خبرگزاری ایسنا | 2 ساعت پیش

میخی در دل خاک روایتی از ایمان، ترس بازار گرم خرافه در اصفهان ایسنا

باد ملایمی از سمت زاینده‌رود خشک و لب‌تشنه می‌وزد و خاک روی سنگ‌های قبر را می‌لغزاند. میان ردیف قبرهای کهنه، دو زن با دستانی خاکی و نگاه‌هایی پر از تردید و ترس، گودالی کوچک پایین قبری می‌کنند. یکی از آن‌ها، زنی حدود ۶۰ سال با لهجه غلیظ اصفهانی، تکه‌ای پارچه سفید را از کیسه‌ای بیرون می‌آورد، پارچه را دور میخی بزرگ و زنگ‌زده می‌پیچد، بر لبانش دعایی زمزمه می‌کند و آن را در گودال فرومی‌برد. خاک رویش را با بیلچه‌ای کوچک صاف می‌کند و زیر لب می‌گوید: الهی دیگر هیچ‌کس از این خانواده داغ نبیند.

خودم را معرفی می‌کنم، خبرنگار. می‌پرسم چه می‌کنند؟ زن جوان‌تر که شاید دخترش باشد، کمی مکث می‌کند و با نگاهی پر از دودلی می‌گوید: یکی از اقوام فوت کرد. بعد از آن، چند نفر دیگر پشت سرش به رحمت خدا رفتند. گفتند نفرین یا طلسم است. دعانویس گفت باید تکه‌ای از پیراهن متوفی را با میخ فولادی پایین قبری دفن کنیم تا مرگ‌ها متوقف شود.

باور عجیبی است، اما در صدایشان ایمان موج می‌زند. زن مسن‌تر ادامه می‌دهد: خدا را شکر، تا حالا دعاها بی‌اثر نماند. بیکاریِ پسرم به پایان رسید و بختِ دخترم هم گشوده شد. در حاشیه شهر مردی خداشناس هست؛ با قرآن سروکار دارد و مردم از درستیِ کارش می‌گویند.

نام دعانویس را می‌پرسم؛ می‌گوید: آسید احمد اشاره‌ای مبهم دارد، جایی نزدیک زینبیه.

چند روز بعد، سراغ آن محله می‌روم. کوچه‌ای بن‌بست و باریک با دیوارهای بلند و کاهگلی و خانه‌ای با درب چوبی قدیمی در انتهای بن‌بست. پنج، شش نفر در کوچه تنگ و باریک پشت درب صف کشیده‌اند.

اینجا فقط حرف از بازگشایی بخت، طلسم شکنی تضمینی، بازگشت معشوق در سه روز، رفع بیماری و دعای دفع اجنه است. همه گرفتارند و هیچ‌کس حاضر نیست نوبتش را به من بدهد. پس از یکی دو ساعت انتظار، نوبت من می‌رسد.

وارد خانه می‌شوم؛ حیاطی قدیمی که بیشتر شبیه گاراژی متروک و بین‌راهی است. پسربچه‌ای مرا به اتاقی تاریک و نمور هدایت می‌کند. بوی تند سرکه، شمع نیم‌سوز و تکه‌های کاغذ و یک نقشه بزرگ با خطوط منحنی‌شکل که با اعداد و حروفی کل صفحه را پرکرده‌اند توجهم را جلب می‌کند و بعد متوجه می‌شوم روزهای قمردرعقرب را از روی آن می‌بیند.

پیرمردی ریزنقش با محاسنی سفید و لباس‌های مندرس از پشت میز کوچک و انبوه کتاب و کاغذها نمایان است. او را آسید احمد صدا می‌زنند. با صدایی لرزان می‌گوید: چه گره‌ای داری دختر جان؟ بختت بسته شده یا معشوقت رهایت کرده؟

لبخندی می‌زنم و می‌گویم فقط چند سؤال دارم. با لبخند پاسخ می‌دهد: تو مفتش هستی؟ من کار غیرقانونی نمی‌کنم. گره مشکلات مردم را باز می‌کنم به واسطه قرآن. سرکتاب می‌گیرم و دعا می‌نویسم. حالا کمی هم اسطرلاب و رمل چاشنی کارم می‌کنم. مردم گرفتارند و به ما پناه می‌آورند. علم ارتباط با ماورا و اجنه را از پدرم و بعد از یک پاکستانی یاد گرفتم. قسم خورده‌ام کمک مردم کنم. آینه‌بینی هم بلدم.

در میانه گفت‌وگو، زنی با چهره‌ای نگران و کودکی در بغل پیش می‌آید. به‌آرامی روایت می‌کند: شوهرم بیکار است و چند ماه بیکاری فشار زیادی به خانواده وارد کرده.

آسید احمد کاغذهایی آماده می‌کند و می‌گوید: سه نسخه دعا می‌نویسم؛ یکی را در کتری آب بجوشان و با آن چای درست کرده و بخورید، یکی را صبح زود قبل طلوع خورشید در قبرستان قدیمی دفن کن و یکی را در جیب همسرت بگذار تا ظرف یک ماه کارش درست شود.

وی اضافه می‌کند: اگر خواهان نتیجه سریع‌تری، باید هزینه بیشتری پرداخت کنید؛ طلسم یهودی دارد که روی یک قطعه مس حک می‌کنم و با یک‌دندان خرس آن را می‌دهم تا نزد همه کارفرماها همسر شما عزیز شود و صاحب شغل مناسبی شود. فقط هزینه‌اش زیاد است.

زن می‌پرسد چقدر باید بدهد؛ آسید احمد رقم یک میلیون و پانصد تا دو میلیون تومان می‌گوید.

زن می‌گوید جور می‌کنم، هرطورشده جور می‌کنم و نگاهی به گوشواره کودکش می‌کند، اما فعلاً همین سه دعا را بده. برای هر ورق دعا صد تومان می‌پردازد، با نوری از شوق در چشمان و لبخندی روی لب خانه را ترک می‌کند. بسیار امیدوار است به دعای دعانویس قبل از رحمت خداوند.

بیرون می‌آیم. هر چهره‌ای که از آن اتاق خارج می‌شود، کمی سبک‌تر به نظر می‌رسد، انگار امیدی تازه در دلش جوانه‌زده. شاید همین امید، نیروی واقعی این آیین‌ها باشد.

شاید همین راز ماندگاری این باورها باشد؛ ترس از بی‌پناهی.

میخی در دل خاک؛ روایتی از ایمان، ترس و بازار گرم خرافه در اصفهان

برای بسیاری از مردم، دعانویس و طلسم نه تجارت، بلکه آخرین رشته امید است. وقتی پزشک جواب نمی‌دهد، وقتی بیکاری، فقر یا خیانت در خانه رخنه می‌کند، انسان می‌خواهد کاری بکند، حتی اگر آن کار فروکردن میخی در خاک باشد.

در واقع، بسیاری از مردم بدون آنکه بدانند از شکل‌های مدرن همان باورهای قدیمی استفاده می‌کنند: شمع روشن‌کردن برای آرزو، ریختن نمک در کفش، پرهیز از عدد نحس سیزده یا نرفتن به سفر در روز خاص. جامعه مدرن، خرافات را از خانه به دفتر کار و شبکه‌های اجتماعی برده است.

چند هفته بعد، دوباره مسیرم به همان قبرستان می‌خورد. از آن دو زن خبری نیست. باد میان درختان می‌پیچد و خاک روی خاک می‌نشیند. در همان نقطه‌ای که آن میخ در زمین فرورفت، علفی کوچک سبز شده است.

با خودم فکر می‌کنم به مردمانی که میان رنج و امید زندگی می‌کنند و گاهی برای زنده‌ماندن به هر چیزی چنگ می‌زنند، حتی به میخی زنگ‌زده در دل خاک.

دعانویسی، طلسم، فال و جادو هیچ‌کدام تازه نیستند؛ آن‌ها زبان دیگر ترس و امید انسان‌اند.

در جامعه‌ با همه اضطراب، فقر و نابرابری‌هایی که دارد، خرافه فقط بیماری نیست، نشانه تب جامعه است.

اگر آموزش، آگاهی و اعتماد بازسازی نشود، همیشه کسی پیدا می‌شود که بگوید: من می‌دانم گره کارتان کجاست.

واقعیت آن است که هیچ میخی مرگ را متوقف نمی‌کند، اما شاید در اعماق خاک، چیزی از جنس امید دفن شود؛ امیدی که هرچند شکننده و خام، هنوز انسان را از فروپاشی نجات می‌دهد.

همین امید، راز بقای خرافه است و شاید، راز بقای انسان.

اصفهان، با تمام تاریخ و هنر خود، بازاری پنهان دارد؛ بازاری نه در چهارسوق که در میدان کهنه و سبزه‌میدان.

اینجا می‌توان از سرکتاب تا استخاره و فال نخود، از فال تاروت تا کف‌بینی، انواع‌واقسام وسایل سحر و جادو و دعاهای نوشته‌شده، مهره مار برای مهر و محبت، نعل و سم اسب نر، دندان خرس و پر عقاب و طاووس پیدا کرد.

قیمت‌ها از ۱۰۰ هزار تومان آغاز می‌شود و گاهی تا چند میلیون تومان می‌رسد، اما در میان این بازار گرم، روش‌هایی هم وجود دارد که بوی خطر می‌دهد.

در گفت‌وگوها شنیدم از ادرار پسر نابالغ برای رفع طلسم، کشتن مرغ سیاه در سه‌راهی برای دفع بلا، یا ریختن سرکه و خاکستر در چهارچوب در. آیین‌هایی که ترکیبی از خرافه، ترس و تجارت شده‌اند.

وقتی از چند مراجعه‌کننده پرسیدم چرا به این کارها ایمان دارند، پاسخ مشترکی شنیدم: امتحان کردیم، جواب گرفتیم.

میخی در دل خاک؛ روایتی از ایمان، ترس و بازار گرم خرافه در اصفهان

سمیرا نصر، روان‌شناس بالینی و عضو انجمن روان‌درمانی ایراندر این رابطه به ایسنا می‌گوید: ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که اضطراب جمعی بالاست. مردم از آینده می‌ترسند؛ از فقر، بیماری و تنهایی. وقتی علم یا نهادهای رسمی نتوانند آرامش بدهند، انسان به طور طبیعی دنبال جایگزین می‌گردد. دعانویس یا فال‌گیر در واقع نسخه ساده‌شده روان‌درمانی سنتی‌اند.

وی می‌افزاید: مراجعه‌کنندگان تحصیل‌کرده هم دارم که از ترس چشم‌زخم یا بخت‌بسته می‌آیند. این‌ها نشانه ناآگاهی فرهنگی نیست، نشانه نیاز روانی است. انسان وقتی احساس ناتوانی می‌کند، کنترل را به نیروهای بیرونی می‌سپارد.

این روان‌شناس بالینی و عضو انجمن روان‌درمانی ایران بیان می‌کند: بسیاری از این افراد پس از مراجعه به دعانویس احساس بهبودی دارند، اما این اثر چیزی جز پلاسبو یا تلقین روانی نیست. تلقین می‌تواند علائم اضطراب را کاهش دهد، اما مشکل اصلی پابرجا خواهد بود؛ فقط موقتاً زیر خاک می‌رود، مثل همان میخی که پایین قبر می‌کوبند.

نصر در پایان توضیح می‌دهد: چون علم احساس نمی‌دهد. علم به ما فرمول می‌دهد، ولی دعا دلگرمی. انسان فقط موجودی منطقی نیست؛ او به معنا نیاز دارد. تا وقتی معنا نباشد، خرافه جای آن را می‌گیرد. جامعه‌ای که آب، نان و امنیت ندارد، به دعا پناه می‌برد؛ چون دعا مجانی است و امید می‌دهد.

محمود رفیعی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه جامع علمی‌کاربردی نیز اظهار می‌کند: دعانویسی در ایران فقط مسئله‌ای فردی نیست، یک پدیده اجتماعی است. وقتی نهادهای رسمی از آموزش گرفته تا عدالت کارکرد خود را از دست بدهند، مردم برای حل مشکلاتشان به نظام‌های غیررسمی پناه می‌برند؛ یکی به رانت، یکی به دعا.

وی می‌افزاید: درگذشته، دعانویس جای روحانی محل یا حکیم را داشت؛ کسی که هم مرجع معنوی بود و هم مشاور. در دهه‌های اخیر، با فروپاشی شبکه‌های سنتی اعتماد، این جایگاه‌ها به بازار سیاه تبدیل شده‌اند. خرافه، کالایی برای فروش امید است.

این جامع شناس و استاد دانشگاه جامع علمی‌کاربردی بیان می‌کند: در متون کهن، از اوستا تا شاهنامه، جادو همواره حضور داشته؛ اما نه به‌عنوان حقیقت، بلکه به‌عنوان قدرتی فریبنده. در دوره صفویه، اصفهان مرکز علوم غریبه بود و بسیاری از باورهای امروزی ریشه در همان سنت‌ها دارند.

رفیعی تأکید می‌کند: مشکل ما، نبود آموزش تفکر انتقادی است. تا وقتی کودک در مدرسه یاد نگیرد شک کند، در بزرگسالی راحت‌تر فریب وعده‌های ماورایی را می‌خورد.

خرافه در عصر دیجیتال

در روزگاری که همه چیز دیجیتال شده، حتی خرافه هم با تکنولوژی به‌روز شده است. در تلگرام و واتس‌اپ، ده‌ها کانال با نام‌هایی مانند رازهای دعا، طلسم‌گشایش رزق و بازگشت عشق از راه دور فعالیت دارند.

در یکی از این کانال‌ها، مردی که خود را استاد ابوالفضل، حکیم علوم خفیه معرفی می‌کند، برای نوشتن دعا و باطل‌السحر قوی، قیمت‌هایی بین دو تا پنج میلیون تومان اعلام کرده است. پول به‌صورت کارت به کارت پرداخت می‌شود و «تعویذ» به شکل فایل PDF ارسال می‌شود!

مرد جوانی گفت: برای ازدواجم رفتم پیش او. گفت دشمن داری. یک کاغذ فرستاد، گفت بگذار زیر بالش، سه شب نخواب، حل می‌شود. در حقیقت آرام‌تر شدم، اما بعد فهمیدم بیشتر خودم می‌خواستم باور کنم.

فال‌گیرهای آنلاین نیز زیاد شده‌اند؛ از تاروت‌خوانی تا انرژی مثبت، فنگ‌شویی و فال‌های هندی و چینی در واتس‌اپ. به نظر می‌رسد بازار خرافه از کوچه‌های شهر فراتر رفته و به گوشی‌های مردم رسیده است.

در مسیر بازگشت از تخت فولاد عبور می‌کنم، هوا رو به غروب است. زنی مسن روی سنگ قبری نشسته و زیر لب ذکر می‌گوید. صدای کلاغ‌ها و بوی خاک تازه فضا را پرکرده است. به یاد جمله‌ای از کاظمی می‌افتم: آدم‌ها به چیزی پناه می‌برند که از تنهایی نجاتشان دهد.

انتهای پیام



#اخبار

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات
مطالب مرتبط

معاون تربیت بدنی و سلامت اداره‌کل آموزش و پرورش اردبیل گفت: ارتقای سطح سرانه ورزش دانش‌آموزی در برنا

نیم ساعت پیش

یک دادگاه تجدیدنظر منطقه‌ای در ایالات متحده طی حکمی به رئیس‌جمهور این کشور اجازه داد که نیروهای گارد

نیم ساعت پیش

رئیس کل دادگستری فارس با بیان اینکه وقف فقط پول و مِلک نیست، تصریح کرد: می‌توان «تخصص» و «وقت» را بر

نیم ساعت پیش

مدیر کل امور دانشجویان شاهد و ایثارگر سازمان امور دانشجویان گفت: سامانه نقل و انتقال دانشجویان شاهد

نیم ساعت پیش

در یکی از نمونه‌های موفق حمایت طرح «رینکست» از پروژه‌های فناورانه، یکی از شرکت‌های دانش بنیان مکمل ن

نیم ساعت پیش

رئیس اداره میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی شهرستان مهدی‌شهر از اعطای مجوز معادن در اطراف موزه سنگ

نیم ساعت پیش

رئیس اورژانس پیش بیمارستانی و مدیریت حوادث دانشگاه علوم پزشکی اردبیل گفت: در اثر تصادف رانندگی در جا

نیم ساعت پیش

رئیس اداره راهداری و حمل‌ و نقل جاده‌ای چابهار در جنوب سیستان و بلوچستان گفت: با اجرای طرح‌های عمران

نیم ساعت پیش

مدیرعامل منطقه ویژه اقتصادی لامرد با اشاره به ظرفیت‌های منطقه اعلام کرد که بیش از ۵۵ درصد صادرات است

نیم ساعت پیش

بیشتر...