| 4 سال پیش کافه عصرونه

.برگردیم...برگردیم به همان روزگار که کنار جوی آب، دنبال بچه لاکپشت ها می گشتیم روی بر های درخت،

.برگردیم...برگردیم به همان روزگار که کنار جوی آب، دنبال بچه لاکپشت ها می گشتیم روی بر های درخت،
.
برگردیم...
برگردیم به همان روزگار که کنار جوی‌ آب، دنبال بچه لاکپشت‌ها می‌گشتیم و روی بر‌گ‌های درخت، دنبال کرم‌های ابریشم... برگردیم به همان روزگار که کفشدوزک‌ها را روی سرانگشتان کوچکمان می‌نشاندیم و برایشان شعر می‌خواندیم، که دنبال قاصدک‌ها می‌دویدیم و در گوش آن‌ها آرزوهامان را زمزمه می‌کردیم، همان‌روزها که آرام و ساکت گوشه‌ی باغ می‌نشستیم تا شاپرک‌های بهاری روی موهای ما اطراق کنند، همان روزها که فکر می‌کردیم زبان پروانه‌ها را می‌فهمیم...
برگردیم به همان روزها که بهار می‌شد و با شکوفه‌های گیلاس، می‌شکفتیم، که زمین‌ خوردن‌ها اینقدر جدی نبود، که زانوهامان زخمی می‌شد اما با تمام درد، می‌خندیدیم، بلند می‌شدیم و ادامه می‌دادیم، که سقف آرزوهامان دوچرخه و عروسک و ماشین کوکی و شکلات بود. برگردیم به روزهای سبزتر، به باران‌های حیاط خانه‌ی پدری، خیس شویم، باران از موهامان چکه کند و لبخندزنان زیر درخت انگورگوشه‌ی حیاط، پناه بگیریم...
#‌نرگس_صرافیان_طوفان
.
.
.
#‌شکلاتی_های_کافه_عصرونه
#‌کیک_شکلاتی #‌کیک_دبل_چاکلت #‌کافه_عصرونه #‌رامهرمز #‌رامهرمزیها

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط