|
4 سال پیش
‌?مَهلا هَستم

میشه بخونید بعد قضاوتم کنید من زلیخای ۱۰ ساله چوپان روستا دختر سر راهی بودم خانواده ام ترک عشایر

میشه بخونید بعد قضاوتم کنید من زلیخای ۱۰ ساله چوپان روستا دختر سر راهی بودم خانواده ام ترک عشایر
سلام میشه بخونید بعد قضاوتم کنید؟?
من زلیخای ۱۰ ساله (چوپان روستا) دختر سر راهی بودم خانواده ام‌ ترک عشایر بودن که وقتی من نوزاد بودم منو گذاشته بودن کنار رودخونه به امون خدا?
زنی عشایر نشین پیدام میکنه زنی قدرتمند و مهربون که استین لباسشو پاره میکنه برام لباس میدوزه و اسمم رو میزاره زلیخا یعنی خار و زلیل!..همه چیز از ۹ سالگیم شروع شد از اون موقع که چوپانی میکردم و هنوز حتی برجستگیای بدنم بیرون نیومده بود که میخواستن به زور شوهرم بدن و یه روز وسط صحرا گله گوسفندا رها کردم با یه لقمه نون و خرما میخواستم فرار کنم که از کوه پرت شدم و پدرخونده ام منو پیدا کرد و به یه پیرزن فاحشه در مقابل ۱۰۰تا کوسفند داد خدا نگذره ازش?و تازه اصل ماجراهای زندگیم شروع شد پیرزن با دارودسته اش لباسمو از تنم کند میگفتن زودتر ختنه اش کنین که نگاهش روی شکمم ثابت موند با چشای ساهش خیره شکمم بود از ترس اب دهنمو قورت دادم که فریاد کشید شکمش بالا اومده ..شکم دختر چوپان بالا اومده!!!! از ترس به دیوار چشبیدم که دوباره رو به بقیه زنها فریاد کشید منتظر چی هستین زودتر ختنه اش کنین ...و امان از روزی که دیدمش وقتی که داشت با بدن چروکیده اش برای مردی جوون دلبری میکرد چشام از تعجب داشت از کاسه سرم بیرون میزد پیرزن با عشوه لباس مشکیشو دراورد ..ای کاش کور شده بودم و ندیده بودم ای کاش هیچ وقت نمیفهمید که دیدمش?
دیگه شده بود کار شب و نیمه شبش ! منو توی انبار زندانی میکرد و ..?باورش سخت بود ولی درست ۱۰ ساله بودم که مادرشدم!
تنها ارزویم این بود مردم کشورم بخونن و بدونن از زندگی عجیب و غریب من?
روزی که داستانم میخونی نمیدونم مرده ام یا زنده ولی داستانم اینقدر عجیب و غریب هست که تورو سرگرم و منو خوشحال کنه که بفهمین زلیخایی بود بفهمین چه به سر زلیخای چوپان اومد... پایان داستان خوش???????
‏@atefeh_abdollahi22
‏@atefeh_abdollahi22
‏@atefeh_abdollahi22
‏@atefeh_abdollahi22

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط