|
4 سال پیش
کتاب

اینیاتسیو سیلونه پدرم الکلی بود در سن چهل سالگی مرد چند هفته قبل از مرگش، یک شب مرا به نزد خود خوا

اینیاتسیو سیلونه پدرم الکلی بود در سن چهل سالگی مرد چند هفته قبل از مرگش، یک شب مرا به نزد خود خوا
#‌اینیاتسیو_سیلونه
پدرم الکلی بود و در سن چهل سالگی مرد. چند هفته قبل از مرگش، یک شب مرا به نزد خود خواند و تاریخچه‌ی زندگی خود را برای من حکایت کرد، یعنی تاریخچه‌ی شکستش را.
ابتدا از مرگ پدرش، یعنی پدربزرگم با من شروع به صحبت کرد. پدرش به او چنین گفته بود: “من فقیر و ناکام می‌میرم، ولی همه‌ی امیدم به تو است، شاید تو بتوانی آنچه را که زندگی به من نداده است، از او بگیری!” پدر من نیز وقتی حس کرد که اجلش فرا رسیده است به من گفت که حرفی به جز تکرار آنچه پدرش به او گفته بوده است، ندارد: “من نیز ای فرزند عزیزم، اینک فقیر و ناکام می‌میرم. امیدم به تو است و آرزومندم بتوانی آنچه را که زندگی به من نداده است، تو از او بگیری! “
بنابراین آرزوها هم مثل بدهی‌ها از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شوند. من اکنون سی و پنج سال دارم، و می‌بینم در همان نقطه‌ای هستم که پدر و پدربزرگم بودند. من نیز آدمی هستم شکست خورده و زنم پا به زا است. فقط همین حماقتم باقی هست که معتقد شوم، فرزندم خواهد توانست آنچه را که زندگی به من نداده است از او بگیرد. من می‌دانم که او نیز نخواهد توانست از این سرنوشت محتوم بگریزد، او نیز از گرسنگی خواهد مرد، یا از آن بدتر نوکر دولت خواهد شد.

اینیاتسیو سیلونه / نان و شراب
#‌نان_و_شراب #‌ادبیات_جهان #‌ناکامان #‌هنر #‌فرهنگ #‌ادبیات_داستانی #‌کتاب_باز #‌کتاب #‌کارمند #‌کارمندان #‌پرستار #‌پرستاران #‌ignaziosilone #‌چرا_ادبیات #‌چرا_کتاب #‌اینیاتسیو_سیلونه #‌قرنطینه #‌کرونا

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط