|
5 سال پیش
♡ghalbe_kaqazi official page♡
در گیر دار 40 سالگی بعد از یک روز سخت کاری خلاصی از ترافیک به خانه می آیی درب را باز میکنی منتظر
در گیر و دار 40 سالگی
بعد از یک روز سخت کاری
و خلاصی از ترافیک
به خانه می آیی
درب را باز میکنی
منتظر نگاه خندانش هستی
همین هم می شود
همان لبخند همیشگی
که تورا از هر خستگی روزانه رها می کند
به این فکر میکنی که چقد سختی کشیدی
چقد تنهایی کشیدی تا بتوانی این روزها را کنارش باشی و کنارت باشد
کتت را درمی آوری
آبی به صورت میزنی
برایت چای میریزد
از همان هایی که دووس داری و عطر هل دارد
می نشیند کنارت
پیشانی اش را میبوسی
حس داشتن آرامش در کنارش
همانی که همیشه میخواستی
اما ناگهان خانه چقد آرام به نظر می رسد
امروز از آن دخترک بازیگوشه لجبازه همیشگی انگار خبری نیست
سراغ دخترت را میگیری
به اتاقش میروی
میبینی کنج تخت در خودش مچاله شده
کنارش مینشینی
در آغوشش میگیری
به چشمانش نگاه میکنی
قلبت درد میگیرد از این چشمان غم آلود
حال دخترکت را میپرسی
دخترت اما طفره می رود از جواب دادن
و تو همچنان مشتاق دانستن
آخر سر لب باز می کند
می گوید پدر . . .
من عاشقش بودم اما او عاشقم نبود
مهربان بودم برایش اما او سنگدل ترین بود با من
و قطره اشک گرمی از گونه اش جاری می شود
پشت انگشتانت را به روی گونه اش میکشی
در یک لحظه انگار زمان از حرکت می ایستد
دلت میلرزد
میروی به بیست سال قبل
گذشته هایی که فراموش کرده بودی یادت می آید
بیست سال قبل . . .
جایی . . .
زمانی . . .
روزی . . .
مکانی . . .
دختری گفته بود دوستت دارم و تو گفته بودی دوستت ندارم
دختری مهربان بود برایت و تو نهایت سنگدلی را با او داشتی . . .
آری . . .
تو او را در بیست سال پیش جا گذاشتی
اما
دنیا عجیب تکرار می شود . . . .
@ghalbe_kaqazi
Text : Likely | #فرزانه
Des : @ramin_masiha
.
#دلنوشته #غمگین #فاز_سنگین #متن_خاص #عشق #عاشقانه
#پسر #عشق #دلنوشته_خاص #دیسلاو #دیس_لاو #موزیک #دلتنگی
#آنتی_کپی #گروه_ویدیو_گرافی #دختر #مادر #مرد #داستان_عاشقانه
بعد از یک روز سخت کاری
و خلاصی از ترافیک
به خانه می آیی
درب را باز میکنی
منتظر نگاه خندانش هستی
همین هم می شود
همان لبخند همیشگی
که تورا از هر خستگی روزانه رها می کند
به این فکر میکنی که چقد سختی کشیدی
چقد تنهایی کشیدی تا بتوانی این روزها را کنارش باشی و کنارت باشد
کتت را درمی آوری
آبی به صورت میزنی
برایت چای میریزد
از همان هایی که دووس داری و عطر هل دارد
می نشیند کنارت
پیشانی اش را میبوسی
حس داشتن آرامش در کنارش
همانی که همیشه میخواستی
اما ناگهان خانه چقد آرام به نظر می رسد
امروز از آن دخترک بازیگوشه لجبازه همیشگی انگار خبری نیست
سراغ دخترت را میگیری
به اتاقش میروی
میبینی کنج تخت در خودش مچاله شده
کنارش مینشینی
در آغوشش میگیری
به چشمانش نگاه میکنی
قلبت درد میگیرد از این چشمان غم آلود
حال دخترکت را میپرسی
دخترت اما طفره می رود از جواب دادن
و تو همچنان مشتاق دانستن
آخر سر لب باز می کند
می گوید پدر . . .
من عاشقش بودم اما او عاشقم نبود
مهربان بودم برایش اما او سنگدل ترین بود با من
و قطره اشک گرمی از گونه اش جاری می شود
پشت انگشتانت را به روی گونه اش میکشی
در یک لحظه انگار زمان از حرکت می ایستد
دلت میلرزد
میروی به بیست سال قبل
گذشته هایی که فراموش کرده بودی یادت می آید
بیست سال قبل . . .
جایی . . .
زمانی . . .
روزی . . .
مکانی . . .
دختری گفته بود دوستت دارم و تو گفته بودی دوستت ندارم
دختری مهربان بود برایت و تو نهایت سنگدلی را با او داشتی . . .
آری . . .
تو او را در بیست سال پیش جا گذاشتی
اما
دنیا عجیب تکرار می شود . . . .
@ghalbe_kaqazi
Text : Likely | #فرزانه
Des : @ramin_masiha
.
#دلنوشته #غمگین #فاز_سنگین #متن_خاص #عشق #عاشقانه
#پسر #عشق #دلنوشته_خاص #دیسلاو #دیس_لاو #موزیک #دلتنگی
#آنتی_کپی #گروه_ویدیو_گرافی #دختر #مادر #مرد #داستان_عاشقانه
بیشتر...
تبلیغات