کافه بوک |
11 ماه پیش

کتاب یادداشت های اینجانب اثر آندری یف کافه بوک

کتاب یادداشت‌های اینجانب تماماً تک گویی‌های مردی است که در جوانی اعضای خانواده‌اش به قتل رسیده‌اند، اما طبق شواهد موجود، اشتباهاً او را متهم به قتل و محکوم به اعدام کرده‌اند و بعد از عفوى که شامل حالش شده، محکوم است که تا ابد در زندان انفرادی حبس باشد. حالا که او به شصت سالگى رسیده، دارد ماجراها و افکاری که از سر گذارنده را بازبینی و بازگو می‌کند.

لیانید آندری‌یف در کتاب «یادداشتهای اینجانب» پنجره‌ای به جهانی مه‌آلود باز می‌کند؛ جهانی که در آن نمی‌توانیم با اطمینان به آنچه می‌شنویم یا درواقع می‌خوانیم اعتماد کنیم چرا که راوی کتاب یادداشت‌های اینجانب یک راوی غیرقابل‌اعتماد است که خود نویسنده نیز، چنانکه در یادداشت کوتاه ابتدای ترجمۀ فارسی این رمان از قول او نقل شده، مطمئن نیست که آن‌گونه که خودش ادعا می‌کند بی‌گناه و از جرمی که به او نسبت داده‌اند مبراست یا نه.‌ متن اصلی کتاب یادداشت‌های اینجانب اولین بار در سال ۱۹۰۸ منتشر شده است.

لیانید آندری‌یِف در قسمتی از مصاحبه بلندش – که بخشی از آن در ابتدای کتاب آمده است – با ایز مایلاف، منتقد مشهور روس، درباره قهرمان کتاب یادداشت‌های اینجانب گفته است:

می‌پرسید قهرمان «یادداشت‌های اینجانب» که خود را قربانی یک خطای قضایی می‌داند، واقعاً قاتل است یا نه؟ خود من اوایل به بی‌گناهی‌اش اطمینان داشتم، اما از مقطعی انگار به او مشکوک شدم. بله، من واقعاً به این پیرمرد قصه‌مان که تقریباً در هر صفحه با اطمینان عجیبی از بی‌گناهی خود دم می‌زند، قدری مشکوکم و تعجب هم نکنید که خودم چندان مطمئن نیستم… چون واقعاً خود را در پاسخ به پرسش شما صاحبِ نفوذی بیش از هر آدم عادی دیگری نمی‌دانم. ما نویسنده‌ها، چنان قدرتی نداریم که قهرمان خود را به انجام هر چه به ذهنمان رسید، وادار کنیم یا کاری را به او نسبت دهیم که با روحیه و شخصیتش مطابقتی نداشته باشد… اگر جز این باشد، جعل است و نه یک اثر هنری. پرسوناژی که می‌سازم، از مقطعی به بعد جان می‌گیرد و خارج از ارادهٔ من زندگی مستقل خود را خواهد داشت، پس دیگر چه مسؤولیتی می‌توانم در قبال اعمال او داشته باشم و چرا بهتر از هرکس دیگری باید از حقیقتش باخبر باشم؟ بنابراین، چنان که گفتم من صرفاً به قهرمان «یادداشت‌های اینجانب» مشکوکم…

از جلمه دیگر کتاب‌های این نویسنده برجسته که در کافه‌بوک منتشر شده است، می‌توان بهکتاب یادداشت‌های شیطانبا ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب اشاره کرد.

کتاب یادداشت‌های اینجانب

شخصیت داستان کتاب یادداشت‌های اینجانب مانند سایر کارهای آندری‌یف، شخصیتى عادى نیست. او با اینکه ادعای بی‌گناهی دارد، نسبت به رایِ هیئت منصفه معترض نیست. چراکه معتقد است انسان اصولاً سطحى‌نگر است و زود قضاوت می‌کند و هر کسى توانایی نفوذ به اعماق و رسیدن به حقیقت را ندارد.

علاوه بر این، او با وجود اقرار بر بی‌گناهى، برای خود حقِ عفو قائل نیست و نمی‌خواهد سیرِ طبیعی یک حکم مشروع را به هم بزند. نمی‌خواهد برایش دل بسوزانند، نمی‌خواهد قربانی یک خطا باشد. و معتقد است وقتی عقل سلیم انسان طبق داده‌های مشخصى به نتیجه‌ای رسیده، خطایی در کار نیست. پس محکومیتش در عینِ بی‌گناهی کاملاً منصفانه است!

او از جایی به بعد، حتی به روندِ حبس ماندن و تحت نظر بودن خودش کمک می‌کند. او کسی است که خودش دریچه‌های بالای در هر اتاق زندان را طراحی کرده، که بتوانند اعمال زندان‌ها را که خودش هم بخشى از آنان است، تحت نظر بگیرند. در واقع او از مرحله‌ای به بعد، به محکوم ماندنِ خود کمک می‌کند. و پذیرشِ تمام و کمالِ این محدودیت و حصار را نه به معنای حقارت، که به معنای قدرتش می‌داند.

شخصیت اصلی کتاب از ابتدای دستگیر شدن و اتهامات اشتباه، مسیری که او را به اینجا و این نوع نگاه کشانده، بازگو می‌کند. از جوانی و ابتدای راه که سرشار از انکار و خشم بوده تا وقتی که به گفته خودش، تبدیل به انسانی فرزانه می‌شود.

کتاب یادداشت‌های اینجانب این مسیرِ رستگاری انسانی را نشان می‌دهد که در اعماق رنج، رفته‌رفته مرحله انکار به سمتِ پذیرشى بی‌چون و چرا را طی می‌کند. که چگونه امید کم کم جان می‌بازد و نبودش، پذیرش و قدرتى بی‌حصر می‌بخشد. همانطور که نیچه می‌گوید: «امید مصیبت اخرین است.» و باید از آن رهایی یافت. او نیز از هر امید دست می‌شوید.

زندانی بعد از مدتی با نگاهی به دریچه بالای سرش که تکه‌ای از آسمان را از پشت میله‌ها نشان می‌دهد، به این نتیجه می‌رسد که درک کردنِ یک امر نامتناهی فقط در محصور شدن ممکن است. گویی که باید هر زیبایی عظیم و غیرقابل هضمی را، در چارچوب کوچکی گنجاند یا محدود کرد تا قابل درک شود. او از همین طریق به درک جدیدی از مفهوم آزادی از پشت میله‌های زندان می‌رسد و آن را به تمام زندگی‌اش تعمیم می‌دهد.

راوى اکنون که به سن ۶۰ سالگی رسیده، با رستگاری و منطق و بلوغی کامل، اشتیاقِ جانش را از تمام وابستگی‌های کوچک زندگی زدوده و تماماً وقف عشق به انسانیت کرده! در این سال‌هایی که در انفرادى بوده و همین هوای تک نفره را تنفس می‌کرده، از جامعه و روابط و انسان‌ها به‌دور بوده. از دید او تمام این عوامل بیرونى، نوعی دام هستند. و در تنهایی انسان تطهیر می‌شود. او معتقد است به‌واسطه این سلول انفرادى، از جامعه، دزدى، فساد، فقر، آدم‌ها و دروغ در امان است. این‌ها همه بخش‌هایی از جهان‌بینی‌ای است که راوی سعی در بازگوییشان دارد.

کتاب یادداشت‌های اینجانب تماماً تک گویی‌های مردی است که در جوانی اعضای خانواده‌اش به قتل رسیده‌اند، اما طبق شواهد موجود، اشتباهاً او را متهم به قتل و محکوم به اعدام کرده‌اند و بعد از عفوى که شامل حالش شده، محکوم است که تا ابد در زندان انفرادی حبس باشد. حالا که او به شصت سالگى رسیده، دارد ماجراها و افکاری که از سر گذارنده را بازبینی و بازگو می‌کند.

اما مثل دیگر کارهای آندری یف، مسئله مبرهن این است که مااینجا با راوی قابل اعتمادى طرف نیستیم. شخصیت راوی به گونه‌ای است که در ابتدا او را کاملاً صادق و معتمد می‌بینیم. انسان ساده‌ای که به حقیقت احترام می‌گذارد. و ما تماماً باورش داریم. اما هرچه جلوتر می‌رویم، شک بیشتر در ذهنمان ریشه می‌دواند. ابعاد متفاوت و متناقضِ شخصیت برایمان رو می‌شود و سایه‌های مخفى‌تری از او را نشان می‌دهد. شخصیتى که شاید خودش هم به اندازه انسان‌هایی که تقبیحشان می‌کند، دروغگوست. یک شخصیت جعلی، که آنقدر حقیقت او را رنجانده، که سعی کرده برای خودش حقیقت دیگری دست و پا کند. گویی برای اینکه تایید شود، تکه‌های خودش را که طی این سال‌ها خرد شده، جمع کرده و سعی دارد با آن تکه‌ها چیز دیگری بسازد و بنماید.

روای زندانى، دو عکس به دیوار انفرادی‌اش دارد، پرتره‌ای از خودش که گویی در اعماق چشمانش جنایتکاری قایم شده، و عکسى از مسیح مصلوب. به نظر می‌رسد که او بین این دو نیروی خیر و شر، خباثت ذاتی خودش و آن بخش مسیح گونه و ناجی‌گر دائماً در تلاطم است.

در کتاب یادداشت‌های اینجانب مانند دیگر کتاب‌های آندرى‌یف، ما دستمان به راحتی به حقیقت نمی‌رسد. و قطعیتی که بتوانیم به آن تکیه کنیم وجود ندارد. دائماً در حال فریب خوردنیم و با ذهنمان بازی می‌شود. به وافع نمی‌توانیم رنگ و وجه مشخصى از شخصیت و طرح داستان را باور کنیم. همچنین راوی معتقد است: «برای رسیدن به حقیقت، بهتر است از مسیر دروغ گذشت.» و این همان مسیری است که ما را از آن عبور می‌دهد. ما در فضای معلقى به دور از حقیقت باقى می‌مانیم و در آخر نمی‌توانیم به‌طور قطع بگوییم روای چه کسى بوده. شیطانی خبیث، یا مسیحی مصلوب؟

[» معرفی کتاب:کتاب یادداشت‌های زیرزمینیاثر داستایفسکی]

کتاب یادداشت‌های اینجانب

جملاتی از متن یادداشت‌های اینجانب

من می‌خواهم نشان دهم که چه‌طور یک محکوم به مرگ، از دریچه‌ی مشبک سیاهچال خود با چشمانی آزاد به جهان می‌نگرد و حکمت و هماهنگی و زیبایی جهان را کشف می‌کند.

آه جوانی، ای جوانی شاداب و شکوفای من! با اشکی بی‌اراده در چشم، رویاهای مجلل و تکانه جسورانه و جوشش شدید قدرتت را به خاطر می‌آورم، اما هیچ آرزوی بازگشتت در سرم نیست، جوانی، ای جوانی شکوفان! آه، که ادراک، آن ادراک روشن و آن اقتدار تفکر بی‌غرض فقط با موی سپید است که به دست می‌آید، ادراک و تفکری که از یک پیر، یک فیلسوف و اغلب فرزانه می‌سازد.

خوب یادم هست، حس حسادتی را که در کودکی حتی در رابطه با گنجشگها به من دست می‌داد، آن پرندگان جادویی که از توانایی پرواز خود تنها برای این استفاده می‌کردند تا یک تل سرگین اسب بر تلی دیگر بپرند. اما برای منِ انسان بسیار دردناک و اهانت‌آمیز بود که از موهبتی که حتی یک گنجشک برخوردار است، محرومم.

فقط حالا می‌فهمم که تلاش هوانوردی بشر هرگز میل ذاتی ما را برای پروازی بی‌پایان تغییر نخواهد داد و ناممکنی این اشتیاق دردناکی‌اش را افزون می‌کند… و من برعکس هم‌دوره‌ای‌ها، جای خوشحالی از موفقیت‌های هوانوردی، به آنها پیشنهاد می‌کنم به‌طور جدی به این مسأله فکر کنند که آیا برای انسان بهتر نیست که کاملاً بی‌حرکت باشد؟ آیا درنهایت، خزیدن مطمئن و واقعی روی زمین از بال‌زدن کذب در قفس بهتر نیست؟ البته که شوخی می‌کنم.

که من ترسوام! آه، اگر آن توله سگِ از خود راضی میدانست چه توفان خشمی را در جان من انداخته است، از ترس فریادی می‌کشید و فرار می‌کرد زیر تختش. ترسو منم؟ منی که کل جهان بر سرم آوار شد، اما نتوانست لهم کند و تازه از تکه‌های متلاشیِ وحشتناکش طبق طرح و نقشه خودم جهان جدیدی ساختم. یعنی من، منی که حتی بر خواب و رویاهایم هم چیره شدم، ترسو باشم؟

انسان باید خود را تابع قوانین زندگی کند، نه مرگ و تخیل شاعران، هرچند هم که زیبا باشند. آخر کدام امر ساختگی و کدام جعل می‌تواند زیبا باشد؟ آیا مثلا در حقیقتِ زمختِ حیات، زیبایی وجود ندارد؟ در سیر قدرتمند قوانین پایدارش زیبایی نهفته نیست؟ سیری که در نهایت بی‌طرفی، هم حرکت اجسام آسمان و هم پیوند بی‌قرار موجودات کوچکی را که انسان می‌نامیم، تابع خود کرده‌است…اینها امر زیبا نیست؟

در سلولم به این‌سو و آن‌سو می‌رفتم، که ناخوداگاه در هر چرخشی با اشتیاقی مبهم به دریچه‌ی بلندش نظر می‌دوختم، جایی که نرده‌ی آهنینی به وضوح طرح زمخت خود را بر پس‌زمینه‌ی آسمان پاک و لاجوردی انداخته‌بود. همان‌طور قدم‌زنان فکر می‌کردم که آخر چرا آسمان از میان نرده‌ها این‌قدر زیباست؟ یعنی این تاثیر قانون تضاد در زیباشناسی نیست که براساس آن آبی در کنار سیاه چنین برجسته خودنمایی می‌کند؟ و شاید هم مظهر قانون عالیتر دیگری‌ست که می‌گوید، ذهن انسان، تنها زمانی امر نامتناهی را درک می‌کند که مفروض در محدوده‌ی خاصی قرار بگیرد، مثلا، وقتی در یک مربعی چنینی محصور شده باشد.

گاهی به علت شیوه‌ی زندگی پوچ این آدم‌ها خستگی بر من مستولی می‌شود و حتی شب‌ها هم آسایشی ندارم. پنجره‌های بزرگ، شکافهایی که حقیقتا بی‌معنی‌اند که حتی از میان پرده‌های ضخیم نیز به نوعی حسی شبیه پرواز را تداعی می‌کنند و همین آشفته و ناراحتم می‌ کند.

-فضا کم است، برای آن‌که رنج دشوار تنهایی و دیگر رنج‌های گران را تاب آوریم، فضا کم است. فضا کم است، وای چه تعبیر ساده و صریح و حکیمانه‌ای! و من، ساده‌مردی که خود را خردمندی می‌دانم، درنیافته بودم که در این غوغا و ازدحام آدمیان بر فضایی چنین محدود، سلول انفرادی، تنها می‌تواند سهم برگزیدگان باشد. بسیارانی را فرا می خوانند و تنها معدودی برگزیده می‌شوند…

مشخصات کتاب
  • عنوان: کتاب یادداشت‌های اینجانب
  • نویسنده: لیانید آندری‌یِف
  • ترجمه: حمیدرضا آتش‌برآب
  • انتشارات: نشر کتاب پارسه
  • تعداد صفحات کتاب: ۵۶۶

👤 نویسنده مطلب:نگار نوشادی

نظر شما در موردکتاب یادداشت‌های اینجانبچیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. از میان کتاب‌های آندری‌یف کدام یک را خوانده‌اید؟

[لینک:کانال تلگرام کافه بوک]


»معرفی چند کتاب دیگر از ادبیات روسیه:

  1. کتاب ابله
  2. کتاب رودین
  3. کتاب مقصر کیست؟

کتاب یادداشت‌های اینجانب تماماً تک گویی‌های مردی است که در جوانی اعضای خانواده‌اش به قتل رسیده‌اند، اما طبق شواهد موجود، اشتباهاً او را متهم به قتل و محکوم به اعدام کرده‌اند و بعد از عفوى که شامل حالش شده، محکوم است که تا ابد در زندان انفرادی حبس باشد. حالا که او به شصت سالگى رسیده، دارد ماجراها و افکاری که از سر گذارنده را بازبینی و بازگو می‌کند.

لیانید آندری‌یف در کتاب «یادداشتهای اینجانب» پنجره‌ای به جهانی مه‌آلود باز می‌کند؛ جهانی که در آن نمی‌توانیم با اطمینان به آنچه می‌شنویم یا درواقع می‌خوانیم اعتماد کنیم چرا که راوی کتاب یادداشت‌های اینجانب یک راوی غیرقابل‌اعتماد است که خود نویسنده نیز، چنانکه در یادداشت کوتاه ابتدای ترجمۀ فارسی این رمان از قول او نقل شده، مطمئن نیست که آن‌گونه که خودش ادعا می‌کند بی‌گناه و از جرمی که به او نسبت داده‌اند مبراست یا نه.‌ متن اصلی کتاب یادداشت‌های اینجانب اولین بار در سال ۱۹۰۸ منتشر شده است.

لیانید آندری‌یِف در قسمتی از مصاحبه بلندش – که بخشی از آن در ابتدای کتاب آمده است – با ایز مایلاف، منتقد مشهور روس، درباره قهرمان کتاب یادداشت‌های اینجانب گفته است:

می‌پرسید قهرمان «یادداشت‌های اینجانب» که خود را قربانی یک خطای قضایی می‌داند، واقعاً قاتل است یا نه؟ خود من اوایل به بی‌گناهی‌اش اطمینان داشتم، اما از مقطعی انگار به او مشکوک شدم. بله، من واقعاً به این پیرمرد قصه‌مان که تقریباً در هر صفحه با اطمینان عجیبی از بی‌گناهی خود دم می‌زند، قدری مشکوکم و تعجب هم نکنید که خودم چندان مطمئن نیستم… چون واقعاً خود را در پاسخ به پرسش شما صاحبِ نفوذی بیش از هر آدم عادی دیگری نمی‌دانم. ما نویسنده‌ها، چنان قدرتی نداریم که قهرمان خود را به انجام هر چه به ذهنمان رسید، وادار کنیم یا کاری را به او نسبت دهیم که با روحیه و شخصیتش مطابقتی نداشته باشد… اگر جز این باشد، جعل است و نه یک اثر هنری. پرسوناژی که می‌سازم، از مقطعی به بعد جان می‌گیرد و خارج از ارادهٔ من زندگی مستقل خود را خواهد داشت، پس دیگر چه مسؤولیتی می‌توانم در قبال اعمال او داشته باشم و چرا بهتر از هرکس دیگری باید از حقیقتش باخبر باشم؟ بنابراین، چنان که گفتم من صرفاً به قهرمان «یادداشت‌های اینجانب» مشکوکم…

از جلمه دیگر کتاب‌های این نویسنده برجسته که در کافه‌بوک منتشر شده است، می‌توان بهکتاب یادداشت‌های شیطانبا ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب اشاره کرد.

کتاب یادداشت‌های اینجانب

شخصیت داستان کتاب یادداشت‌های اینجانب مانند سایر کارهای آندری‌یف، شخصیتى عادى نیست. او با اینکه ادعای بی‌گناهی دارد، نسبت به رایِ هیئت منصفه معترض نیست. چراکه معتقد است انسان اصولاً سطحى‌نگر است و زود قضاوت می‌کند و هر کسى توانایی نفوذ به اعماق و رسیدن به حقیقت را ندارد.

علاوه بر این، او با وجود اقرار بر بی‌گناهى، برای خود حقِ عفو قائل نیست و نمی‌خواهد سیرِ طبیعی یک حکم مشروع را به هم بزند. نمی‌خواهد برایش دل بسوزانند، نمی‌خواهد قربانی یک خطا باشد. و معتقد است وقتی عقل سلیم انسان طبق داده‌های مشخصى به نتیجه‌ای رسیده، خطایی در کار نیست. پس محکومیتش در عینِ بی‌گناهی کاملاً منصفانه است!

او از جایی به بعد، حتی به روندِ حبس ماندن و تحت نظر بودن خودش کمک می‌کند. او کسی است که خودش دریچه‌های بالای در هر اتاق زندان را طراحی کرده، که بتوانند اعمال زندان‌ها را که خودش هم بخشى از آنان است، تحت نظر بگیرند. در واقع او از مرحله‌ای به بعد، به محکوم ماندنِ خود کمک می‌کند. و پذیرشِ تمام و کمالِ این محدودیت و حصار را نه به معنای حقارت، که به معنای قدرتش می‌داند.

شخصیت اصلی کتاب از ابتدای دستگیر شدن و اتهامات اشتباه، مسیری که او را به اینجا و این نوع نگاه کشانده، بازگو می‌کند. از جوانی و ابتدای راه که سرشار از انکار و خشم بوده تا وقتی که به گفته خودش، تبدیل به انسانی فرزانه می‌شود.

کتاب یادداشت‌های اینجانب این مسیرِ رستگاری انسانی را نشان می‌دهد که در اعماق رنج، رفته‌رفته مرحله انکار به سمتِ پذیرشى بی‌چون و چرا را طی می‌کند. که چگونه امید کم کم جان می‌بازد و نبودش، پذیرش و قدرتى بی‌حصر می‌بخشد. همانطور که نیچه می‌گوید: «امید مصیبت اخرین است.» و باید از آن رهایی یافت. او نیز از هر امید دست می‌شوید.

زندانی بعد از مدتی با نگاهی به دریچه بالای سرش که تکه‌ای از آسمان را از پشت میله‌ها نشان می‌دهد، به این نتیجه می‌رسد که درک کردنِ یک امر نامتناهی فقط در محصور شدن ممکن است. گویی که باید هر زیبایی عظیم و غیرقابل هضمی را، در چارچوب کوچکی گنجاند یا محدود کرد تا قابل درک شود. او از همین طریق به درک جدیدی از مفهوم آزادی از پشت میله‌های زندان می‌رسد و آن را به تمام زندگی‌اش تعمیم می‌دهد.

راوى اکنون که به سن ۶۰ سالگی رسیده، با رستگاری و منطق و بلوغی کامل، اشتیاقِ جانش را از تمام وابستگی‌های کوچک زندگی زدوده و تماماً وقف عشق به انسانیت کرده! در این سال‌هایی که در انفرادى بوده و همین هوای تک نفره را تنفس می‌کرده، از جامعه و روابط و انسان‌ها به‌دور بوده. از دید او تمام این عوامل بیرونى، نوعی دام هستند. و در تنهایی انسان تطهیر می‌شود. او معتقد است به‌واسطه این سلول انفرادى، از جامعه، دزدى، فساد، فقر، آدم‌ها و دروغ در امان است. این‌ها همه بخش‌هایی از جهان‌بینی‌ای است که راوی سعی در بازگوییشان دارد.

کتاب یادداشت‌های اینجانب تماماً تک گویی‌های مردی است که در جوانی اعضای خانواده‌اش به قتل رسیده‌اند، اما طبق شواهد موجود، اشتباهاً او را متهم به قتل و محکوم به اعدام کرده‌اند و بعد از عفوى که شامل حالش شده، محکوم است که تا ابد در زندان انفرادی حبس باشد. حالا که او به شصت سالگى رسیده، دارد ماجراها و افکاری که از سر گذارنده را بازبینی و بازگو می‌کند.

اما مثل دیگر کارهای آندری یف، مسئله مبرهن این است که مااینجا با راوی قابل اعتمادى طرف نیستیم. شخصیت راوی به گونه‌ای است که در ابتدا او را کاملاً صادق و معتمد می‌بینیم. انسان ساده‌ای که به حقیقت احترام می‌گذارد. و ما تماماً باورش داریم. اما هرچه جلوتر می‌رویم، شک بیشتر در ذهنمان ریشه می‌دواند. ابعاد متفاوت و متناقضِ شخصیت برایمان رو می‌شود و سایه‌های مخفى‌تری از او را نشان می‌دهد. شخصیتى که شاید خودش هم به اندازه انسان‌هایی که تقبیحشان می‌کند، دروغگوست. یک شخصیت جعلی، که آنقدر حقیقت او را رنجانده، که سعی کرده برای خودش حقیقت دیگری دست و پا کند. گویی برای اینکه تایید شود، تکه‌های خودش را که طی این سال‌ها خرد شده، جمع کرده و سعی دارد با آن تکه‌ها چیز دیگری بسازد و بنماید.

روای زندانى، دو عکس به دیوار انفرادی‌اش دارد، پرتره‌ای از خودش که گویی در اعماق چشمانش جنایتکاری قایم شده، و عکسى از مسیح مصلوب. به نظر می‌رسد که او بین این دو نیروی خیر و شر، خباثت ذاتی خودش و آن بخش مسیح گونه و ناجی‌گر دائماً در تلاطم است.

در کتاب یادداشت‌های اینجانب مانند دیگر کتاب‌های آندرى‌یف، ما دستمان به راحتی به حقیقت نمی‌رسد. و قطعیتی که بتوانیم به آن تکیه کنیم وجود ندارد. دائماً در حال فریب خوردنیم و با ذهنمان بازی می‌شود. به وافع نمی‌توانیم رنگ و وجه مشخصى از شخصیت و طرح داستان را باور کنیم. همچنین راوی معتقد است: «برای رسیدن به حقیقت، بهتر است از مسیر دروغ گذشت.» و این همان مسیری است که ما را از آن عبور می‌دهد. ما در فضای معلقى به دور از حقیقت باقى می‌مانیم و در آخر نمی‌توانیم به‌طور قطع بگوییم روای چه کسى بوده. شیطانی خبیث، یا مسیحی مصلوب؟

[» معرفی کتاب:کتاب یادداشت‌های زیرزمینیاثر داستایفسکی]

کتاب یادداشت‌های اینجانب

جملاتی از متن یادداشت‌های اینجانب

من می‌خواهم نشان دهم که چه‌طور یک محکوم به مرگ، از دریچه‌ی مشبک سیاهچال خود با چشمانی آزاد به جهان می‌نگرد و حکمت و هماهنگی و زیبایی جهان را کشف می‌کند.

آه جوانی، ای جوانی شاداب و شکوفای من! با اشکی بی‌اراده در چشم، رویاهای مجلل و تکانه جسورانه و جوشش شدید قدرتت را به خاطر می‌آورم، اما هیچ آرزوی بازگشتت در سرم نیست، جوانی، ای جوانی شکوفان! آه، که ادراک، آن ادراک روشن و آن اقتدار تفکر بی‌غرض فقط با موی سپید است که به دست می‌آید، ادراک و تفکری که از یک پیر، یک فیلسوف و اغلب فرزانه می‌سازد.

خوب یادم هست، حس حسادتی را که در کودکی حتی در رابطه با گنجشگها به من دست می‌داد، آن پرندگان جادویی که از توانایی پرواز خود تنها برای این استفاده می‌کردند تا یک تل سرگین اسب بر تلی دیگر بپرند. اما برای منِ انسان بسیار دردناک و اهانت‌آمیز بود که از موهبتی که حتی یک گنجشک برخوردار است، محرومم.

فقط حالا می‌فهمم که تلاش هوانوردی بشر هرگز میل ذاتی ما را برای پروازی بی‌پایان تغییر نخواهد داد و ناممکنی این اشتیاق دردناکی‌اش را افزون می‌کند… و من برعکس هم‌دوره‌ای‌ها، جای خوشحالی از موفقیت‌های هوانوردی، به آنها پیشنهاد می‌کنم به‌طور جدی به این مسأله فکر کنند که آیا برای انسان بهتر نیست که کاملاً بی‌حرکت باشد؟ آیا درنهایت، خزیدن مطمئن و واقعی روی زمین از بال‌زدن کذب در قفس بهتر نیست؟ البته که شوخی می‌کنم.

که من ترسوام! آه، اگر آن توله سگِ از خود راضی میدانست چه توفان خشمی را در جان من انداخته است، از ترس فریادی می‌کشید و فرار می‌کرد زیر تختش. ترسو منم؟ منی که کل جهان بر سرم آوار شد، اما نتوانست لهم کند و تازه از تکه‌های متلاشیِ وحشتناکش طبق طرح و نقشه خودم جهان جدیدی ساختم. یعنی من، منی که حتی بر خواب و رویاهایم هم چیره شدم، ترسو باشم؟

انسان باید خود را تابع قوانین زندگی کند، نه مرگ و تخیل شاعران، هرچند هم که زیبا باشند. آخر کدام امر ساختگی و کدام جعل می‌تواند زیبا باشد؟ آیا مثلا در حقیقتِ زمختِ حیات، زیبایی وجود ندارد؟ در سیر قدرتمند قوانین پایدارش زیبایی نهفته نیست؟ سیری که در نهایت بی‌طرفی، هم حرکت اجسام آسمان و هم پیوند بی‌قرار موجودات کوچکی را که انسان می‌نامیم، تابع خود کرده‌است…اینها امر زیبا نیست؟

در سلولم به این‌سو و آن‌سو می‌رفتم، که ناخوداگاه در هر چرخشی با اشتیاقی مبهم به دریچه‌ی بلندش نظر می‌دوختم، جایی که نرده‌ی آهنینی به وضوح طرح زمخت خود را بر پس‌زمینه‌ی آسمان پاک و لاجوردی انداخته‌بود. همان‌طور قدم‌زنان فکر می‌کردم که آخر چرا آسمان از میان نرده‌ها این‌قدر زیباست؟ یعنی این تاثیر قانون تضاد در زیباشناسی نیست که براساس آن آبی در کنار سیاه چنین برجسته خودنمایی می‌کند؟ و شاید هم مظهر قانون عالیتر دیگری‌ست که می‌گوید، ذهن انسان، تنها زمانی امر نامتناهی را درک می‌کند که مفروض در محدوده‌ی خاصی قرار بگیرد، مثلا، وقتی در یک مربعی چنینی محصور شده باشد.

گاهی به علت شیوه‌ی زندگی پوچ این آدم‌ها خستگی بر من مستولی می‌شود و حتی شب‌ها هم آسایشی ندارم. پنجره‌های بزرگ، شکافهایی که حقیقتا بی‌معنی‌اند که حتی از میان پرده‌های ضخیم نیز به نوعی حسی شبیه پرواز را تداعی می‌کنند و همین آشفته و ناراحتم می‌ کند.

-فضا کم است، برای آن‌که رنج دشوار تنهایی و دیگر رنج‌های گران را تاب آوریم، فضا کم است. فضا کم است، وای چه تعبیر ساده و صریح و حکیمانه‌ای! و من، ساده‌مردی که خود را خردمندی می‌دانم، درنیافته بودم که در این غوغا و ازدحام آدمیان بر فضایی چنین محدود، سلول انفرادی، تنها می‌تواند سهم برگزیدگان باشد. بسیارانی را فرا می خوانند و تنها معدودی برگزیده می‌شوند…

مشخصات کتاب
  • عنوان: کتاب یادداشت‌های اینجانب
  • نویسنده: لیانید آندری‌یِف
  • ترجمه: حمیدرضا آتش‌برآب
  • انتشارات: نشر کتاب پارسه
  • تعداد صفحات کتاب: ۵۶۶

👤 نویسنده مطلب:نگار نوشادی

نظر شما در موردکتاب یادداشت‌های اینجانبچیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. از میان کتاب‌های آندری‌یف کدام یک را خوانده‌اید؟

[لینک:کانال تلگرام کافه بوک]


»معرفی چند کتاب دیگر از ادبیات روسیه:

  1. کتاب ابله
  2. کتاب رودین
  3. کتاب مقصر کیست؟

کتاب یادداشت‌های اینجانب تماماً تک گویی‌های مردی است که در جوانی اعضای خانواده‌اش به قتل رسیده‌اند، اما طبق شواهد موجود، اشتباهاً او را متهم به قتل و محکوم به اعدام کرده‌اند و بعد از عفوى که شامل حالش شده، محکوم است که تا ابد در زندان انفرادی حبس باشد. حالا که او به شصت سالگى رسیده، دارد ماجراها و افکاری که از سر گذارنده را بازبینی و بازگو می‌کند.

لیانید آندری‌یف در کتاب «یادداشتهای اینجانب» پنجره‌ای به جهانی مه‌آلود باز می‌کند؛ جهانی که در آن نمی‌توانیم با اطمینان به آنچه می‌شنویم یا درواقع می‌خوانیم اعتماد کنیم چرا که راوی کتاب یادداشت‌های اینجانب یک راوی غیرقابل‌اعتماد است که خود نویسنده نیز، چنانکه در یادداشت کوتاه ابتدای ترجمۀ فارسی این رمان از قول او نقل شده، مطمئن نیست که آن‌گونه که خودش ادعا می‌کند بی‌گناه و از جرمی که به او نسبت داده‌اند مبراست یا نه.‌ متن اصلی کتاب یادداشت‌های اینجانب اولین بار در سال ۱۹۰۸ منتشر شده است.

لیانید آندری‌یِف در قسمتی از مصاحبه بلندش – که بخشی از آن در ابتدای کتاب آمده است – با ایز مایلاف، منتقد مشهور روس، درباره قهرمان کتاب یادداشت‌های اینجانب گفته است:

می‌پرسید قهرمان «یادداشت‌های اینجانب» که خود را قربانی یک خطای قضایی می‌داند، واقعاً قاتل است یا نه؟ خود من اوایل به بی‌گناهی‌اش اطمینان داشتم، اما از مقطعی انگار به او مشکوک شدم. بله، من واقعاً به این پیرمرد قصه‌مان که تقریباً در هر صفحه با اطمینان عجیبی از بی‌گناهی خود دم می‌زند، قدری مشکوکم و تعجب هم نکنید که خودم چندان مطمئن نیستم… چون واقعاً خود را در پاسخ به پرسش شما صاحبِ نفوذی بیش از هر آدم عادی دیگری نمی‌دانم. ما نویسنده‌ها، چنان قدرتی نداریم که قهرمان خود را به انجام هر چه به ذهنمان رسید، وادار کنیم یا کاری را به او نسبت دهیم که با روحیه و شخصیتش مطابقتی نداشته باشد… اگر جز این باشد، جعل است و نه یک اثر هنری. پرسوناژی که می‌سازم، از مقطعی به بعد جان می‌گیرد و خارج از ارادهٔ من زندگی مستقل خود را خواهد داشت، پس دیگر چه مسؤولیتی می‌توانم در قبال اعمال او داشته باشم و چرا بهتر از هرکس دیگری باید از حقیقتش باخبر باشم؟ بنابراین، چنان که گفتم من صرفاً به قهرمان «یادداشت‌های اینجانب» مشکوکم…

از جلمه دیگر کتاب‌های این نویسنده برجسته که در کافه‌بوک منتشر شده است، می‌توان بهکتاب یادداشت‌های شیطانبا ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب اشاره کرد.

کتاب یادداشت‌های اینجانب

شخصیت داستان کتاب یادداشت‌های اینجانب مانند سایر کارهای آندری‌یف، شخصیتى عادى نیست. او با اینکه ادعای بی‌گناهی دارد، نسبت به رایِ هیئت منصفه معترض نیست. چراکه معتقد است انسان اصولاً سطحى‌نگر است و زود قضاوت می‌کند و هر کسى توانایی نفوذ به اعماق و رسیدن به حقیقت را ندارد.

علاوه بر این، او با وجود اقرار بر بی‌گناهى، برای خود حقِ عفو قائل نیست و نمی‌خواهد سیرِ طبیعی یک حکم مشروع را به هم بزند. نمی‌خواهد برایش دل بسوزانند، نمی‌خواهد قربانی یک خطا باشد. و معتقد است وقتی عقل سلیم انسان طبق داده‌های مشخصى به نتیجه‌ای رسیده، خطایی در کار نیست. پس محکومیتش در عینِ بی‌گناهی کاملاً منصفانه است!

او از جایی به بعد، حتی به روندِ حبس ماندن و تحت نظر بودن خودش کمک می‌کند. او کسی است که خودش دریچه‌های بالای در هر اتاق زندان را طراحی کرده، که بتوانند اعمال زندان‌ها را که خودش هم بخشى از آنان است، تحت نظر بگیرند. در واقع او از مرحله‌ای به بعد، به محکوم ماندنِ خود کمک می‌کند. و پذیرشِ تمام و کمالِ این محدودیت و حصار را نه به معنای حقارت، که به معنای قدرتش می‌داند.

شخصیت اصلی کتاب از ابتدای دستگیر شدن و اتهامات اشتباه، مسیری که او را به اینجا و این نوع نگاه کشانده، بازگو می‌کند. از جوانی و ابتدای راه که سرشار از انکار و خشم بوده تا وقتی که به گفته خودش، تبدیل به انسانی فرزانه می‌شود.

کتاب یادداشت‌های اینجانب این مسیرِ رستگاری انسانی را نشان می‌دهد که در اعماق رنج، رفته‌رفته مرحله انکار به سمتِ پذیرشى بی‌چون و چرا را طی می‌کند. که چگونه امید کم کم جان می‌بازد و نبودش، پذیرش و قدرتى بی‌حصر می‌بخشد. همانطور که نیچه می‌گوید: «امید مصیبت اخرین است.» و باید از آن رهایی یافت. او نیز از هر امید دست می‌شوید.

زندانی بعد از مدتی با نگاهی به دریچه بالای سرش که تکه‌ای از آسمان را از پشت میله‌ها نشان می‌دهد، به این نتیجه می‌رسد که درک کردنِ یک امر نامتناهی فقط در محصور شدن ممکن است. گویی که باید هر زیبایی عظیم و غیرقابل هضمی را، در چارچوب کوچکی گنجاند یا محدود کرد تا قابل درک شود. او از همین طریق به درک جدیدی از مفهوم آزادی از پشت میله‌های زندان می‌رسد و آن را به تمام زندگی‌اش تعمیم می‌دهد.

راوى اکنون که به سن ۶۰ سالگی رسیده، با رستگاری و منطق و بلوغی کامل، اشتیاقِ جانش را از تمام وابستگی‌های کوچک زندگی زدوده و تماماً وقف عشق به انسانیت کرده! در این سال‌هایی که در انفرادى بوده و همین هوای تک نفره را تنفس می‌کرده، از جامعه و روابط و انسان‌ها به‌دور بوده. از دید او تمام این عوامل بیرونى، نوعی دام هستند. و در تنهایی انسان تطهیر می‌شود. او معتقد است به‌واسطه این سلول انفرادى، از جامعه، دزدى، فساد، فقر، آدم‌ها و دروغ در امان است. این‌ها همه بخش‌هایی از جهان‌بینی‌ای است که راوی سعی در بازگوییشان دارد.

کتاب یادداشت‌های اینجانب تماماً تک گویی‌های مردی است که در جوانی اعضای خانواده‌اش به قتل رسیده‌اند، اما طبق شواهد موجود، اشتباهاً او را متهم به قتل و محکوم به اعدام کرده‌اند و بعد از عفوى که شامل حالش شده، محکوم است که تا ابد در زندان انفرادی حبس باشد. حالا که او به شصت سالگى رسیده، دارد ماجراها و افکاری که از سر گذارنده را بازبینی و بازگو می‌کند.

اما مثل دیگر کارهای آندری یف، مسئله مبرهن این است که مااینجا با راوی قابل اعتمادى طرف نیستیم. شخصیت راوی به گونه‌ای است که در ابتدا او را کاملاً صادق و معتمد می‌بینیم. انسان ساده‌ای که به حقیقت احترام می‌گذارد. و ما تماماً باورش داریم. اما هرچه جلوتر می‌رویم، شک بیشتر در ذهنمان ریشه می‌دواند. ابعاد متفاوت و متناقضِ شخصیت برایمان رو می‌شود و سایه‌های مخفى‌تری از او را نشان می‌دهد. شخصیتى که شاید خودش هم به اندازه انسان‌هایی که تقبیحشان می‌کند، دروغگوست. یک شخصیت جعلی، که آنقدر حقیقت او را رنجانده، که سعی کرده برای خودش حقیقت دیگری دست و پا کند. گویی برای اینکه تایید شود، تکه‌های خودش را که طی این سال‌ها خرد شده، جمع کرده و سعی دارد با آن تکه‌ها چیز دیگری بسازد و بنماید.

روای زندانى، دو عکس به دیوار انفرادی‌اش دارد، پرتره‌ای از خودش که گویی در اعماق چشمانش جنایتکاری قایم شده، و عکسى از مسیح مصلوب. به نظر می‌رسد که او بین این دو نیروی خیر و شر، خباثت ذاتی خودش و آن بخش مسیح گونه و ناجی‌گر دائماً در تلاطم است.

در کتاب یادداشت‌های اینجانب مانند دیگر کتاب‌های آندرى‌یف، ما دستمان به راحتی به حقیقت نمی‌رسد. و قطعیتی که بتوانیم به آن تکیه کنیم وجود ندارد. دائماً در حال فریب خوردنیم و با ذهنمان بازی می‌شود. به وافع نمی‌توانیم رنگ و وجه مشخصى از شخصیت و طرح داستان را باور کنیم. همچنین راوی معتقد است: «برای رسیدن به حقیقت، بهتر است از مسیر دروغ گذشت.» و این همان مسیری است که ما را از آن عبور می‌دهد. ما در فضای معلقى به دور از حقیقت باقى می‌مانیم و در آخر نمی‌توانیم به‌طور قطع بگوییم روای چه کسى بوده. شیطانی خبیث، یا مسیحی مصلوب؟

[» معرفی کتاب:کتاب یادداشت‌های زیرزمینیاثر داستایفسکی]

کتاب یادداشت‌های اینجانب

جملاتی از متن یادداشت‌های اینجانب

من می‌خواهم نشان دهم که چه‌طور یک محکوم به مرگ، از دریچه‌ی مشبک سیاهچال خود با چشمانی آزاد به جهان می‌نگرد و حکمت و هماهنگی و زیبایی جهان را کشف می‌کند.

آه جوانی، ای جوانی شاداب و شکوفای من! با اشکی بی‌اراده در چشم، رویاهای مجلل و تکانه جسورانه و جوشش شدید قدرتت را به خاطر می‌آورم، اما هیچ آرزوی بازگشتت در سرم نیست، جوانی، ای جوانی شکوفان! آه، که ادراک، آن ادراک روشن و آن اقتدار تفکر بی‌غرض فقط با موی سپید است که به دست می‌آید، ادراک و تفکری که از یک پیر، یک فیلسوف و اغلب فرزانه می‌سازد.

خوب یادم هست، حس حسادتی را که در کودکی حتی در رابطه با گنجشگها به من دست می‌داد، آن پرندگان جادویی که از توانایی پرواز خود تنها برای این استفاده می‌کردند تا یک تل سرگین اسب بر تلی دیگر بپرند. اما برای منِ انسان بسیار دردناک و اهانت‌آمیز بود که از موهبتی که حتی یک گنجشک برخوردار است، محرومم.

فقط حالا می‌فهمم که تلاش هوانوردی بشر هرگز میل ذاتی ما را برای پروازی بی‌پایان تغییر نخواهد داد و ناممکنی این اشتیاق دردناکی‌اش را افزون می‌کند… و من برعکس هم‌دوره‌ای‌ها، جای خوشحالی از موفقیت‌های هوانوردی، به آنها پیشنهاد می‌کنم به‌طور جدی به این مسأله فکر کنند که آیا برای انسان بهتر نیست که کاملاً بی‌حرکت باشد؟ آیا درنهایت، خزیدن مطمئن و واقعی روی زمین از بال‌زدن کذب در قفس بهتر نیست؟ البته که شوخی می‌کنم.

که من ترسوام! آه، اگر آن توله سگِ از خود راضی میدانست چه توفان خشمی را در جان من انداخته است، از ترس فریادی می‌کشید و فرار می‌کرد زیر تختش. ترسو منم؟ منی که کل جهان بر سرم آوار شد، اما نتوانست لهم کند و تازه از تکه‌های متلاشیِ وحشتناکش طبق طرح و نقشه خودم جهان جدیدی ساختم. یعنی من، منی که حتی بر خواب و رویاهایم هم چیره شدم، ترسو باشم؟

انسان باید خود را تابع قوانین زندگی کند، نه مرگ و تخیل شاعران، هرچند هم که زیبا باشند. آخر کدام امر ساختگی و کدام جعل می‌تواند زیبا باشد؟ آیا مثلا در حقیقتِ زمختِ حیات، زیبایی وجود ندارد؟ در سیر قدرتمند قوانین پایدارش زیبایی نهفته نیست؟ سیری که در نهایت بی‌طرفی، هم حرکت اجسام آسمان و هم پیوند بی‌قرار موجودات کوچکی را که انسان می‌نامیم، تابع خود کرده‌است…اینها امر زیبا نیست؟

در سلولم به این‌سو و آن‌سو می‌رفتم، که ناخوداگاه در هر چرخشی با اشتیاقی مبهم به دریچه‌ی بلندش نظر می‌دوختم، جایی که نرده‌ی آهنینی به وضوح طرح زمخت خود را بر پس‌زمینه‌ی آسمان پاک و لاجوردی انداخته‌بود. همان‌طور قدم‌زنان فکر می‌کردم که آخر چرا آسمان از میان نرده‌ها این‌قدر زیباست؟ یعنی این تاثیر قانون تضاد در زیباشناسی نیست که براساس آن آبی در کنار سیاه چنین برجسته خودنمایی می‌کند؟ و شاید هم مظهر قانون عالیتر دیگری‌ست که می‌گوید، ذهن انسان، تنها زمانی امر نامتناهی را درک می‌کند که مفروض در محدوده‌ی خاصی قرار بگیرد، مثلا، وقتی در یک مربعی چنینی محصور شده باشد.

