| 4 سال پیش fot_fann

...طاها صدام زد مامان پاشو هوا روشن شده گفتم طاهاجان بخواب ، ببین همه خوابیدن، خیلی زوده واس بیدارشد

...طاها صدام زد مامان پاشو هوا روشن شده گفتم طاهاجان بخواب ، ببین همه خوابیدن، خیلی زوده واس بیدارشد
─┅─═ঊঈ?ঊঈ═─┅ .
.
.طاها صدام زد
مامان پاشو هوا روشن شده
گفتم طاهاجان بخواب ، ببین همه خوابیدن، خیلی زوده واس بیدارشدن
گفت اخِ خوابم نمیره
رفت پیش پرنده ها ی دور زد و برگشت
نشستم ، گلسرمو برداشتمو موهاموجمع کردم بالای سرم ی نگاه ب طاها کردم ، دیدم زٌل زده ب پام
میگه مامان:پات خوب شد؟
گفتم :ببین مامان پاش زخم شد
دولا شد انگشت پامو بوست کرد و گفت الان خوب میشه
با صدای ما ، مامان و بابامم از خواب بیدار شدن
رفتم تو آشپزخونه سماورو روشن کردم
پنیر و گوجه خیار ومربای آلبالو رو از یخچال دراوردم
سفره رو پهن کردم داشتم میچیدم ک بابام با نون بربری داغ و کره اومد،

چندتا هل و چاقو زدم تا عطرش بیشتر بشه و انداختم رو چای و آب و رو قوری کردم گذاشتم رو سماور تا چای دم بکشه
مامان رفت سر گاز تا نهار درست کنه
همیشه نهارشو از صبح بار میزاره
از وقتی یادمه؛
کارای خونه رو از صبح میکرد دم ظهر ک میشد هیچکاری نداشت
هنوزم این عادت از سرش نیوفتاده اگه حالش خوب باشه از صبح غذاشو میپزه و زیرش شعله پخش کن میزاره تا خوب جا بی افته
این عادتشو ب ما دخترا هم داده همیشه غذامون آماده اس

دوروز خونشون خوابیدیم و کلی یاد خاطرات بچگیم زنده شد
شما چ عادتی از مادراتون ارث بردین؟
منتظر کامنتای پر انرژیتون هستم
از پیج بانو

@zahrabano_68
.

#‌خونه_پدری#‌کدبانو#‌خانم_خونه#‌خانه_داری#‌فن_میهمانی#‌مادر#‌پدر
پیج دوم آشپزیمون
@‌fote_ashpazi
@‌fote_ashpazi
@‌fote_ashpazi

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط