3 سال پیش
فرهنگ پیک نوروزی ایران آنلاین
بهار همین حوالی است. نوروز دارد از راه میرسد و هول و ولای به پایان رساندن همه کارهای معوقه را به جانمان ریخته، طوری که انگار قرار است با ورود به تعطیلات نوروزی بست بنشینیم و از اوقات فراغتمان کیف کنیم و فکر هیچ کار و بار بر زمین ماندهای نباشیم.
واقعیت این است که خیلی از ما اصلاً بلد نیستیم از تعطیلاتمان استفاده کنیم و در آغوش لحظات جادویی فراغت که قرار نیست یک سمتش به هیچ کارفرما و ارباب رجوع و همکار و شاگرد و معلمی وصل باشد کمی از بار هستی روی شانههایمان را سبک کنیم؛ باید بلد باشیم و قدر بدانیم و ارزش بدهیم ،اما جهان سرمایهداری با ایدههای قلابی پیشرفت و ثروتمند شدن و موفقیتفروشی در بازار مکاره مصرف، طوری تمام روزهای تقویم ما را بلعیده که مجالی برای در آغوش کشیدن تعطیلات باقی نمانده. ایستایی، سکون، قرار و در کنار آن سرگرمی و بازی کمتر به دست میآید و همیشه یک لیست داریم برای انجام دادن کارهایی که تیک نخورده که در تمام طول تعطیلات به ما چشمغره میرود.
وقت آن فرارسیده که همداستان با برتراند راسل در ستایش فراغت و به تعبیر او در دفاع از فضیلت بیکاری و بطالت حرف بزنیم، آن هم در مقابل فرهنگی که در آن به خاطر فضیلت شمردن «کار اساسی» و زیاد، مهارت بهره بردن از تعطیلات و فراغت انسان کور شده است.
جوزف پیپر فیلسوف مبدع واژه «کار مطلق» یک خبر تلخ به ما میدهد و آن اینکه: «ایده اوقات فراغت که شامل ادراک و گشودگی رو به جهان، اندیشیدن، خلق چشمانداز و غوطهوری در واقعیت است امروز به طور کلی نابود شده است و ما در سوگ اوقات فراغت و امکانهای فراغتی هستیم؛ در یک کلام مهارت استفاده فعال از تعطیلات را از کف دادهایم.»
ما برای درآمدزایی کار میکنیم. ما پول میگیریم تا آن را برای استراحت صرف کنیم. ما استراحت میکنیم تا بتوانیم بیشتر کار کنیم. این همان سیر باطلی است که بسیاری از ما دچارش شدهایم. بخش بزرگی از اوقات فراغت ما، یا حداقل نوع فعال آن، به خاطر خستگی و از دست دادن انرژی زیاد در طول هفته کاری یا سال کاری از دسترس ما خارج میشود. این باعث میشود که در زمانهای فراغتِ کوتاه آخر هفته یا تعطیلات اصلی سال نو تمام قوای ما صرف بازگرداندن انرژی از دست رفته بشود نه استفاده فعالانه از فراغت حاصل شده.
این بلد نبودن و بدتر از آن ناتوان بودن اگرچه یک مشکل جهانی است اما سویههای جدی و مهمی در ایران دارد. آنقدر مهم که مردم ایران اکثراً نمیدانند با زمان فراغت و تعطیل خود چکار کنند. به نظر میرسد باید در جایی هم پای فرهنگ ایرانی را وسط کشید که مدام در فرایند جامعهپذیری، بطالت را با هرز نشستن یککاسه میکند و به این ترتیب آن را قبیح میشمارد. ادبیات ما پر است از مثالهایی شبیه این مصرع که «به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل.» یعنی باطل نشستن بد است؛ بیکار نشستن بد است؛ حتماً باید کاری بکنی حتی اگر آن کار به راه بادیه رفتن باشد! این موضوع بیشکاری و عدم توان در استفاده از تعطیلات و اوقات فراغت در زمان میانسالی و ایام بازنشستگی حقیقت عریان خود را عیان میکند. همان طور که راسل میگوید: «کسی که تمام عمر خود ساعتهای طولانی کار کرده باشد، اگر ناگهان بیکار شود خسته و فرسوده خواهد شد.»
آدمی باید گاهی فقط بودن را تجربه کند نه انجام دادن را. اشتباه نکنید فقط بودن شبیه هرزنشستن نیست،بلکه شمایل انسانی حیات و ادراک است که تنها در زمانهای فراغت از کار، بار، ترافیک، انجام امور خستهکننده روزمره ممکن میشود؛جایی که بودن، بدون هیچ دلیلی خودش مرکز توجه ماست؛ جایی که قرار است خستگی بیندازیم و در تقویم پر از روزهای کاری، آنی برای خودمان باشیم.
حواستان به تغییر جهتهای تکنولوژی باشد
محمد ملاعباسی جامعهشناس و مدرس دانشگاه
باید گفت تکنولوژیهای ارتباطی امروز نشاندهنده نوعی تغییرجهت اساسی بودند، چرا که هدفشان پرکردن ساعتهای فراغت بود و البته از پارسال، با حفظِ سمت، دنیای کار را هم فتح کردند. نتیجه شده است اینکه به طرزی مرگبار، کار و فراغت در هم فرو رفتهاند. در اوج جلسات کاری، «کَندی کراش» میزنیم و در اوج بازی، پیامهای کاری میفرستیم.
یادم است زمستان سال پیش، یکی از دوستانم که در آلمان فلسفه میخواند، برای تعطیلات کریسمس برگشته بود ایران و آمده بود دفتر ما. من تازه تدریسم را در دانشگاه شروع کرده بودم و برای همین، مدام درباره استادهای دانشگاهشان سؤال میپرسیدم. جدا از همه چیزهای دیگر، یک حرفش واقعاً آتشم زد. اینکه گفت اکثر استادهایشان با تیشرت و شلوار جین یا اصلاً شلوارک میآیند سر کلاس: «فقط یک استاد فسیلی داریم که کت و شلوار میپوشد و همه به این کارش میخندند». من از پوشیدن لباسهای رسمی گریزانم و به نظرم کت و شلوار نه نوعی پوشش که رسماً یکجور نفرین است و وقتهایی که برای دانشگاه کت و شلوار میپوشم دائم احساس میکنم دارم خفه میشوم. عجیب اینکه بعد از این صحبتها شاید فقط دو سه هفته مجبور شدم با کت و شلوار بروم سر کلاس و بعد از آن با شروع پاندمی در کشورمان، کلاسها اول تعطیل و بعد هم آنلاین شد. حالا ماههاست که من از استادهای دوستم هم جلو افتادهام و با پیژامه میروم سر کلاس، البته وقتی به این فکر میکنم که دانشجوهایم در چه وضعی سر کلاس حاضر میشوند، هنوز کمی حسرت ته دلم میماند،اما بههرحال، میخواهم بگویم که به لطف تکنولوژیهایی که به ما اجازه برگزاری کلاسهای مجازی را دادهاند، استادها و دانشجوها، فراغت نسبی بسیار بیشتری پیدا کردهاند.
در این یک سال، شیوه استفاده ما از وسایل تکنولوژیک روزمره -همین موبایلها و تبلتها و لپتاپهایمان را میگویم- تغییر عظیمی کرده است؛ پیش از کرونا، برای اکثر ما، این وسایل بیش از آنکه با «کار» پیوند داشته باشند، با «فراغت» مرتبط بودهاند. درست است، با موبایل زنگ هم میزدیم، ولی در مقابلِ ساعتهایی که توی اینستاگرام و توئیتر و تلگرام ول میچرخیدیم، آن چند دقیقه چیزی به حساب نمیآمد. واژه بازی در کلمههایی مثل «موبایلبازی» یا «تبلتبازی» برایمان کاملاً طبیعی و بدیهی بهنظر میرسید و خلاصه، اینها چیزهایی بودند که بعد از ساعتهای کار یا درس، اوقات فراغتمان را پر میکردند (و با وجود همه انتقادات، من فکر میکنم ساعتهای فراغت با گوشی هوشمند خیلی بیشتر خوش میگذرد تا با هر چیز دیگر). اما حالا، گوشیها شدهاند ابزار «کار».
از زمان انقلاب صنعتی به این سو، تکنولوژی اساساً چیزی مرتبط با کار قلمداد میشد و مکان اصلی به میدانآمدن آنهم کارخانه بود. آدمها در ساعتهای کار، مثلِ چارلیچاپلین در فیلم «عصر جدید»، با ماشینها سروکله میزدند و بعد از کار تکنولوژی را کنار میگذاشتند و به حیات انسانیشان میرسیدند. از این جهت، باید گفت تکنولوژیهای ارتباطی امروز نشاندهنده نوعی تغییرجهت اساسی بودند، چرا که هدفشان پرکردن ساعتهای فراغت بود و البته از پارسال، با حفظ سمت، دنیای کار را هم فتح کردند؛ نتیجه شده است اینکه بهطرزی مرگبار، کار و فراغت در هم فرو رفتهاند. در اوج جلسات کاری، «کندی کراش» میزنیم و در اوج بازی، پیامهای کاری میفرستیم. این اغتشاش خیلی چیزها را تغییر خواهد داد و درباره آن باید فراوان حرف زد، اما برای شروع، خوب است بپرسیم چنین شرایطی به نفع کیست؟ به نفع ما؟ کارفرماها؟ شرکتهای تکنولوژیک؟ به نفع کار؟ یا فراغت؟
چند روز پیش کتابی از اقتصاددان برجسته بریتانیایی، آنتونی اتکینسون میخواندم که از برجستهترین پژوهشگران فقر و نابرابری در جهان بود و سال 2017 از دنیا رفت؛ در کتاب پیشنهادهایی داده بود برای اینکه چطور میتوان فقر و نابرابری را کاهش داد. اولین آنها برایم بسیار جالب بود: حواستان به تغییر جهتهای تکنولوژی باشد.
علی ورامینی روزنامهنگار
اگر ما سرگرمی را اوقاتی بدانیم که آدمی فارغ از هر آیندهنگری یا کندوکاو هر گذشتهای، میخواهد جنس زمان حال را به خوشی تبدیل کند، عمدتاً در تجربه کسب آن موفق نیستیم؛همیشه بهانهای پیدا میکنیم که از قلاب حال خود را جدا کنیم یا در حسرت گذشته برویم یا در فکر آینده.
تاریخ اندیشه ما ایرانیان که عمده آن به میانجی شعر تبلور پیدا کرده است تأکید بسیاری بر «زندگی در لحظه» و قدر دانستن «لحظه حال» دارد. با وجود این تأکید، ما مردمانی نیستیم که ساحات مختلف وجودیمان در تقارن زمانی با همدیگر باشد. عمدتاً چنین است که جسممان در لحظه حال است و فکر و ذهنمان یا در گذشته یا در آینده. شاید اینهمه تأکید به بودن در لحظه در تاریخ فکر ما هم بهدلیل فقدان این روحیه بوده است. باری، اگر داشتن این خصلت جمعی را بپذیریم در بحث مورد نظر ما یعنی اوقات فراغت هم بسیار تأثیرگذار است، البته پیش از فراغت این خصیصه بر کار ما تأثیرگذار است؛ بسان گذشته که کسی لذت بردن از بودن در مدرسه را به ما یاد نداد و همیشه منتظر زنگ آخر بودیم، در نسبت با کار همچنین هستیم که کل هفته خود را به شوق تعطیلات آخر هفته میکشانیم؛ برنامهریزی میکنیم که کجا رویم، چه کنیم، چه بخوریم، با چه کسی وعده کنیم. شدت و درجات اینها هم به اینکه شغلمان یا کاری را که میکنیم دوست داریم یا نه، بستگی دارد؛ در اوقات فراغت معمولاً خلاف این رفتار میکنیم، بخصوص در بخشی از اوقات فراغت که سرگرمی میخوانیم اش. اگر ما سرگرمی را اوقاتی بدانیم که آدمی فارغ از هر آیندهنگری یا کندوکاو هر گذشتهای، میخواهد جنس زمان حال را به خوشی تبدیل کند، عمدتاً در تجربه کسب آن موفق نیستیم. همیشه بهانهای پیدا میکنیم که از قلاب حال خود را جدا کنیم یا در حسرت گذشته برویم یا در فکر آینده؛ در سرگرمی مقارن نشدن ساحتهای وجودیمان نسبت به اوقات کار هم بیشتر میشود. احتمالاً دو دلیل عمده این را دامن میزند، یک اینکه در اوقات کار اجباری وجود دارد که فرد را ناچار میکند حتی برای لحظاتی هم شده، متمرکز در حال شود تا بتواند آن وظیفهای را که بر دوشش است، انجام دهد، دیگری اینکه نهادهای رسمی ما در پذیرفتن سرگرمی بهعنوان یک واقعیت انسانی - اجتماعی جهان پسا صنعتی شدن تعارف داشتند و ما را برای بهرهبردن از این لحظات تربیت نکردند. نهادهای رسمی، از خانواده تا دولت همیشه درتلاش بودهاند که برای کل اوقات فراغت برنامهریزی کنند و در این میان اوقات سرگرمی (آن اوقاتی که آدمی فقط میخواهد از بار دنیا وا رهد) را تخفیف دهند و به دید حقارت به آن بنگرند، اما روان آدمی، آدمیای که در شتاب دنیای کنونی به قول «دوباتن»در یک اضطراب موقعیت همیشگی است، نیاز به اوقات وارهانیدن دارد؛ اوقاتی که نه معطوف به یادگیری و هدف خاصی است نه صلهرحم و نه هیچ کار فضلیتمدارانه دیگر. ما برای داشتن چنین لحظاتی تربیت نشده ایم. همیشه در این اوقات ذهنمان دربند لحظهای دیگر است، دربند اضطرابهایی که از بیرون به ما تحمیل شده است. به این نکته بسیار مهم توجه کنیم که کل زندگی انسان امروز به لحاظ زمانی در دوساحت خلاصه میشود، ساعات کار و ساعات فراغت. بدون بهره بردن از اوقات فراغت نمیتوان زندگی خوب و خوش داشت، همانطور که وضعیت نامناسب کار زندگی را نامطلوب میکند. مولانا در جایی از مثنوی میگوید؛ «صوفی ابنالوقت باشد ای رفیق/ نیست فردا گفتن از شرط طریق». امیدوارم که فرهنگ ما به سمتی برود که نهادها فرد را به ابنالوقت (به معنای انجام دادن کار درست در لحظه) شدن سوق دهند، سمتی که در اوقات کار، کار کنیم و در لحظات دیگر به فراغت مشغول باشیم.
دلم به همین فراغتهای نیمبندمان خوش است
محسن آزموده
روزنامهنگار
جماعت قابل توجهی، وقتی تقویم سال جدید را دست میگیرند، اولین کارشان مرور تعطیلی هاست، این که سیزده بدر چه روزی افتاده، تعطیلات خرداد وسط هفته است یا آخر هفته، نیمه شعبان کی است و... امان از وقتی که یکی از این تعطیلیها جمعه و یا حتی پنجشنبه باشد. آه از نهاد آدم در میآید. بهترین حالت چهارشنبه یا یکشنبه یا حتی شنبه است، «بین التعطیلین» مصداق پیدا میکند و اگر دولت یا کارفرما هم مرام به خرج نداد و تعطیل نکرد، میتوان مرخصی گرفت یا یک جوری زیر سبیلی رد کرد. این نحوه مواجهه عموم کارمندان و حقوق بگیران و دانشآموزان و دانشجویان با تقویم است. اما همین آدمهای از زیر کار دررو، در جمعهای رسمی، شق و رق مینشینند و باد در گلو میاندازند و از فراوانی روزهای تعطیل در ایران شکایت میکنند و از ضرورت و لزوم کم کردن آنها. ایشان یکی از علل اصلی توسعه نیافتگی کشور را همین زیادی تعطیلات میدانند و میگویند: «آقا جان، مملکت کلاً تعطیله! شما یه نگاهی به تقویم بندازید! معلومه هیشکی کار نمیکنه!»
اما حقیقت امر - چنان که صاحبنظری میگفت- این است که اولاً تعطیلیها در ایران آن قدر هم که اغراق میکنند، زیاد نیست، ثانیاً کمی و زیادی آن ربط چندانی به اقتصاد و توسعه و پیشرفت و فلان و بیسار ندارد. آنها که واقعاً کار داشته باشند و کارشان حیاتی باشد، نه فقط به تقویم کار ندارند، بلکه جمعهها هم سر کار میروند و حتی اگر از آسمان سنگ هم ببارد، کار و بارشان را تعطیل نمیکنند. میماند خیل عظیم یقه سفیدها و حقوق بگیران و کارمندها و دانشجویان و دانشآموزان، که از قضا کرونا نشان داده، هر چه کمتر سر کار بروند، هزینهها و مشکلات مربوط به ایاب و ذهاب و ترافیک و آب و برق و گاز و... کمتر میشود.
از ایرانیهایی که به هوای فراغت بیشتر به ینگه دنیا و سایر ممالک راقیه مهاجرت کردهاند و در ممالک اجنبی، به کار و بار مشغول اند، بسیار شنیدهام که با حرص و طعنه میگویند: «شما که در ایران کار نمیکنید، روی نفت خوابیده اید و مدام مشغول عشق و حال هستید، همه ش تعطیل، بیایید اینجا تا بفهمید که یک من ماست، چقدر کره دارد»! کور خوانده اند! برای چه مملکت گل و بلبل خودمان را رها کنیم و بارکش دیگران شویم؟ بگذار آنها بیست و پنج ساعت از بیست و چهار ساعت روز را بدوند و کار کنند. کجا را گرفته اند؟ کجا را میخواهند بگیرند؟ درست است، آنها خیلی چیزها دارند که ما نداریم، اما حالا که همین فراغت نیم بند هست، چرا الکی خودمان را به دردسر بیندازیم. برای من بهترین حالت این است که روز اول نوروز، یکشنبه یا دوشنبه باشد و سیزده بدر هم مثلاً سهشنبه یا چهارشنبه، تا به جای دو هفته، دستکم سه هفته تعطیل باشیم و عشق و حال کنیم، حتی با جیب خالی! حیف که به لحاظ تقویمی امکان ندارد! اما وصف العیش که ایرادی ندارد، دارد؟ چه خوب گفته حافظ که دو یار زیرک و از باده کهن دو منی/ فراغتی و کتابی و گوشه چمنی// من این مقام به دنیا و آخرت ندهم/ اگر چه در پی افتند هر دم انجمنی. باقی فسانه است.
محمد زینالی اُناری پژوهشگر فرهنگ عامه
اینک خانه نه یک مکان معمولی برای گرد هم آمدن اعضای خانواده در ساعاتی خاص، که مسئولیت تمام فضاهای جهان را بر دوش میکشد. از کار به صورت دورکاری، تا برگزاری مراسم جشن و اجرای ورزش خانگی، البته به مدد تماس تصویری که شانس انسان معاصر برای رویارویی با این بیماری محسوب میشود و وسیله نجات ما انسانها و برقراری روابط چهره به چهره است
با ورود کرونا به ایران، همه چیز حتی معنا و مفهوم خانه هم دگرگون شد. پیشتر خانه از نظر تمرکز بر مسائل درونی آن، یک مفهوم نه چندان مهم محسوب میشد و همه توجه ما برای تحلیل اجتماعی معطوف به بازار، نقشهای اجتماعی و فضاهای کاری و فراغتی عمومی مانند بازارها، سازمانها، باشگاهها، و حتی کافهها بود. خانهها بیشتر از نظر سیاستهای مسکن و به عنوان یک کالای گرانبها و از منظر روابط اقتصادی مورد توجه قرار میگرفت. اما با ورود کرونا اغلب روابط اجتماعی از سطوح خارج از خانه برچیده شد و تنها جایی که برای انسان در عصر بیماری جهانگستر مأمن، مسکن و محل فراغت به شمار میرفت، خانه بود.
هیچ وقت بازارها، سازمانها، باشگاهها و کافهها این قدر بیمعنا یا این قدر پرمخاطره نشده بودند. بار اول که بیماری آمد، گمان میشد که با الکلپاشی و نمایشهای رعبانگیزی مثل فیلمهای آخرالزمانی میشود در زمانی مشخص همهچیز را سرهم آورد. اما بتدریج مشخص شد که کرونا بیشتر یک بیماری تنفسی و ناشی از روابط اجتماعی در فضاهای نزدیک و بویژه مکانهای بسته است. اما از آنجا که شهرهای ما موقع حضور مردم در فضاهای مختلف به شدت با ازدحام مواجه میشود، رفته رفته فضاهای شهری خطرناک شده و مانند خودِ ویروس کرونا بوی مرگ گرفتند.
بنابراین اهمیت ویژه خانه به جهت مسائلی که کرونا در روابط اجتماعی فضاهای شهری پدید میآورد و بهعنوان مأمن و ملجأ زندگی در عصر کرونا مورد توجه قرار میگرفت. از آغاز سال گذشته کمپینهای ویژهای که برای ماندن در خانه شکل گرفت بتدریج موجب شد که خانههای ما نه به عنوان استراحتگاه همیشگی و فراغت دورهای که به عنوان جایی برای در امان ماندن از دست بیماری و فضایی برای همه فعالیتهای ما به شمار آید. اینک خانه نه یک مکان معمولی برای گرد هم آمدن اعضای خانواده در ساعات عصرگاهی و بیتوته شبانه، که مسئولیت تمام فضاهای جهان را بر دوش میکشد. از کار به صورت دورکاری اپراتورهای اداری بویژه کسانی که به بیماری حساسند، تا برگزاری مراسم جشن و اجرای ورزش خانگی، البته به مدد تماس تصویری که شانس انسان معاصر برای رویارویی با این بیماری محسوب میشود و وسیله نجات ما انسانها و برقراری روابط چهره به چهره است.
این ماجرا بویژه در ایامی که نه مختص کار و اشتغال، که مصادف با تعطیلات نوروزی و جشن همگانی گذر از ظلمت زمستان به روشنی بهار است، اهمیتی دوچندان مییابد. اینک، جهان حضوری ما به خانه فروکاسته شده و باید برای دومین بار مدتی را که ایام تعطیلات و مختص جشن و خوشگذرانی است نیز درخانه بگذرانیم. اگر ما برای امور شغلی و سرگرمیهای روزمره توانایی استقرار برنامه روشنی برای در خانه ماندن داریم، اینبار نوبت جشنهای آئینی ما است که باید بتوانیم آن را نه به صورت سنتی که با آئینهای همسفرگی با خویشان و دوستان همراه بود، بلکه به صورت جشنهای مجازی و حضورهای خانگی معنادار و موثر سازیم. از یکسو از خطر بیماری در امان میمانیم و از سوی دیگر، جانشینی برای برنامههای جشن و فراغت خواهیم داشت. به این صورت، خانه ما به مدد روابط موبایلی به جهانی وسیع تبدیل میشود که هر گوشه آن، فضایی دنج برای دیدن دوستان و آشنایان فراهم میکند. لذا برنامه فراغت خانگی ما از یک برنامه شخصی برای در امان ماندن از بیماری به یک اقدام دسته جمعی برای ساختن جهانی تازه محسوب خواهد شد.
پس در تعطیلات نوروزی امسال باید برای گذراندن اوقات فراغت و نیز به جای آوردن آیینهای مربوطه مثل هرسال برنامه داشته باشیم، با این تفاوت که این بار تمام آن در درون خانه رخ میدهد. اگرچه پیشتر به صورت حضوری به خانه همدیگر رفته و دور یک سفره با هم گفتوگو میکردیم یا گاهی در رخوت آسودگی و بیخیالی به تماشای تلویزیون یا بازی شطرنج مشغول میشدیم، با وجود کرونا و به مدد خلاقیتی که در ذهنمان امکان پذیر است این بار سفر به جهان، ارتباط با جهان و تعامل با جهانیان و حتی بازی شطرنج با نزدیکان، بدون جابجایی و دیدار از نزدیک، به واسطهی ابزارهای موبایلی در دسترس ماست. خانههای ما وقتی در گوشهای از آن دیدارها را با دوستان تازه کرده و شطرنج بازی کنیم، میتواند به اندازه دنیایی بزرگ در نظر آید.
ما فراغت را برای دیدن جهان، بازدید از فضاهای اساطیری، ملاقات با خویشان، گذران اوقات با خانواده و استراحت لازم داریم. امروز خانههای ما به مدد ارتباطات وسیعی که از طریق پنجره جادویی موبایل با عالم برقرار میکند، به قلمروی جهانی تبدیل شده و برای ما پادشاهی جهانگستر به راه انداخته است. اما اگر شناخت ما از خانه هنوز قدیمی و مربوط به دوران پیش از این ماجرا باشد، عرصه بر ما تنگ میآید. از اینرو، برنامه فراغت خانگی اینجا اهمیت مییابد که ما بتوانیم معنای خانه و حجم آن را برای فراغتهای جمعی و به مدد ابزارهای ارتباطیمان بازسازی کرده و نگاهی دیگرگون به خودمان و گذران تعطیلات در خانه مان داشته باشیم.
حمیدرضا شعیری/استاد دانشگاه تربیت مدرس
نشانهشناسان و زبانشناسان ماه اسفند را نمود پایانی زمان میدانند. نمود، وجهی از زبان است که اجازه میدهد تا با آن زمان هر کنشی را مورد تحلیل قرار دهیم یا بهتر بشناسیم. نمود پایانی دلالت بر پایان یک کنش و مهیاشدن برای ورود به نمود بعدی دارد. هر نمودی که پایانی باشد، راه به سوی نمودی آغازین دارد. چرخه نمودی چرخهای بیپایان است و مانند چرخش فصلها درون زبان عمل میکند. به همین دلیل اسفند نمود پایانی در چرخ زمانی است و نگرشی را ایجاد میکند که چندین فضای نشانهمعنایی را به سوی دگردیسی هدایت میکند: از نظر زمانی اسفند، ماه پایانی سال است و باید کنشگران اجتماعی نیز کارهای مانده بر زمین را به اتمام برسانند؛ به همین دلیل تلاشی چندبرابر نسبت به دیگر ماههای سال را مشاهده میکنیم که این دلالت بر سرعت حرکت و تغییر ریتم و آهنگ حرکت انسانها دارد. نشانهشناسان این تغییر آهنگ حرکت درون هستی را نشانه سرشار شدن انسان از حضور هستی و افزایش ظرفیت وجودی کنشگران میدانند. این تغییر ریتم زندگی با سرعت جابه جایی در مکان، تراکم فعالیت، افزایش حجم ارتباط، افزایش تابآوری کنشگران در محیط کار و در ارتباط اجتماعی با دیگران معنا میگیرد. پس، عامل نشانهای مهم برای اسفند، تکاپوی کنشگران و افزایش سرعت و قدرت جابه جایی آنهاست. به همین دلیل است که در ماه اسفند تذکر و هشدار بیشتری نسبت به مسأله کرونا لازم است، چون ریتم زندگی در این ماه با تغییر زیادی مواجه میشود. از نظر فرهنگی، اسفند ماهی است که باید در آن خود را از پلشتیها دور کرد و به همین دلیل طراوت و تازگی بخشیدن به هر چیزی در آداب ایرانی نهفته است؛ استقبال از نو کردن، افزودن یک نشانه حتی کوچک به نشانههای قبلی، بازسازی و بازآفرینی، ترمیم، جابه جایی و بهکارگیری چیزهایی که شاید به کنار گذاشته یا فراموش شدهاند، از نشانههای مهم این فضای فرهنگی است. از نظر مکانی، باید محیط پیرامون را آراسته کرد و از هر نوع آلودگی زدود یا اینکه باید حداقل عناصر روی هم قرار گرفته در فضا را تکاند تا از نظر باور اسطورهای هر نوع آلودگی و پژمردگی از آنها زدوده شود؛ در این راستا، حداقل یک نشانه نو به مکان افزوده میشود؛ دیواری رنگ میشود، پردهای عوض میشود، قابی روی دیوار قرار میگیرد یا فضایی بازسازی میشود. از نظر آداب و رفتار اجتماعی نیز در ماه اسفند کنشگران آماده میشوند تا هر نوع گره رفتاری را از خود باز کنند و به سمت گشایش و آشتی با دیگری و جهان حرکت کنند. یعنی هر نوع نفرت یا کینهای اگر در دل مانده باشد در این ماه تلاش میشود تا به آن پایان داده شود و آمادگی برای ورود به دوره جدیدی از ارتباط با دیگران به دست میآید. از دیدگاه همآیی با طبیعت و تعامل جغرافیایی، با عنصر زمین و خاک و هوا وارد ارتباط میشویم تا جانی دوباره به جغرافیای محیطی و پیرامونی خود ببخشیم. بنابر این از هر امکانی استفاده میکنیم تا بعضی از اشیا یا اسباب و لوازم را در هوای آزاد قرار دهیم. از خاک و زمین و آب برای درختکاری یا گیاهکاری و باغبانی استفاده میکنیم. حتی در یک آپارتمان هم این کار با اضافه کردن گلدانهایی کوچک انجام میشود. براین اساس، اسفند ماه ورود به دیالوگ انسان با طبیعت و همراه شدن با آهنگ طبیعت است که این به معنای صدا زدن گیاهان و بیدار کردن آنها از خواب زمستانی و آماده کردنشان برای قرار گرفتن در تعامل با انسان است. حتی پرندگان و حیوانات نیز با انسان در مسیر تولد مجدد طبیعت، همآواز میشوند که این امر با تغییر آهنگ و موسیقی حضورشان در طبیعت درک میشود. از نظر اگزیستانسیالیستی و وجودی، انسان نیز باید خود را سبک کند. یعنی زنگار و زنجیرها و قید و بندهای مادی را از وجود خود پاک کند. پس سبکشدن که در زبان، معنایی هر چند عامیانه دارد در این ماه در مسیر تحقق قرار میگیرد. رهایی از هر نوع دین و بدهی مالی، رهایی از افکار پلشت و زنگار گرفته، ترک رفتارهای چرکین و کینهآمیز، رهایی از گرفتاریهای مادی همه راهی برای سبکی انسانی هستند که در این ماه عملی میشود تا با ورود به نوروز، انسانی سبک و رها بدون چرک و پلشتی مادی یا معنوی باشیم. از دیدگاه باورهای اسطورهای، بازگشت به تخیل و آرمانهای دور تجدیدپذیر میشوند. بسیاری از باورهای کهن زنده میشوند و به آنها جانی دوباره میبخشیم. آشتی با اسطوره در این ماه میسر میشود. سفره هفتسین، استفاده از رنگها و نمادهای ملی و فرهنگی، استفاده از موسیقی آیینی، بازتولید نشانههای باستانی، برگزاری جشنهای ملی و روستایی یا عشایری یا مسابقات باستانی از این جمله هستند. در اسفند طعمهایی از گذشته دور با تهیه خوراکیها و شیرینیهایی خانگی زنده میشوند و به دلایل زیادی نقش مادربزرگها و پدربزرگها افزایش مییابد. بالاخره چهارشنبهسوری حکایت از همراهی با عنصر آتش برای پاک کردن وجود خود از همه آلودگیها و رنجها دارد. در مجموع اسفند ماه پایان تیرگی و ورود به روشنایی با آب و آتش، ماه ورود به رنسانس و آفرینش با هم آیی با خاک و آب، ماه زدودن اندوه و آلودگی با موسیقی هوا و باد و آسمان است. عمو نوروز نماد همین غبار ریختن از وجود است. پس، ستایش دوباره زمین، آسمان و نور با اسفند آغاز میشود.
اما فراموش نکنیم که اسفند امسال مانند اسفند سال گذشته یک استثنا دارد و آن هم کروناست. مراقب ریتم حرکت خود در مکان، کنشهای خود در محیط، ارتباط خود با عالم انسانی و عالم هستی و همه هیجانات خود باشیم تا ورودی بسیار امیدوارانه به فروردین و نوروز را از نو تجربه کنیم.
#اخبار منبع: ایران آنلاین
بیشتر...
تبلیغات
تبلیغات
مطالب مرتبط
سرمربی آلومینیوم اراک معتقد است تیمش با حذف پرسپولیس تنها به جمع هشت تیم برتر جام حذفی راه پیدا کرده و دستاورد خاصی نداشته است.
یک ربع پیش
سرمربی تیم فوتبال استقلال آبی پوش ملاثانی استعفا کرد.
یک ربع پیش
حزبالله لبنان امروز جمعه نیز در حمایت و پشتیبانی از مردم غزه و مقاومت فلسطین مواضع رژیم صهیونیستی را موشک باران کرد.
یک ربع پیش
اتحاد کلباء در شبی که مهدی قایدی گلزنی کرد برابر حریف خود به تساوی دست پیدا کرد.
یک ربع پیش
در این ویدئو نحوه کاشت و برداشت گرانترین موز جهان را در مزارع کشور ژاپن مشاهده میکنیم.
7 دقیقه پیش
آنتونی بلینکن وزیر خارجه دولت جو بایدن که به چین سفر کرده است، روز جمعه در پکن با شی جین پینگ، رئیس جمهوری این کشور دیدار و گفتگو کرد و گفت که در خصوص چگونگی نقش سازنده چین در «بازدارندگی حکومت ایران» و گروههای وابسته به آن در تشدید تنش ها در خاورمیانه (غرب آسیا) گفتگو کرده است.
نیم ساعت پیش
خلاصه بازی آلومینیوم و پرسپولیس از مرحله یک هشتم نهایی جام حذفی ایران
یک ربع پیش
سیاوش اکبرپور بعد از کنار رفتن تیمش از دور رقابتهای جام حذفی در نشست خبری بعد از بازی با سپاهان اظهار کرد: امروز اتفاقاتی بیرون از زمین رقم خورد و استعفا می دهم و دیگر کنار این تیم نیستم.
14 دقیقه پیش
سرمربی تیم فوتبال سپاهان گفت: به دین اسلام روی آوردم و عضو شما و یکی از خانواده های ایرانی هستم.
یک ربع پیش
بیشتر...