.امروز بعدازظهر لباسارو گذاشتم تو ماشین لباسشویی، یه نوشیدنی گرم واسه خودم درست کردم یه سینی آماده

.امروز بعدازظهر لباسارو گذاشتم تو ماشین لباسشویی، یه نوشیدنی گرم واسه خودم درست کردم یه سینی آماده
???
.
امروز بعدازظهر لباسارو گذاشتم تو ماشین لباسشویی، یه نوشیدنی گرم واسه خودم درست کردم و یه سینی آماده کردم و با خودم بردم تو اتاق کنار گلا، هنوز یخورده از نور بی رمق بعدازظهر پاییزی توی اتاق بود، کتابم که خیلی وقته هنوز تمومش نکردم و هم برداشتم شروع کردم به خوندنش.
.
دو صفحه ای بیشتر نخونده بودم که یهو به خودم اومدم و دیدم اصلا حواسم به کلماتی که میخونم صفحه هایی که ورق میزنم نیست،
اصلا حواسم پیش کتاب نبود فکرم رفته بود پیش روزایی که پشت سر گذاشته بودیم، سختی هایی که این چند وقت داشتیم و بیشتر احساس میشن و همچنان ادامه دارن، آدمای عزیزی که دیگه بینمون نیستن، دوستایی که دیگه نیستن یا اینقدر کمرنگ شدن که اصلا وجودشون احساس نمیشه...
.
گفتم خدایا چقدر دنیای ما آدما کوچیک شده کی اینقدر از هم دور شدیم کی فاصله ها اینقدر زیاد شد کی اینقدر نسبت به همه چی بیحس شدیم...
.
با خودم گفتم گذشته ها گذشته با همه خوب و بدش باید الان اینجا باشم کنار کتابم و این نوشیدنی گرم کنار دلخوشیهای کوچیکی که دارم توی خونه ی خوشکلمون کنار دلخوشی بزرگم همسرم و خانواده ام... ♥️
.
آره اینروزا هم میگذره اما این روزا به قیمت جوونیمون میگذره هرچند سخت هر چند دردناک میخوام از این لحظه ها استفاده کنم و لذت ببرم چون میدونم که اینروزا دیگه برنمیگرده...
.
میخوام اینروزا بیشتر در کنار خانواده ام باشم
بیشتر کتاب بخونم
بیشتر فیلم ببینم
بیشتر از ته دل بخندم
بیشتر از دلخوشیهای کوچیک و بزرگم لذت ببرم
بیشتر به داشته هام فکر کنم...
.
نمیخوام بعداً حسرت الان رو بخورم با تمام سختیها اما من امیدوارم به روزای خوب...♥️
.
.
عزیزای من واستون عشق و سلامتی آرزو میکنم. ♥️?

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط