بعضی وقت ها آدم انقدر میشه از حرف که سکوت میکنه...یه سکوت تلخ یه سکوت سنگین یه سکوت ممتد ولی کاش

بعضی وقت ها آدم انقدر میشه از حرف که سکوت میکنه...یه سکوت تلخ یه سکوت سنگین یه سکوت ممتد ولی کاش
بعضی وقت ها آدم انقدر پُر میشه از حرف که سکوت میکنه...
یه سکوت تلخ
یه سکوت سنگین
یه سکوت ممتد
ولی کاش هممون تو زندگی یه دونه از این علی کوچولو ها داشتیم که به موقع و اون وقتی که باااااید،
میاومد سراغمون ازمون میپرسید:شما من رو دوست دارید!؟... سر تکون میدادیم که بله.
ادامه میداد:پس لطفا یک فریاد بکشید و بعد با من حرف بزنید،که حرف منشا چشمه ی زلال محبت ادم هاست.

چقددددر که این سکانس رو دوست داشتم.یادتونه!؟ رضا حالش خیلی بد بود.قهر کرده بود و تنها رفته بود نشسته بود تو کوچه کنار آتیش! با هیچ کس هم حرف نمیزد.
پ.ن:چقدر این روزها هممون یه جوری شدیم شبیه رضا!!!!
کاش فریاد میزدیم...
-الهی شکر... رضا داد زد?
. .
#‌خانه_سبز
#‌خسرو_سینمای_ایران
#‌خسرو_شکیبایی
#‌نوستالژی
#‌سار_و_سرو
#‌ساره_رشیدی
#‌حرف_های_سبز_هیچ_وقت_تمام_نمیشنوند
#‌رامبد_جوان

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط