پارسال بهار برای تعطیلات عید نوروز برای اولین بار رفته بودیم کاشان، یه روز رو هم اختصاص دادیم به ابیانه که واقعا یبار واسه دیدنش کافی نیست.?

کلی عکسای خوشگل و جذاب اونجا گرفتیم ولی خوب این عکس با لباس محلی اونجا جذابیت خاص خودشو داشت و پشتش هم یه داستان خنده دار... ???‍♀️

کلی همه جای روستارو گشتیم و آخر سر رسیدیم به یه خانم مسن که یسری سوغاتی میفروخت و لباس محلی کرایه میداد واسه عکس گرفتن ما هم از خدا بیخیر گفتیم دیگه از همین خانم کرایه میکنیم ?، لباسارو انتخاب کردیم و رفتیم بپوشیم این خانمم نشسته بود سر جاش و بلند نمیشد من رفتم تو اتاقک پشت سریش مصطفی هم رفت یه اتاقی یکمی اونورتر آقا همین که شروع کردیم به پوشیدن غر زدنای خانم شروع شد ?
پسر درو نبند بیا بیرون دیگه زودباش حالا مصطفی هم تازه رفته بود داخل اتاق ?
از اینطرفم هی به من میگفت که همینو بپوش دیگه چقدر لفتش میدی ?

بلاخره با مشقات فراوون لباسارو پوشیدیم ? ازش اجازه گرفتیم و گفتیم بریم بالا پشت بوم چند تا عکس بگیریم گفت باشه برید ?
همین که پامونو گذاشتیم بالا و دوتا عکس گرفتیم دیدیدم صدای داد میاد اول اصلاً فک نمیکردیم با ما باشه ?
ولی دو دقیقه که گذشت دیدیم دیگه خیلی داره ناجور میشه گفتیم حتما پایین داره اتفاقی میافته رفتیم تو راه پله صدای خانمِ کل روستارو برداشته بود هی داشت داد میزد دخترررر دخترررر بیاید پاییین چکار میکنید اون بالاااا بیاید دیگه دخترررررر دختررررر.... ? انگار من تنهایی رفته بودم بالا داشتم اونجا کار خلافی میکردم ?
منم از بالا بهش گفتم خانم داریم میایم پایین دیگه همین که صدای منو شنید خدا میدونه چقدر حرف بارمون کرد که شما اصلا نباید میرفتید چرا رفتید زود بیاید پایین دیگه... ?
همین که رفتیم پایین دیدم چند نفر اونجا جمع شده بودن حالا یکی نمیدونست فک میکرد ما ازش دزدی کردیم بدون اجازه کاری کردیم ?
خلاصه دیگه هیج جوره آروم نشد ما هم نفهمیدیم کی لباسمونو عوض کردیم و اومدیم بیرون حالا همین که میخواستیم بهش پول بدیم اصلا شده بود یه نفر دیگه انگار نه انگار ??
خوش رفتار شده بود میگفت بیاید اینو بردارید، اینو بخرید ما هم سریع پولو دادیم و فرار کردیم پیش خودمون گفتیم دستت درد نکنه تا دزدم نشدیم بزار بریم ??