|
4 سال پیش
#آرامش_با_کتاب ?
رمان حاکم حاکم نویسنده: فرشته تات شهدوست خلاصه رمان حاکم : سید امیربهادر طباطبایی، پسر شر شیطو
#رمان_حاکم ? ?#حاکم?
✍?نویسنده:#فرشته_تات_شهدوست ? خلاصه ی رمان حاکم :
سید امیربهادر طباطبایی، پسر شر و شیطون و مستقل حاج صادق است که پدرش از بازاری های درستکار و بااعتبار بازار فرش تهران محسوب می شود.امیربهادر که بنابر سرکشی هایش محبوبیتش را بین اقوام نزدیک از دست داده، با دسیسه ی رقیبانش که چشم دیدن توجه حاج صادق به پسرش را ندارند، به نوعی با خیانتی که در حق این پسر می کنند باعث می شوند او از خانواده طرد شود.
او که روحیه ی استقلال طلبی دارد برخلاف پدرش کار در بازار را رها کرده و بوتیک خودش را در یک پاساژ در همان حوالی اداره می کند و زندگی ساده ای برای خود رقم می زند تا از همان ابتدا روی پای خودش بایستد و برخلاف برادرش بهنام، به پدرش و اعتبار او وابسته نباشد.خانه ی حاج صادق قبلا متعلق به سِدآقا پدربزرگ امیربهادر بوده که طبق وصیت بعد از مرگش به حاج صادق می رسد و از پدر به پسر بزرگ تر یعنی امیربهادر.خانه ای که چندین نگاه رویش سایه انداخته و در این میان امیربهادر زمانی می تواند مالک خانه ی سِدآقا با آن سبک سنتی و باصفا و زیبایش شود که با یکی از دختران اقوام نزدیک ازدواج کند.در این بین دختر عمه اش دل در گروی امیربهادر دارد و مادرش فخرالسادات نقشه ها در سر، که به واسطه ی امیربهادر مالکیت آن خانه و اندوخته ی سِدآقا که به نام امیربهادر می شود را از آن ِخود کند.
اما دسیسه ی اقوام به همینجا ختم نمی شود وقتی که بهترین دوست امیربهادر(پسر عمه اش)با او رقیب می شود و تا پای جان دشمنی می کند.
رفیق دوران کودکی اش، با کینه و حسادت زخمی بر جان و دل امیربهادر قصه ی ما می زند که هیچ چیز جبران این خیانت نشده و مرهم دردش نمی شود جز...کسی که بیشتر از جان امیربهادر را دوست دارد و او را با همه ی بد و خوبش می پرستد.
پریزاد، دختر نجیب و مهربانی که در همسایگی خانه ی حاج صادق همراه پدر و مادر و خواهر کوچکش زندگی می کند و با آن خانواده رابطه ی دوستانه ی خیلی نزدیکی دارند.
?حاکم...قصه ی یک دلدادگی خاموش اما پرشروشور و خاص!?
?یکی شر و تخس و بی تفاوت...??دیگری آرام و پاک و مهربان...و راهی نیست جز چیره شدن احساس یکی از آن ها بردیگری.امیربهادر با سرسختی تمام می خواهد حاکمیتش را بر سر این حس ممنوعه ثابت کند و مقابل درد بزرگی به نام عشق بایستداما... ?ژانر: #رمان_اجتماعی #رمان_عاشقانه #دلدادگی #رمانتیک
#کتاب #رمان_ایرانی #رمان_جذاب #رمان_خوب #معرفی_کتاب
#رمان_احساسی #عامه_پسند #کتابخوانی #رمان #رمان_عشقی #رمانخوان_حرفه_ای
#رمان_جدید #رمان_فارسی #کتاب_بخوانیم
#کتابخوانی #رمان_پرفروش
✍?نویسنده:#فرشته_تات_شهدوست ? خلاصه ی رمان حاکم :
سید امیربهادر طباطبایی، پسر شر و شیطون و مستقل حاج صادق است که پدرش از بازاری های درستکار و بااعتبار بازار فرش تهران محسوب می شود.امیربهادر که بنابر سرکشی هایش محبوبیتش را بین اقوام نزدیک از دست داده، با دسیسه ی رقیبانش که چشم دیدن توجه حاج صادق به پسرش را ندارند، به نوعی با خیانتی که در حق این پسر می کنند باعث می شوند او از خانواده طرد شود.
او که روحیه ی استقلال طلبی دارد برخلاف پدرش کار در بازار را رها کرده و بوتیک خودش را در یک پاساژ در همان حوالی اداره می کند و زندگی ساده ای برای خود رقم می زند تا از همان ابتدا روی پای خودش بایستد و برخلاف برادرش بهنام، به پدرش و اعتبار او وابسته نباشد.خانه ی حاج صادق قبلا متعلق به سِدآقا پدربزرگ امیربهادر بوده که طبق وصیت بعد از مرگش به حاج صادق می رسد و از پدر به پسر بزرگ تر یعنی امیربهادر.خانه ای که چندین نگاه رویش سایه انداخته و در این میان امیربهادر زمانی می تواند مالک خانه ی سِدآقا با آن سبک سنتی و باصفا و زیبایش شود که با یکی از دختران اقوام نزدیک ازدواج کند.در این بین دختر عمه اش دل در گروی امیربهادر دارد و مادرش فخرالسادات نقشه ها در سر، که به واسطه ی امیربهادر مالکیت آن خانه و اندوخته ی سِدآقا که به نام امیربهادر می شود را از آن ِخود کند.
اما دسیسه ی اقوام به همینجا ختم نمی شود وقتی که بهترین دوست امیربهادر(پسر عمه اش)با او رقیب می شود و تا پای جان دشمنی می کند.
رفیق دوران کودکی اش، با کینه و حسادت زخمی بر جان و دل امیربهادر قصه ی ما می زند که هیچ چیز جبران این خیانت نشده و مرهم دردش نمی شود جز...کسی که بیشتر از جان امیربهادر را دوست دارد و او را با همه ی بد و خوبش می پرستد.
پریزاد، دختر نجیب و مهربانی که در همسایگی خانه ی حاج صادق همراه پدر و مادر و خواهر کوچکش زندگی می کند و با آن خانواده رابطه ی دوستانه ی خیلی نزدیکی دارند.
?حاکم...قصه ی یک دلدادگی خاموش اما پرشروشور و خاص!?
?یکی شر و تخس و بی تفاوت...??دیگری آرام و پاک و مهربان...و راهی نیست جز چیره شدن احساس یکی از آن ها بردیگری.امیربهادر با سرسختی تمام می خواهد حاکمیتش را بر سر این حس ممنوعه ثابت کند و مقابل درد بزرگی به نام عشق بایستداما... ?ژانر: #رمان_اجتماعی #رمان_عاشقانه #دلدادگی #رمانتیک
#کتاب #رمان_ایرانی #رمان_جذاب #رمان_خوب #معرفی_کتاب
#رمان_احساسی #عامه_پسند #کتابخوانی #رمان #رمان_عشقی #رمانخوان_حرفه_ای
#رمان_جدید #رمان_فارسی #کتاب_بخوانیم
#کتابخوانی #رمان_پرفروش
بیشتر...
تبلیغات