| 3 سال پیش niayesh

حکایت زندگانی ?قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد از آن چشید خواست که برود اما مزه عسل برایش

حکایت زندگانی ?قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد از آن چشید خواست که برود اما مزه عسل برایش
✏حکایت زندگانی
?قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه‌ عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید...
.
⚡باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس تصمیم گرفت تا خود را در عسل بیندازد تا هر چه بیشتر و بیشتر لذت ببرد...
.
?مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد....
اما افسوس که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت، در این حال ماند تا آنکه نهایتاً مرد!
.
?دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
پس آن که به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود.
.
??یا حجت الله!
ما را عفو کن که عمریست نیازِ حقیقی‌مان را نفهمیدیم!
بر ما ببخش که دینمان را مثل دنیایمان به بازی گرفته‌ایم!
ببخش که خودمان را اسیرِ حاجاتِ بی‌پایانمان کردیم و شما را این گونه به استیصال کشانده‌ایم!
.
.
.
#‌اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#‌امام_زمان#‌صاحب_الزمان
#‌منجی#‌موعود

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط