|
4 سال پیش
رمان هیچ
پسرک انگشت کوچکش را جلو آورد نرگس هم انگشتش را قفل کرد گفت: قول مردونه میدم خاله جون..کیف پسرک
پسرک انگشت کوچکش را جلو آورد و نرگس هم انگشتش را قفل کرد و گفت:
_قول مردونه میدم خاله جون..
کیف پسرک را رویه دوشش گذاشت و با مهربانی گفت:
_برو عزیزم..تغذیتم گذاشتم برات پشت کیفت..حسابی مراقب خودت باش عزیزم..
برای پسرک که از او دور میشد دست تکان داد و بوسه ای برایش فرستاد..با همان لبخند از مدرسه بیرون آمد و هوای خوش اولین روزپاییز را استشمام کرد..همان طور با لبی خندان به سمت کتابخانه محله اشان رفت که کتاب های قبلی اش را با کتاب جدیدی تعویض کند..روزها بود که این چنین لبخند میزد..درست از روزی که مال محمد حسینش شده بود از آن روز همسرش مثل پروانه دورش میچرخید و او چه قدر خوشحال بود که اینچنین برای محمد حسین خاص است..آنقدر که محمد حسین طوافش کند..زمانی که با او بود خود را خوشبخت ترین و زیبا ترین و خاص ترین میدانست آنقدر که همسرش با صداقت و چشمانی پر شور از او تعریف میکرد..
وارد خانه که شد بوی بد مواد به بینی اش خورد..اخم هایش درهم دفت و به این فکر کرد تنها کسی که تنها و یک تنه میتواند تمام برق چشمانش را به آنی خاموش کند این خواهر بی عقلش است..با حرص در را محکم کوبید که شانه مریم خمار بالا پرید..
_آخه من چه قدر از دست تو بکشم مریم؟هان؟چرا آدم نمیشی تو؟پاشو بیا ببرمت یه خراب شده ای ترک کنی..من پیش شوهرم آبرو دارم..بخاطر تو پاشو تو این خونه نمیزاره..
مریم با لحن بدی گفت:
_خفه بابا..گمشو یه لیوان چایی پر رنگ بیار کوفت کنم..جنسا نمیدونم جدیدن چه کوفتی شدن که هیچ تاثیری ندارن...
نرگس با حرص جیغ زد:
_مگه من حمالتم؟
مریم انبر را به سمت نرگس پرت کرد که نرگس جای خالی داد و با بهت به خواهرش نگاه کرد:
_گمشو برو کاری که گفتم بکن..بعدم خبر مرگت گمشو برو بیرون مهمون دارم..
نرگس با حرص به سمت آشپزخانه رفت:
_من هیچ کجا نمیرم..مهمونتم راه نمیدم تو خونه..
_تو غلط کردی افریته همچین پا میشم میزنمت صدا بز بدی بچه پرو..اصلا خونه چه غلطی میکنی چند روزه؟مگه تو کار نداری؟
نرگس پوزخندی زد و گفت:
_مفتشی؟خسته نشدی از مفت خوری؟من خرج خودمو یاشار از این به بعد میدم..هزینه کثافتکاری تو رو من مجبور نیستم بدم..از این به بعدم سرکار نمیدم چون که شوهر کردم و هزینمو شوهرم میده..خواستی تنتو به تاراج بزاری برو گمشو جایه دیگه ای از این غلطا کن..
_گنده تر از دهنت حرف میزنی..اینجا خونه منم هست..گمشو از جولو چشمم...اه هرچی زده بودم سلیطه باعث شد بپره..چه شوهرم شوهرم میکنه...فکر میکنه اونم عاشق چشم و ابروش شده..
**
شبتون بخیر..?❤
#هیچ #رمان_هیچ #رمان #کرونا #اکسپلور #عشق #عاشقانه #نویسنده #اینستاگرام
_قول مردونه میدم خاله جون..
کیف پسرک را رویه دوشش گذاشت و با مهربانی گفت:
_برو عزیزم..تغذیتم گذاشتم برات پشت کیفت..حسابی مراقب خودت باش عزیزم..
برای پسرک که از او دور میشد دست تکان داد و بوسه ای برایش فرستاد..با همان لبخند از مدرسه بیرون آمد و هوای خوش اولین روزپاییز را استشمام کرد..همان طور با لبی خندان به سمت کتابخانه محله اشان رفت که کتاب های قبلی اش را با کتاب جدیدی تعویض کند..روزها بود که این چنین لبخند میزد..درست از روزی که مال محمد حسینش شده بود از آن روز همسرش مثل پروانه دورش میچرخید و او چه قدر خوشحال بود که اینچنین برای محمد حسین خاص است..آنقدر که محمد حسین طوافش کند..زمانی که با او بود خود را خوشبخت ترین و زیبا ترین و خاص ترین میدانست آنقدر که همسرش با صداقت و چشمانی پر شور از او تعریف میکرد..
وارد خانه که شد بوی بد مواد به بینی اش خورد..اخم هایش درهم دفت و به این فکر کرد تنها کسی که تنها و یک تنه میتواند تمام برق چشمانش را به آنی خاموش کند این خواهر بی عقلش است..با حرص در را محکم کوبید که شانه مریم خمار بالا پرید..
_آخه من چه قدر از دست تو بکشم مریم؟هان؟چرا آدم نمیشی تو؟پاشو بیا ببرمت یه خراب شده ای ترک کنی..من پیش شوهرم آبرو دارم..بخاطر تو پاشو تو این خونه نمیزاره..
مریم با لحن بدی گفت:
_خفه بابا..گمشو یه لیوان چایی پر رنگ بیار کوفت کنم..جنسا نمیدونم جدیدن چه کوفتی شدن که هیچ تاثیری ندارن...
نرگس با حرص جیغ زد:
_مگه من حمالتم؟
مریم انبر را به سمت نرگس پرت کرد که نرگس جای خالی داد و با بهت به خواهرش نگاه کرد:
_گمشو برو کاری که گفتم بکن..بعدم خبر مرگت گمشو برو بیرون مهمون دارم..
نرگس با حرص به سمت آشپزخانه رفت:
_من هیچ کجا نمیرم..مهمونتم راه نمیدم تو خونه..
_تو غلط کردی افریته همچین پا میشم میزنمت صدا بز بدی بچه پرو..اصلا خونه چه غلطی میکنی چند روزه؟مگه تو کار نداری؟
نرگس پوزخندی زد و گفت:
_مفتشی؟خسته نشدی از مفت خوری؟من خرج خودمو یاشار از این به بعد میدم..هزینه کثافتکاری تو رو من مجبور نیستم بدم..از این به بعدم سرکار نمیدم چون که شوهر کردم و هزینمو شوهرم میده..خواستی تنتو به تاراج بزاری برو گمشو جایه دیگه ای از این غلطا کن..
_گنده تر از دهنت حرف میزنی..اینجا خونه منم هست..گمشو از جولو چشمم...اه هرچی زده بودم سلیطه باعث شد بپره..چه شوهرم شوهرم میکنه...فکر میکنه اونم عاشق چشم و ابروش شده..
**
شبتون بخیر..?❤
#هیچ #رمان_هیچ #رمان #کرونا #اکسپلور #عشق #عاشقانه #نویسنده #اینستاگرام
بیشتر...
تبلیغات