|
4 سال پیش
کتاب رامین
مرشد مارگریتا رمان از سه داستان موازی تشکیل شده است که در نهایت یکپارچه می شوند: سفر شیطان به مسکو
#مرشد_و_مارگریتا
رمان از سه داستان موازی تشکیل شدهاست که در نهایت یکپارچه میشوند: سفر شیطان به مسکو، داستان پونتیوس پیلاطس و به صلیب کشیده شدن مسیح و عشق مرشد و مارگریتا.
داستان با همصحبتی و قدم زدن دو روشنفکر لاییک و رسمی (دو شخصیت مهم داستان) در یکی از پارکهای مسکو آغاز میشود: یکی میخاییل الکساندر، یا همان برلیوز. نویسندهای مشهور و سردبیر یکی از مجلههای وزین ادبی پایتخت و رییس کمیته مدیریت یکی از محافل ادبی مسکو و دیگری جوان شاعری به نام ایوان نیکولاییچ پونیریف که با نام مستعار بزدومنی شناخته میشود. برلیوز به نوعی نماینده روشنفکران رسمی و صاحب باند و باندبازیهای ادبی است که محافل مافیایی ادبی راه میاندازند و اندیشهای سطحی و تکبعدی دارند و دگراندیشان را مجال رشد و نمو و شکوفایی نمیدهند و تنها به آنان که مرید و سرسپردهشان باشند اجازه فعالیت میدهند و دیگران را زیر پا له میکنند، شعر و آثار سفارشی میپذیرند و شبکهای تار عنکبوتی در تمام نشریات مهم و سرشناس تنیدهاند. سایه این روشنفکران و نویسندگان رسمی بر تمام عرصه ادبی و محافل نویسندگی سنگینی میکند و نگاه تحمیلیشان در همه جا گسترده است. یکی از قربانیان این باندهای مافیایی، قهرمان این رمان یعنی مرشد است که در فصلهای بعدی رمان ظاهر میشود و میبینیم که این حضرات ریش و سبیلدار چه بلایی به سر او با آن همه خلاقیت و عشق و شور آوردهاند.
برلیوز و بزدومنی به شکلی اتفاقی در پاتریارک پاندز یکی از پارکهای مسکو با ولند (Woland) روبرو میشوند . بزدومنی که به تازگی شعری ضد مذهبی از سوی برلیوز سفارش گرفته است آن را به او میسپارد تا در نشریهاش چاپ کند و با هم در مورد ماجرای مصلوب شدن مسیح حرف میزنند و برلیوز وجود خارجی عیسی ناصری را از اساس انکار میکند و آن را ساخته ذهن تاریخنویسان و کاهنان قوم میداند. درست در همین زمان سر و کله ولند ظاهر می شود.
#میخائیل_بولگاکف
ترجمه: #عباس_میلانی
چاپ 1378
سفارش: دایرکت
#ادبیات_روسیه#ادبیات_روسی#رمان_روسی#کتاب_نایاب#کتاب_کمیاب#کمونیسم#استالین#مسکو#کتابفروشی#معرفی_کتاب#کتابخوانی
رمان از سه داستان موازی تشکیل شدهاست که در نهایت یکپارچه میشوند: سفر شیطان به مسکو، داستان پونتیوس پیلاطس و به صلیب کشیده شدن مسیح و عشق مرشد و مارگریتا.
داستان با همصحبتی و قدم زدن دو روشنفکر لاییک و رسمی (دو شخصیت مهم داستان) در یکی از پارکهای مسکو آغاز میشود: یکی میخاییل الکساندر، یا همان برلیوز. نویسندهای مشهور و سردبیر یکی از مجلههای وزین ادبی پایتخت و رییس کمیته مدیریت یکی از محافل ادبی مسکو و دیگری جوان شاعری به نام ایوان نیکولاییچ پونیریف که با نام مستعار بزدومنی شناخته میشود. برلیوز به نوعی نماینده روشنفکران رسمی و صاحب باند و باندبازیهای ادبی است که محافل مافیایی ادبی راه میاندازند و اندیشهای سطحی و تکبعدی دارند و دگراندیشان را مجال رشد و نمو و شکوفایی نمیدهند و تنها به آنان که مرید و سرسپردهشان باشند اجازه فعالیت میدهند و دیگران را زیر پا له میکنند، شعر و آثار سفارشی میپذیرند و شبکهای تار عنکبوتی در تمام نشریات مهم و سرشناس تنیدهاند. سایه این روشنفکران و نویسندگان رسمی بر تمام عرصه ادبی و محافل نویسندگی سنگینی میکند و نگاه تحمیلیشان در همه جا گسترده است. یکی از قربانیان این باندهای مافیایی، قهرمان این رمان یعنی مرشد است که در فصلهای بعدی رمان ظاهر میشود و میبینیم که این حضرات ریش و سبیلدار چه بلایی به سر او با آن همه خلاقیت و عشق و شور آوردهاند.
برلیوز و بزدومنی به شکلی اتفاقی در پاتریارک پاندز یکی از پارکهای مسکو با ولند (Woland) روبرو میشوند . بزدومنی که به تازگی شعری ضد مذهبی از سوی برلیوز سفارش گرفته است آن را به او میسپارد تا در نشریهاش چاپ کند و با هم در مورد ماجرای مصلوب شدن مسیح حرف میزنند و برلیوز وجود خارجی عیسی ناصری را از اساس انکار میکند و آن را ساخته ذهن تاریخنویسان و کاهنان قوم میداند. درست در همین زمان سر و کله ولند ظاهر می شود.
#میخائیل_بولگاکف
ترجمه: #عباس_میلانی
چاپ 1378
سفارش: دایرکت
#ادبیات_روسیه#ادبیات_روسی#رمان_روسی#کتاب_نایاب#کتاب_کمیاب#کمونیسم#استالین#مسکو#کتابفروشی#معرفی_کتاب#کتابخوانی
بیشتر...
تبلیغات