آفتاب بشدت می تابید خیلی گرم بود نفسهام به شماره افتاده بود گاهی برمیگشتم پشت سرم رو نگاه میکردم

آفتاب بشدت می‌تابید. خیلی گرم بود نفسهام به شماره افتاده بود. گاهی برمیگشتم و پشت سرم رو نگاه میکردم.
ردپاها که روی زمین داغ مونده بود..
گاهی روی زمین کشیده شده بود....
تمام تنم پر شده بود از زخمهای کوچیک و بزرگ...
ولی من از درد به بی دردی رسیده بودم.....
واسم رسیدن مهم نبود فقط میخواستم برم....
چندین بار زانوهام سست شدو بدجور خوردم زمین...
خیلی نا امید بودم...
خسته شده بودم....
خدایا آخرش چی قراره بشه؟
هی با خودم زمزمه میکردم...
یعنی میرسم؟
زنده میمونم؟
خسته بودم... ولی میدونی چیه؟
من یک مبارز هستم...
نباید اینجا پایان بازی من می‌بود...
هربار شکستم محکمتر بلند شدم....
خدا صدام رو شنید..
دستم رو گرفت....
زخمهام التیام پیدا کرد....
و امروز محکم تر از هر زمانی دیگر آماده عاشقانه زندگی کردن هستم.. ?????????? گروه مشاوره و راه اندازی رستوران. و کافی شاپ. شف محمد
09120991903
09360424800
@‌chef_mohamad
@ghanbari_chef
@niloofar_ati
@vip.international.restaurant
@dali_del_cafe
@khaneh_pedari_restaurant
@cafe.fastfood.carela
#‌خاص_بودن_هنر_ماست ... #‌شکموها
#‌اهواز#‌تهران#‌کباب#‌برگر#‌پیتزا#‌سالاد#‌سرآشپز#‌شف#‌تغذیه#‌گارنیش#‌راه_اندازی_رستوران_ایتالیایی_فرانسوی_ایرانی#‌لذیذ#‌آموزش_آشپزی#‌صفرتاصد#‌باریستا#‌رستوران_گردی#‌سفره_خانه#‌خوشمزه#‌برگر#‌کجا_چی_بخوریم#‌خاص_بودن_هنر_ماست#‌گروه_راه_اندازی_رستوران#‌آموزش_فست_فود#‌خدا#‌آشپزی_خاص#
#‌محمدعتیقی