|
4 سال پیش
•کتابدونی•
این کتاب شامل 13 متن است که ساختار محتوای آن آمیزه ای است از شعر، داستان فلسفه که در قالبی مانند
??
این کتاب شامل 13 متن است که ساختار و محتوای آن آمیزه ای است از شعر، داستان و فلسفه که در قالبی مانند نمایشنامه شکل گرفته اند.مفاهیم مطرح شده در این متن ها بيان پارادوکس هایی چون هستی و امکان نيستی، بود و نبود، وجود و امکان و...است که در نهايت در حالتی دايره وار به سوی «هيچ انگاری» (نیهیلیسم) ختم می شود.
قسمتی از متن کتاب :
یا با هم قدم می زدیم، دست در دست، ساکت، غرق دنیاهای خودمان، هر کس غرق دنیاهای خود، دست در دست فراموش شده. اینطور است که تا حالا دوام آورده ام. و امروز عصر هم انگار باز نتیجه می دهد، در آغوشم هستم، من خودم را در آغوش گرفته ام، نه چندان با لطافت اما وفادار، وفادار. حالا بخواب، گویی زیر آن چراغ قدیمی، به هم ریخته، خسته و کوفته از این همه حرف زدن، این همه شنیدن، این همه مشقت، این همه بازی. چیزی حس نمی کنم. چیزی نمی گویم. او مرا در بازوانش می گیرد و با نخی لب هایم را تکان می دهد. با قلاب ماهیگیری نه به لب نیازی نیست، همه جا تاریک است، کسی نیست، سرم چه شده لابد در ایرلند جایش گذاشته ام توی پیاله فروشی، باید هنوز همان جا باشد، روی پیشخوان، لیاقتش همین بود.
من خیلی نتونستم با کتاب ارتباط بگیرم و حس میکنم باید بازم از این نویسنده بخونم تا کلا سبکش دستم بیاد...
شما نظرتون درباره ی این نویسنده چیه؟
(توضیحات از سایت یارکتاب)
#متن_هایی_برای_هیچ
#ساموئل_بکت
#نشر_نی
این کتاب شامل 13 متن است که ساختار و محتوای آن آمیزه ای است از شعر، داستان و فلسفه که در قالبی مانند نمایشنامه شکل گرفته اند.مفاهیم مطرح شده در این متن ها بيان پارادوکس هایی چون هستی و امکان نيستی، بود و نبود، وجود و امکان و...است که در نهايت در حالتی دايره وار به سوی «هيچ انگاری» (نیهیلیسم) ختم می شود.
قسمتی از متن کتاب :
یا با هم قدم می زدیم، دست در دست، ساکت، غرق دنیاهای خودمان، هر کس غرق دنیاهای خود، دست در دست فراموش شده. اینطور است که تا حالا دوام آورده ام. و امروز عصر هم انگار باز نتیجه می دهد، در آغوشم هستم، من خودم را در آغوش گرفته ام، نه چندان با لطافت اما وفادار، وفادار. حالا بخواب، گویی زیر آن چراغ قدیمی، به هم ریخته، خسته و کوفته از این همه حرف زدن، این همه شنیدن، این همه مشقت، این همه بازی. چیزی حس نمی کنم. چیزی نمی گویم. او مرا در بازوانش می گیرد و با نخی لب هایم را تکان می دهد. با قلاب ماهیگیری نه به لب نیازی نیست، همه جا تاریک است، کسی نیست، سرم چه شده لابد در ایرلند جایش گذاشته ام توی پیاله فروشی، باید هنوز همان جا باشد، روی پیشخوان، لیاقتش همین بود.
من خیلی نتونستم با کتاب ارتباط بگیرم و حس میکنم باید بازم از این نویسنده بخونم تا کلا سبکش دستم بیاد...
شما نظرتون درباره ی این نویسنده چیه؟
(توضیحات از سایت یارکتاب)
#متن_هایی_برای_هیچ
#ساموئل_بکت
#نشر_نی
بیشتر...
تبلیغات