد، حدس می‌زنم مسئله به شانس سه‌پلشکش مربوط می‌شد. از نظر او این خیلی بی‌رحمانه بود که بعد از این‌همه قلیه‌انتظاری کارخانه‌ی خدا چنین موجود نیست‌درجهانی نصیبش کرده باشد.
البته موضوع تنها بر سر من نبود، او همیشه همه‌چیز را گردن بقیه می‌انداخت و این هنری بود که در آن صاحب سَبک بود، وگرنه با یک نگاه سردستی هم می‌شد درباره‌ی این خرابکاری تخمین‌های خوبی زد. ازدواج قبیله‌ای به کنار، توقع دارید کسی که نطفه‌‌اش در شامگاه ۳۱ شهریور ۵۹ بسته می‌شود، چه تحفه‌ای از آب دربیاید! آن‌ها که لای پر قو بچه به شکم می‌کشیدند، سه‌تا‌درمیان ناقص‌العضو به جامعه تحویل می‌دادند، تکلیف مادر ما که با اولین شلیک هواپیماها تازه از تخت بلند شده بود، نگفته باید معلوم باشد. آدم زیر آن همه فشار و توپ و ترقه دست‌به‌آبش را نمی‌تواند نگه دارد چه رسد به بچه‌.
.
.
#‌کاکا_کرمکی_پسری_که_پدرش_درآمد
#‌سلمان_امین
@‌cheshmehpublication
@salmanaminn
.
.
.
#‌کتاب_دوست #‌ketabdoost

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط