|
4 سال پیش
نشر ميلكان
..دختری با کت آبی نوشته مونیکا هسی ترجمه حمید هاشمی داستانِ عشق، جنگ امید برای طرفدارانِ دختر
. .
#دختری_با_کت_آبی
نوشتهی #مونیکا_هسی
ترجمهی #حمید_هاشمی
.
✏داستانِ #عشق، #جنگ و #امید
.
✴️ برای طرفدارانِ #دختری_که_رهایش_کردی
.
? برندهی جایزهی ادگار ۲۰۱۷
.
? از بهترین رمانهای سال بهانتخاب تایم، واشنگتنپست و ...
.
? در این کتاب می خوانیم:
غم و غصهی من اینطوریه. مثل یه اتاق خیلی بههمریخته که برقش رفته. تاریکیش بهخاطر ماتمیه که برای باس گرفتم. اولین چیز بدی که تو این خونهس همینه. بهمحض اینکه وارد خونه میشی، اولین چیزیکه میبینی همینه که رو همهچی سایه میندازه، ولی اگه بشه چراغو روشن کنی میبینی خیلی چیزها تو اتاق هست که درست نیست یا سرجاش نیست. ظرفها کثیفه، روشویی پُرِ کپکه، فرشها کجه.
فرش کجام الزبته. اتاق بههمریختهم الزبته. اگه اینقدر احساساتم تو تاریکی نپیچیده بود، غصهی الزبت رو هم حس میکردم.
چون الزبت نمُرده، الزبت بیست دقیقه اونطرفتر با یه سرباز آلمانی زندگی میکنه. میگه دوسش داره، شاید هم واقعاً داره. یه بار دیدمش، اسمش رولفه. خوشتیپ و قدبلند بود و لبخند دوستانهای داشت. حرفهای درستی هم میزد و میگفت برای یکی از مقامات بالای ادارهی گشت کار میکنه و من اگه چیزی میخوام میتونم بهش بگم، چون دوستای الزبت دوستای اونم هستن. باهاش دست دادم و همون لحظه میخواستم بالا بیارم.
.
✔ «هر کتاب داستانی داره...
شاید کتاب بعدی داستان زندگیت رو تغییر بده»
.
.
#پیشنهاد_کتاب #پیشنهادکتاب #کتاب #کتاب_خوب #کتابخوانی #کتاب_بخوانیم #پیشخوان #رمان #معرفی_کتاب #معرفی_کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب_بخوانیم #کتاب_باز #کتابخونه #میلکان #نشرمیلکان
#دختری_با_کت_آبی
نوشتهی #مونیکا_هسی
ترجمهی #حمید_هاشمی
.
✏داستانِ #عشق، #جنگ و #امید
.
✴️ برای طرفدارانِ #دختری_که_رهایش_کردی
.
? برندهی جایزهی ادگار ۲۰۱۷
.
? از بهترین رمانهای سال بهانتخاب تایم، واشنگتنپست و ...
.
? در این کتاب می خوانیم:
غم و غصهی من اینطوریه. مثل یه اتاق خیلی بههمریخته که برقش رفته. تاریکیش بهخاطر ماتمیه که برای باس گرفتم. اولین چیز بدی که تو این خونهس همینه. بهمحض اینکه وارد خونه میشی، اولین چیزیکه میبینی همینه که رو همهچی سایه میندازه، ولی اگه بشه چراغو روشن کنی میبینی خیلی چیزها تو اتاق هست که درست نیست یا سرجاش نیست. ظرفها کثیفه، روشویی پُرِ کپکه، فرشها کجه.
فرش کجام الزبته. اتاق بههمریختهم الزبته. اگه اینقدر احساساتم تو تاریکی نپیچیده بود، غصهی الزبت رو هم حس میکردم.
چون الزبت نمُرده، الزبت بیست دقیقه اونطرفتر با یه سرباز آلمانی زندگی میکنه. میگه دوسش داره، شاید هم واقعاً داره. یه بار دیدمش، اسمش رولفه. خوشتیپ و قدبلند بود و لبخند دوستانهای داشت. حرفهای درستی هم میزد و میگفت برای یکی از مقامات بالای ادارهی گشت کار میکنه و من اگه چیزی میخوام میتونم بهش بگم، چون دوستای الزبت دوستای اونم هستن. باهاش دست دادم و همون لحظه میخواستم بالا بیارم.
.
✔ «هر کتاب داستانی داره...
شاید کتاب بعدی داستان زندگیت رو تغییر بده»
.
.
#پیشنهاد_کتاب #پیشنهادکتاب #کتاب #کتاب_خوب #کتابخوانی #کتاب_بخوانیم #پیشخوان #رمان #معرفی_کتاب #معرفی_کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب_بخوانیم #کتاب_باز #کتابخونه #میلکان #نشرمیلکان
بیشتر...
تبلیغات