| 4 سال پیش H(ح)

.که روباهی به دستم بود جورابی به پاهایم هوایی گرم دلچسب خیالی از تو در یادم َ من یک گوشه ای

.که روباهی به دستم بود جورابی به پاهایم هوایی گرم دلچسب خیالی از تو در یادم َ من یک گوشه ای
.
که روباهی به دستم بود و جورابی به پاهایم
هوایی گرم و دلچسب و خیالی از تو در یادم
وَ من یک گوشه‌ای آرام و آهسته خزیدم تا
به عمری تا ابد تنها نِشینم، من وَ رؤیایم
در این اوضاعِ آشفته به ناگَه رفت در گوشم
صدای پای انسانی که پرسید از من و حالم
سپس در دستِ من خیره، ببُرد انگشتِ خود در جیب
درآورد اندکی پول و تقاضا کرد روباهم
وَ من ناچار و درمانده، نگاهم خیره در دستم
به او گفتم که باشد، می‌دهم یک تکه از جانم...
.
.
- من اصلاً بعداً سرِ پیری باید بشینم یه منظومه بنویسم! اسمشم می‌ذارم «مزخرفاتی که تمامی ندارد!». از الآن ناشرای خوب بیان سرما‌یه‌گذاری کنن تا من بیشتر از این حروم نشدم واقعا!!! ?
از اونجایی که یه سری هم دارم که یکم با موازین و شئوناتِ اخلاقی همخونیِ کامل نداره، یه چاپخونه‌م سریع‌تر بیاد که یه نسخه‌ی اُفستم تهیه کنیم واسه دستفروشا! اسمِ اونم می‌ذارم «مزخرفاتی که تمامی نداشت و چاپ هم نشد!».
عالی واقعاً از الآن دارم جشنِ امضاء و فلان رو می‌بینم! ?
.
#‌کتاب_جمله #‌چوبت #‌کتابفروشی
.

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط