دابارُ سرزمینِ داستان، بازی، رشد یک روز که شاید خیلی هم دور نباشد، باید بنشینم از تک تک اتفاقاتی

دابارُ سرزمینِ داستان، بازی، رشد یک روز که شاید خیلی هم دور نباشد، باید بنشینم از تک تک اتفاقاتی
دابارُ؛ سرزمینِ داستان، بازی، رشد
@dabaro.ir
یک روز که شاید خیلی هم دور نباشد، باید بنشینم و از تک‌تک اتفاقاتی که دست به دست هم داد تا دابارُ متولد شود، بنویسم.
از شش ماه حرف و بحث و جمع‌آوری اطلاعات برای شروع یک کسب‌وکار گرفته تا این یک ماه اخیر که به اندازه همان شش ماه گذشت و شاید بیشتر. کسب‌وکاری که می‌خواستیم صرفا کسب‌وکار نباشد.
از طراح دابارُ، دوست عزیزم که نمی‌خواهد اسمش برده شود و حیف که نمی‌خواهد. شاید یک روز دلم از هیجانِ معرفی‌اش پر شود و طاقتم تمام شود و کار دستم بدهد.
از دوستانی که دیرتر به ما پیوستند اما با حضورشان به دابارُ روح تازه‌ای بخشیدند.
و از خانواده خوبم که این روزها حمایت‌هایشان عجیب دلم را گرم کرده است به زندگی و زنده‌بودن. اصلا زندگی بدون عشق چه ارزشی دارد؟
این قسمت داستان خیلی مفصل است. از مادر و خواهر و مادربزرگ گرفته تا پدر و دایی و خیلی‌های دیگر.
اگر تمام عمرم را سجده شکر به جا بیاورم برای نعمت خانواده که بی‌هیچ لیاقتی خدا نصیبم کرده است، حتما وقت کم می‌آورم.
بعد باید بنشینم مفصل از همسرم بنویسم که اگر نبود یا نمی‌خواست یا حمایتم نمی‌کرد، دنیایم سیاه و سفید می‌شد.
این روزها عجیب حال خوبی دارم. الحمدلله به خاطر نعمت‌هایی که خدا روزی‌ام کرده و درکشان می‌کنم و هزاران نعمتی که هنوز درکشان نکرده‌ام.
و خدا نکند که خدا بخواهد با گرفتن یک نعمت انسان را آگاه کند.
برایتان بهترین‌ها را آرزومندم.
#‌شبگیر
۲۱ مرداد ۹۹

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط