| 4 سال پیش عباس شریفی

در نوشته های بیضایی روحِ ایرانی زخم خورده رنجور سرگردان که بر روزگار شکوه شوکتِ خود مویه می کن

در نوشته های بیضایی روحِ ایرانی زخم خورده رنجور سرگردان که بر روزگار شکوه شوکتِ خود مویه می کن
در نوشته های بیضایی روحِ ایرانی زخم خورده و رنجور و سرگردان که بر روزگار شکوه و شوکتِ خود مویه می‌کند، هویداست. نمایشنامه هایش گویا شعری‌ست به نثر در آمده و یا نثری به شعر درآمیخته. یک شکسپیر وطنی که در روزگار حاکمانی کم خرد با مغزهایی زنگ زده هیچ قدرش دانسته نشد. اگرچه نوشتنی‌ها را نوشته و ما و زبان فارسی تا همیشه ستایش‌گرش خواهیم ماند.
«سه برخوانی» روایتی‌ست دیگرگونه از سه اسطوره؛ ضحاک _ آرش کمانگیر _ جمشید
دیدن از زاویه‌ای دیگر . کندوکاوی در شکست‌های سرزمینی که روزگاری : « ... دشتِ آهوانِ چمان بود؛ و اینک بنگر که پشت هر پُشته‌ی خاری خارپشتی خانه کرده است.»
و این پرسش که « ... ما اینک چه می توانیم؟ که کمانهامان شکسته،تیرهامان بی نشان خورده و بازوهایمان سست است.»
آیا چاره‌ای میتوان ساخت و « چگونه از زمینِ سرخ گیاهِ سبز بروید؟»
اسطوره‌ها را به کمک گرفتن و بازخوانی آنچه بر آنها رفته تا اینک ما اینگونه شده ایم، هم تاریخ‌خوانی‌ست و هم روانکاوی و هر دو در این کتاب هست.

و دیدم هم چگونه دلِ زن از شوی گسست، و مهرِ برادر از برادر برید، و پیمانِ دوست با دوست شکست. و هم چگونه فغان و فوژانِ انبوهِ شیونیان ناشنیده ماند؛ و لابه های پُردردِ مادری به زانو خشکیده_برایِ زندگیِ دلبند_ بر چهره‌اش یخ زد؛ و چگونه بی پاسخ ماند گریه‌ی شیرخواره‌ای! پس دریچه های آسمان بسته شد؛ و دهانِ زمین گشوده گشت. و دیگر دلها نتپید، و خونها سرخ نبود، و دستها باز بود، و چشمها بسته بود، و اشکها خشک شده بود، و مرگباد بود چیره‌تر از هر! و دیگر کسی آهی نکشید، و آوازی نشنید، و تابشی ندید، و رنجی نبرد، و زنجیری از او به او نزدیکتر نبود...
#‌سه_بر_خوانی
#‌بهرام_بیضایی
#‌انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان #‌کتاب_خوب #‌معرفی_کتاب
#‌در_هر_کتابی_رازی_نهفته_است
#‌bahrambeyzaei

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط