|
4 سال پیش
#آرامش_با_کتاب ?
رمان ناگفته ها ناگفته ها نویسنده: بهاره حسنی خلاصه ای از داستان رمان: داستان در مورد دختر جوانی به
#رمان_ناگفته_ها ? ✨ناگفته ها✨
✍?نویسنده: #بهاره_حسنی ? خلاصه ای از داستان رمان:
داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که
بعد از فوت ناگهانی مادر بزرگش و بعد از سالها دوری به ایران برمیگردد…
آشنایی او با مرد جوانی در هواپیما و ناگفته هایی در مورد زندگیش،
این داستان را شکل خواهد داد … ?داستان این رمان سراسر از هیجان و در این حال رازگونه است به طوری که خواننده دوست داره پیگیر داستان باشه و به زوایای مخفی زودتر پی ببره ? ? قسمتی از رمان ناگفته ها:
با تکان هواپیما از خواب پریدم و کتاب روی پاهایم سر خورد و کف هواپیما افتاد.
خم شدم تا آن را بردارم.
ولی کسی که کنار من نشسته بود سریعتر از من خم شد و کتاب را که تقریبا زیر پای خودش افتاده بود، برداشت و به دستم داد.
سرم را بلند کردم و با لبخندی از چهره ی جوان و خنده رویش تشکر کردم.
وقتی که من سوار شدم هنوز صندلی کناری من خالی بود.
من تقریبا اولین مسافری بودم که سوار شده بودم و خسته و خواب آلود، همان لحظات اول خوابم برده بود و متوجه نشده بودم که چه زمانی صندلی کناریم پر شده است. ?ژانر
#عاشقانه #اجتماعی #کتاب #رمان_ایرانی #رمان_جذاب #رمان_خوب #رمان_زیبا #رمان_اینترنتی
#رمان_احساسی #کتابخوانی #رمان
#رمان_جدید #رمان_فارسی #کتاب_بخوانیم
#کتابخوانی #رمان_عشقی #کتاب_خوب_بخوانیم #کتاب_بهترین_هدیه #رمان_ایرانی_خاص #رمان_ایرانی_بخوانیم #کتاب_محبوب_من #معرفی_کتاب #کتاب_خوب #عشق_من_کتاب #رمان_پرطرفدار #رمانخوان_حرفه_ای
#رمان_هیجانی #رمان_معمایی
#ما_رو_به_دوستاتون _معرفی_کنید
✍?نویسنده: #بهاره_حسنی ? خلاصه ای از داستان رمان:
داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که
بعد از فوت ناگهانی مادر بزرگش و بعد از سالها دوری به ایران برمیگردد…
آشنایی او با مرد جوانی در هواپیما و ناگفته هایی در مورد زندگیش،
این داستان را شکل خواهد داد … ?داستان این رمان سراسر از هیجان و در این حال رازگونه است به طوری که خواننده دوست داره پیگیر داستان باشه و به زوایای مخفی زودتر پی ببره ? ? قسمتی از رمان ناگفته ها:
با تکان هواپیما از خواب پریدم و کتاب روی پاهایم سر خورد و کف هواپیما افتاد.
خم شدم تا آن را بردارم.
ولی کسی که کنار من نشسته بود سریعتر از من خم شد و کتاب را که تقریبا زیر پای خودش افتاده بود، برداشت و به دستم داد.
سرم را بلند کردم و با لبخندی از چهره ی جوان و خنده رویش تشکر کردم.
وقتی که من سوار شدم هنوز صندلی کناری من خالی بود.
من تقریبا اولین مسافری بودم که سوار شده بودم و خسته و خواب آلود، همان لحظات اول خوابم برده بود و متوجه نشده بودم که چه زمانی صندلی کناریم پر شده است. ?ژانر
#عاشقانه #اجتماعی #کتاب #رمان_ایرانی #رمان_جذاب #رمان_خوب #رمان_زیبا #رمان_اینترنتی
#رمان_احساسی #کتابخوانی #رمان
#رمان_جدید #رمان_فارسی #کتاب_بخوانیم
#کتابخوانی #رمان_عشقی #کتاب_خوب_بخوانیم #کتاب_بهترین_هدیه #رمان_ایرانی_خاص #رمان_ایرانی_بخوانیم #کتاب_محبوب_من #معرفی_کتاب #کتاب_خوب #عشق_من_کتاب #رمان_پرطرفدار #رمانخوان_حرفه_ای
#رمان_هیجانی #رمان_معمایی
#ما_رو_به_دوستاتون _معرفی_کنید
بیشتر...
تبلیغات