گاهی به علت شیوه‌ی زندگی پوچ این آدم‌ها خستگی بر من مستولی می‌شود و حتی شب‌ها هم آسایشی ندارم. پنجره‌های بزرگ، شکافهایی که حقیقتا بی‌معنی‌اند که حتی از میان پرده‌های ضخیم نیز به نوعی حسی شبیه پرواز را تداعی می‌کنند و همین آشفته و ناراحتم می‌ کند.

-فضا کم است، برای آن‌که رنج دشوار تنهایی و دیگر رنج‌های گران را تاب آوریم، فضا کم است. فضا کم است، وای چه تعبیر ساده و صریح و حکیمانه‌ای! و من، ساده‌مردی که خود را خردمندی می‌دانم، درنیافته بودم که در این غوغا و ازدحام آدمیان بر فضایی چنین محدود، سلول انفرادی، تنها می‌تواند سهم برگزیدگان باشد. بسیارانی را فرا می خوانند و تنها معدودی برگزیده می‌شوند…

مشخصات کتاب
  • عنوان: کتاب یادداشت‌های اینجانب
  • نویسنده: لیانید آندری‌یِف
  • ترجمه: حمیدرضا آتش‌برآب
  • انتشارات: نشر کتاب پارسه
  • تعداد صفحات کتاب: ۵۶۶

👤 نویسنده مطلب:نگار نوشادی

نظر شما در موردکتاب یادداشت‌های اینجانبچیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. از میان کتاب‌های آندری‌یف کدام یک را خوانده‌اید؟

[لینک:کانال تلگرام کافه بوک]


»معرفی چند کتاب دیگر از ادبیات روسیه:

  1. کتاب ابله
  2. کتاب رودین
  3. کتاب مقصر کیست؟
در مقدمه‌ی کتاب درباره کشتن به قلم نویسنده آمده است: «کشتن می‌تواند یک مردن ساده باشد، آن هم وقتی آرزویش را داری. کشتن می‌تواند ناگزیر...
نویسنده کتاب خانه‌ام آتش گرفته است یعنی آریل دورفمن، زاده ۶ می ۱۹۴۲، نویسنده، نمایشنامه‌نویس، روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر اهل شیلی - آمریکا است....
کتاب ببر سفید روایتی تلخ از زبان مردى هندى به نام بالرام است. بالرام شخصيتى ساده و در عين حال عاصى است كه از دل...
کتاب رودخانه مه‌آلود و داستان‌های دیگر شامل ۱۴ داستان کوتاه از یک نویسنده‌ی توانای ژاپنی‌ست که در آن‌ها می‌توان امتزاج روح ژاپنی با سبک غربی...
پیان هی‌یونگ نویسنده کتاب گودال متولد ۱۹۷۲ یکی از نویسندگان مطرح کره جنوبی است. او مدرک کارشناسی خود را در نویسندگی خلاق و مدرک کارشناسی...
کتاب خاطرات یک ابله سیاسی روایتگر زندگی مردمی است که در فجایعی که کشورشان باعث و بانی اصلی آن بوده‌ نقشی نداشتند اما آتشی که...
آلفرد کوبین در تنها رمان خود - یعنی کتاب سوی دیگر - سرگذشت یک طراح را روایت می‌کند و آنچه را بر این طراح در...
کتاب خانه‌ای که در آن مرده بودم بیست و یکمین کتاب از مجموعه ادبیات پلیسی امروز جهان است که از سوی نشر قطره زیر نظر...


#‌رمان #‌رمان_خارجی منبع: کافه بوک

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط

به گزارش خبرنگار ایسنا، عصر امروز ۲۴ مهر ماه این جلسه با حضور محمد مهدی عسگرپور رییس هیات مدیره خانه سینما، محسن امیریوسفی رییس کانون کارگردانان...

6 ماه پیش

به گزارش همشهری آنلاین آیت الله سید نصیر حسینی نماینده ولی فقیه در کهگیلویه و بویراحمد و امام جمعه یاسوج، فرماندار شهرستان بویراحمد، مدیر کل ستاد...

6 ماه پیش

به گزارش همشهری آنلاین امید حامدی‌فر بازیکن جنوبی استقلال که فصل گذشته به این تیم پیوسته بود و در این فصل ماجراهایی عجیبی را تا به اینجا پشت سر...

6 ماه پیش

اطلاعات آنلاین نوشت: آویشن برای تقویت اعصاب، درمان افسردگی، خستگی و بی‌خوابی مفید است و باعث کاهش فشارخون و چربی خون می‌شود. علی حسین بیرانوند اظهار...

6 ماه پیش

به گزارش ایسنا، غلامرضا رضایی ـ معاون حج و عمره سازمان حج و زیارت ـ در این نشست، به آمادگی واحدهای مختلف مجموعه حج و زیارت برای ازسرگیری سفرهای عمره...

6 ماه پیش

همشهری آنلاین نوشت: ماکارونی یکی از غذاهای مورد علاقه همه انسان‌ها از کوچک تا بزرگ است اما مصرف زیاد ماکارونی خطراتی برای بدن دارد که بهتر است...

6 ماه پیش

در این مقاله قرار است تصاویری را با هم مرور کنیم که بخش منطقِ مغزتان را اذیت خواهد کرد و با این حال تماشای آن‌ها سرگرم کننده است.

6 ماه پیش

به گزارش همشهری آنلاین، معاون بهداشت وزارت بهداشت با اعلام این خبر در هفتمین جلسه کمیسیون دائمی شورای عالی سلامت و امنیت غذایی گفت: اجرای برنامه...

6 ماه پیش

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از مشاور رسانه‌ای پروژه، پوستر رسمی فیلم کوتاه مدیر مدرسه به کارگردانی میکائیل دیانی و تهیه‌کنندگی سیدمحمدهادی آقاجانی...

6 ماه پیش

بیشتر...