دیشب دو دنیا رو دست گرفتم با این هدف که قرار است یک بار دیگر خاطرات کم جان خسته کننده بی هیجان

دیشب دو دنیا رو دست گرفتم با این هدف که قرار است یک بار دیگر خاطرات کم جان خسته کننده بی هیجان
دیشب دو دنیا رو دست گرفتم.
با این هدف که قرار است یک بار دیگر خاطرات کم جان و خسته کننده و بی هیجان گلی ترقی را بخوانم.
خاطره بدون هیچگونه تخیلی فقط در یک صورت جذابیت پیدا می‌کند. در صورتی که گذشته‌ای را ورق بزند که من خواننده از تجربه‌اش عاجزم. مثل سلین و سفر به انتهای شب. ترقی نویسنده خوبی است، اما اثرش فقط خاطره است. یک خاطره بی جان و بدون عمق از یک وضعیت تکراری.
اما در داستان اول دو دنیا وضعیت کمی فرق می‌کرد. امشب داستانهای بعدی را می‌خوانم. در داستان اول دو دنیا تا حدودی خاطرات جان بیشتری می‌گیرند. مخصوصا وقتی نویسنده در پایان داستان «اولین روز» می‌گوید: «جیغ میکشم و دنبال قصه‌ام میگردم، قصه ای که آب آن را برده است. شاید برای همین است که می نویسم و هیچ وقت راضی نیستم. انگار، جایی ته سرم همچنان به دنبال آن اولین قصه میگردم، آن تنها قصه کامل خوب.»
امشب میرم سراغ داستان دوم کتاب. داستان «خانم ها». با اینکه از نوع قصه نویسی گلی ترقی خوشم نمی آید.
نظر شما چیه؟
از گلی ترقی خوندین؟
@‌bahambekhanim

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط