|
5 سال پیش
رضا رفیع

مشاهده جنّ خارجی در روز روشن عدل، همزمان با پخش فیلمی در فضای جن زده مجازی که حاکی از مشاهده یک فقره

مشاهده جنّ خارجی در روز روشن عدل، همزمان با پخش فیلمی در فضای جن زده مجازی که حاکی از مشاهده یک فقره
مشاهده جنّ خارجی در روز روشن

عدل، همزمان با پخش فیلمی در فضای جن زده مجازی که حاکی از مشاهده یک فقره جن در کرمانشاه می باشد(و قطعاً حق شکایت برای جنّ مزبور، محفوظ است!)؛ به دعوت دوست هنرمند ارجمندم رابعه اسکویی عزیز، به تماشای نمایشی در سالن تئاتر ایرانشهر نشستم که جن داشت. همان اول نمایش، زیر لب گفتم: بسم الله الرحمن الرحیم؛ اما جنّ مربوطه نرفت. جنّ معمولی نبود. به گمانم "جن برتر" بود!
نامش آلفرد بود و آمده بود تا به انسانی ناامید از کلید تدبیر و امید زندگی، کمک کند تا از فکر نادرست خودکشی درآید و منصرف شود. مردی که از دست زنش و ناامید از بازگشت او، می خواست خودش را حلق آویز کند. حیف پوریا پورسرخ با آن هیکل عضلانی ورزشکار بود که چنین مفت و مجانی در اولین بازی اش روی سن تئاتر، از بین برود و تمامی سینه چاکانی که آمده بودند تا با او عکس سلفی بیندازند؛ خدای نکرده دست خالی از محفل بیرون روند!....
مردی بریده و پریده به خودش، در عنفوان جوانی می خواهد خودش را نیست ونابود کند که درست در آخرین لحظه سرنوشت ساز، یک عدد جنّ کاردرست، عین اجل معلق از داخل یک بطری چندبار مصرف ظاهر می شود و همچون غول چراغ جادو، می گوید: در خدمتم ارباب!....
و خلاصه وجه کمیک ماجرا از دل یک آغاز تراژیک شکل می گیرد و از اینجای کار، کرکر خنده است. یک جن موفق می شود مسیر یک زندگی و یک نمایش را به نحو احسن تغییر دهد‌. علی القاعده، نبایست بیش از این، شرح ماجرا دهم که کل داستان لو نرود. چیزی هم باید بماند که کنجکاو شوید بروید نمایش را تماشا کنید.
خیلی خوشحال بودم که در این نمایش کمدی، رابعه اسکویی نیز از پس چند سال دوری از سن تئاتر، دوباره به آن برگشته بود تا در خانه خود و درمیان دوستان و دوستداران خود، به هنرنمایی و ایفای نقش بپردازد. بازی اش طبق معمول، بامزه و تماشایی بود.
رابعه اسکویی، هنرمندی با احساس و اهل اندیشه است. با شخصیت و مهربان. و همیشه لبخند بر لب. حتی با دل خونین همچون جام یا برجام!.... هرگز یادم نمی رود سالها پیش، در دهه هشتاد، به آیین اختتامیه جشنواره طنز طهران در برج میلاد دعوتش کرده بودم که خود مجری و دبیر علمی آن بودم‌. محبت کرده بود و آمده بود؛ اما آنقدر جمعیت زیاد بود که برگشته بود! بی آن که به ما بگوید یا معترض شود. بعدش تلفنی به من گفت که مهم نیست من داخل سالن نیامدم، اما خوشحالم که یک برنامه طنز اینقدر مشتری و مخاطب دارد. از آن زمان بود که بیشتر به او به دیده ادب و احترام نگریستم.......
#‌آلفرد
#‌رابعه_اسکویی
#‌پوریا_پور_سرخ
#‌مونا_کرمی

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط