| 4 سال پیش شبیر محبوبی

داستان یک نقاشی زیر این نقاشی نوشته ۶۸ ۲۰ بهروز این نقاشی سال ها در مغازه پدر بزرگم روی دیوار بود

داستان یک نقاشی زیر این نقاشی نوشته ۶۸ ۲۰ بهروز این نقاشی سال ها در مغازه پدر بزرگم روی دیوار بود
داستان یک نقاشی
زیر این نقاشی نوشته ۶۸/۲/۲۰ بهروز
این نقاشی سال ها در مغازه پدر بزرگم روی دیوار بود
بعد از بازسازی هم مدتی بود تا این که آمد به خانه پدربزرگم
یک روز که من در مغازه پدر بزرگم بودم یه آقای خوشتیپ اومد و یک باره گفت نقاشی من کو
گفتم کدوم نقاشی
گفت همون که چهره یه درویش رو کشیده ام و نوشته ام حافظ این خرقه پشمینه بی انداز
گفتم خونه است جاش هم امن امن قابش هم عوض کرده ایم
گفت من آلمان زندگی می کنم و اواخر دهه ۶۰ از ایران رفتم اینجا تو بازار طلافروش ها شاگرد بودم و الان خدا رو شکر برای خودم کار می کنم اون روزها میومدم در مغازه پدر بزرگت و چایی می خوردم و چایی می بردم یادش به خیر راستی بابا بزرگت کجاست
گفتم خونه است (اون موقع هنوز بابا علی زنده بود)
شب جمعه است
روان همه درگذشتگان شاد
#‌بازارگردتهران
#‌بازارهای_ایران
#‌تهران
#‌بازارتهران
#‌بازار_تهران
#‌بازارگردی
#‌بازار_گردی
#‌بازارگردی_تهران
#‌تهرانگردی
#‌تهران_گردی
#‌گردشگری_تهران
#‌ایران
#‌ایرانگردی
#‌ایران_گردی
#‌گردشگری_ایران
#‌سفر
#‌گردش
#‌گردشگری
#‌هتلداری
#‌جهانگردی
#‌جهان_گردی
#‌تور
#‌لیدر
#‌تورلیدر
#‌تور_لیدر
#‌تورگاید
#‌توربازار
#‌توربازارگردی
#‌راهنمای_گردشگری
#‌راهنمایان_گردشگری

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط