شهرآرانیوز |
۱ هفته پیش

شریعتی مفاهمه اجتهاد در اندیشه اسلامی شهرآرانیوز

شریعتی و مفاهمه اجتهاد در اندیشه اسلامی
اجتهاد نوعی کوشش نظری برای توافق روح قوانین اسلامی با مقتضیات دائم انسان و جامعه انسانی است که در حال نوشدن است.
سید جواد میری
نوشتهسید جواد میری - دانشیار پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی

یکی از مفاهیم کلیدی در سنت شیعی مفهوم اجتهاد است که از منظر لغوی ریشه در جهد و جهاد و کوشش و تلاش دارد. این مفهوم در جهان‌بینی اسلامی در نسبت با ساحت نظری صورت‌بندی می‌شود و با تفکر در حیات آدمی نسبت وجودی وثیقی دارد. به‌عنوان مثال، در جهان‌بینی دینی یک ساعت تفکر بالاتر از هفتاد سال عبادت برای انسان ترسیم شده، ولی نکته درخورتأمل این است که اجتهاد به‌مثابه کوشش نظری که در نسبت با حیات آدمی صورت‌بندی شده، در سیر تحولات اندیشه در جهان اسلام به حوزه تخصص فقه و صنف فقها در میان اصحاب علوم انسانی محدود شده است و این پرسش مطرح می‌شود که چرا مفهوم اجتهاد در جامعه با فقه و فقها تداعی پیدا کرده است؟

به سخن دیگر، آیا اجتهاد و تفکر به معنای عام قابل مفصل‌بندی نظری نیستند و این فقط فقها هستند که باید در عرصه فقهی اجتهاد کنند یا بحث از اجتهاد یک موضوع عام است و همه ساحات تفکر انسانی را شامل می‌شود؟ ابتدا باید پرسید شریعتی چه تعریفی از اجتهاد دارد؟ در خوانش شریعتی اجتهاد یعنی کوشش برای توافق روح قوانین اسلامی با نیاز‌های دوران جدید.

به عبارت دیگر، اجتهاد نوعی کوشش نظری برای توافق روح قوانین اسلامی با مقتضیات دائم انسان و جامعه انسانی است که در حال نوشدن است. البته شریعتی نمی‌گوید که چرا اجتهاد باید تلاشی باشد برای ایجاد توافق در ساحت قوانین اسلامی و نه یافتن سازگاری بین روح جهان‌بینی اسلامی و نیاز‌های دوران جدید. به دیگرسخن، چرا در پس ذهن شریعتی روح اسلامی به روح قوانین اسلامی تقلیل پیدا کرده است؟

آیا این بدین معناست که شریعتی ارجحیت فقاهتی و اصول موضوعه فقهی را مبنای اسلام می‌دانسته و مسئله سازگاری بین فقه و مدرنیته را اصل می‌پنداشته است؟ این پرسشی است که می‌توان در باب آن تأمل بیشتری کرد، ولی آنچه اهمیت دارد، این نکته است که چه عواملی موجب کندشدن کوشش‌های نظری برای برساختن سازگاری بین روح قوانین اسلامی با نیاز‌های دوران جدید شده است؟

شریعتی بین دو پارادایم شیعی و سنی تمایز قائل می‌شود و استدلالش این است که برای فهم انحطاط جامعه اسلامی، نیازمند تمیز بین دو ساحت جنبش و نظام هستیم. اسلام به‌مثابه یک بینش دینی در مرحله جنبشی یک مکتب ایده‌آل زنده فعال دارای یک روح متکامل و متحول است، ولی وقتی به‌اصطلاح درِ اجتهاد بسته می‌شود، اسلام می‌میرد و بینش و روح شناخت اسلامی به‌عنوان یک روح متکامل و متحول از بین می‌رود و جمود پیدا می‌کند و حرکت به سازمان تبدیل می‌شود.

آیا این سخن بدین معناست که اجتهاد به‌مثابه کوشش نظری در حوزه تفکر مذهبی در بین اندیشمندان شیعی ادامه پیدا کرد و جهان تشیع دچار هیچ‌گونه توقف نشد؟ به عبارت دیگر، آیا شریعتی بر این باور است که متفکران شیعی توانسته‌اند بین روح قوانین اسلامی و نیاز‌های دوران جدید سازگاری ایجاد کنند؟ به نظر می‌آید شریعتی بر این باور نیست و نقد او نقدی فرقه‌ای یا اعتقادی نیست، بلکه او از منظر جامعه‌شناسی به مقوله دین (به‌مثابه جنبش) و دین (به‌مثابه نظام) می‌نگرد و اجتهاد را ذیل این تحولات تاریخی مفهوم‌پردازی می‌کند.

بر این اساس مسئله توقف اجتهاد یا نبود کوشش‌های نظری برای رسیدن به توافق میان تحول مداوم در جامعه بشری و ثبات موافق با وجود انسانی و هستی جامعوی مختص پارادایم تسنن نیست، بلکه چارچوب نظری تشیع را هم گرفتار خود کرده است. چرا شریعتی این‌گونه می‌اندیشد؟ او که خود اذعان دارد اسلامِ خلافت در بین تشیع هیچ‌گاه ریشه‌ای نداشته است، پس چرا باید اجتهاد در تفکر مذهبی دچار همان آسیب‌های پارادایم تسنن شود؟

بحث شریعتی در باب تفاوت‌های مذهبی نیست، بلکه او در قالب جنبش و نظام دین را صورت‌بندی می‌کند و از این منظر نهضت شیعی هم پس از تأسیس صفویه دچار سازمان و ساختمان و نظام اداری می‌شود. او می‌گوید: «تشیع تا صفویه تحول خود را ادامه می‌دهد. در هر سالی، هر عالمی که می‌آید، رسالاتی که در فقه و اصول دارد، متغیر است و تحول پیدا کرده است. عالم بعدی از نظر فکری ابداع تازه می‌کند و قوانین تازه می‌آورد و نیاز‌های زمان را بر حسب اصولی که در اسلام‌شناسی دارد، برطرف می‌کند. ولی صفویه شیعه را از یک حرکت به سازمان تبدیل می‌کند.»

به عبارت دیگر، تشیع وقتی از یک جنبش به یک سازمان تبدیل می‌شود، این دگرگونی بر همه ارکان تشیع تأثیر می‌گذارد و باعث توقف اجتهاد و تلاش نظری در تفکر مذهبی می‌شود. به سخن دیگر، در مرحله جنبش، این جنبش بود که ذیل تفکر و پشت سر عالِم حرکت می‌کرد، ولی با ورود به دوران نظام، این کارگزاران نظام هستند که چارچوب و حد تفکر را بخش‌نامه می‌کنند و از آن به بعد همه علما کپی یکدیگر می‌شوند و همه علما باید بر علمای پیش حاشیه بنویسند.

اما اجتهاد نه بخش‌نامه‌ای و تابعی از قدرت است و نه متوقف بر چارچوب فکری برخی متفکران قدیم، بلکه اجتهاد در نسبت با درک روح دین و نیاز‌های نوین بشری و یافتن توافق بین این مؤلفه‌های بنیادین بشری و جامعوی است که در خوانش شریعتی دچار توقف شده است. او خود می‌گوید اجتهاد مدنظر من عبارت است از یک ضریب زمان و ضریب تحول زمان در احکام اسلامی. یعنی عاملی است که حالت تحول و تغییر و تبدیل و تکامل و تناسب احکام را با زمان متحول و متغیر تأمین می‌کند.

در ادامه حتما بخوانیدبرنامه دین برای یک شبانه‌روز انسان

اجتهاد به معنای کوشش در فهم و کشف و وضع قوانینی متناسب با نیاز زمان است. اگر می‌بینیم قوانین اسلامی از احتیاجات زمان کنونی عقب افتاده، به‌دلیل این است که قانون‌گذارانمان از زمان عقب افتاده‌اند، نه به‌دلیل اینکه باید احکام ثابت باشند و باید آنها را با وجود تغییر زمان بر زمان تحمیل کرد.

البته مفهوم زمان در روایت شریعتی را باید در نسبت با دو مفهوم زمان تقویمی و زمان اجتماعی در نظر گرفت و از این منظر تأخیر فهم در حوزه تفکر مذهبی معنای وسیع‌تری پیدا می‌کند. به عبارت دیگر، اجتهادی که تمایز حادث بین زمان تقویمی و زمان اجتماعی نداشته باشد، نمی‌تواند فقط با ارجاع به متون فقهی از اعتبار برخوردار باشد. زیرا اعتبار مقوله‌ای ذیل امر اجتماعی است و نه محدود به امر روایی. این تمایز بنیان اجتهاد را از بن متفاوت خواهد کرد.

عضو شوید:آخرین اخبار کشور را در این صفحه اینستاگرام دنبال کنید

یکی از مفاهیم کلیدی در سنت شیعی مفهوم اجتهاد است که از منظر لغوی ریشه در جهد و جهاد و کوشش و تلاش دارد. این مفهوم در جهان‌بینی اسلامی در نسبت با ساحت نظری صورت‌بندی می‌شود و با تفکر در حیات آدمی نسبت وجودی وثیقی دارد. به‌عنوان مثال، در جهان‌بینی دینی یک ساعت تفکر بالاتر از هفتاد سال عبادت برای انسان ترسیم شده، ولی نکته درخورتأمل این است که اجتهاد به‌مثابه کوشش نظری که در نسبت با حیات آدمی صورت‌بندی شده، در سیر تحولات اندیشه در جهان اسلام به حوزه تخصص فقه و صنف فقها در میان اصحاب علوم انسانی محدود شده است و این پرسش مطرح می‌شود که چرا مفهوم اجتهاد در جامعه با فقه و فقها تداعی پیدا کرده است؟

به سخن دیگر، آیا اجتهاد و تفکر به معنای عام قابل مفصل‌بندی نظری نیستند و این فقط فقها هستند که باید در عرصه فقهی اجتهاد کنند یا بحث از اجتهاد یک موضوع عام است و همه ساحات تفکر انسانی را شامل می‌شود؟ ابتدا باید پرسید شریعتی چه تعریفی از اجتهاد دارد؟ در خوانش شریعتی اجتهاد یعنی کوشش برای توافق روح قوانین اسلامی با نیاز‌های دوران جدید.

به عبارت دیگر، اجتهاد نوعی کوشش نظری برای توافق روح قوانین اسلامی با مقتضیات دائم انسان و جامعه انسانی است که در حال نوشدن است. البته شریعتی نمی‌گوید که چرا اجتهاد باید تلاشی باشد برای ایجاد توافق در ساحت قوانین اسلامی و نه یافتن سازگاری بین روح جهان‌بینی اسلامی و نیاز‌های دوران جدید. به دیگرسخن، چرا در پس ذهن شریعتی روح اسلامی به روح قوانین اسلامی تقلیل پیدا کرده است؟

آیا این بدین معناست که شریعتی ارجحیت فقاهتی و اصول موضوعه فقهی را مبنای اسلام می‌دانسته و مسئله سازگاری بین فقه و مدرنیته را اصل می‌پنداشته است؟ این پرسشی است که می‌توان در باب آن تأمل بیشتری کرد، ولی آنچه اهمیت دارد، این نکته است که چه عواملی موجب کندشدن کوشش‌های نظری برای برساختن سازگاری بین روح قوانین اسلامی با نیاز‌های دوران جدید شده است؟

شریعتی بین دو پارادایم شیعی و سنی تمایز قائل می‌شود و استدلالش این است که برای فهم انحطاط جامعه اسلامی، نیازمند تمیز بین دو ساحت جنبش و نظام هستیم. اسلام به‌مثابه یک بینش دینی در مرحله جنبشی یک مکتب ایده‌آل زنده فعال دارای یک روح متکامل و متحول است، ولی وقتی به‌اصطلاح درِ اجتهاد بسته می‌شود، اسلام می‌میرد و بینش و روح شناخت اسلامی به‌عنوان یک روح متکامل و متحول از بین می‌رود و جمود پیدا می‌کند و حرکت به سازمان تبدیل می‌شود.

آیا این سخن بدین معناست که اجتهاد به‌مثابه کوشش نظری در حوزه تفکر مذهبی در بین اندیشمندان شیعی ادامه پیدا کرد و جهان تشیع دچار هیچ‌گونه توقف نشد؟ به عبارت دیگر، آیا شریعتی بر این باور است که متفکران شیعی توانسته‌اند بین روح قوانین اسلامی و نیاز‌های دوران جدید سازگاری ایجاد کنند؟ به نظر می‌آید شریعتی بر این باور نیست و نقد او نقدی فرقه‌ای یا اعتقادی نیست، بلکه او از منظر جامعه‌شناسی به مقوله دین (به‌مثابه جنبش) و دین (به‌مثابه نظام) می‌نگرد و اجتهاد را ذیل این تحولات تاریخی مفهوم‌پردازی می‌کند.

بر این اساس مسئله توقف اجتهاد یا نبود کوشش‌های نظری برای رسیدن به توافق میان تحول مداوم در جامعه بشری و ثبات موافق با وجود انسانی و هستی جامعوی مختص پارادایم تسنن نیست، بلکه چارچوب نظری تشیع را هم گرفتار خود کرده است. چرا شریعتی این‌گونه می‌اندیشد؟ او که خود اذعان دارد اسلامِ خلافت در بین تشیع هیچ‌گاه ریشه‌ای نداشته است، پس چرا باید اجتهاد در تفکر مذهبی دچار همان آسیب‌های پارادایم تسنن شود؟

بحث شریعتی در باب تفاوت‌های مذهبی نیست، بلکه او در قالب جنبش و نظام دین را صورت‌بندی می‌کند و از این منظر نهضت شیعی هم پس از تأسیس صفویه دچار سازمان و ساختمان و نظام اداری می‌شود. او می‌گوید: «تشیع تا صفویه تحول خود را ادامه می‌دهد. در هر سالی، هر عالمی که می‌آید، رسالاتی که در فقه و اصول دارد، متغیر است و تحول پیدا کرده است. عالم بعدی از نظر فکری ابداع تازه می‌کند و قوانین تازه می‌آورد و نیاز‌های زمان را بر حسب اصولی که در اسلام‌شناسی دارد، برطرف می‌کند. ولی صفویه شیعه را از یک حرکت به سازمان تبدیل می‌کند.»

به عبارت دیگر، تشیع وقتی از یک جنبش به یک سازمان تبدیل می‌شود، این دگرگونی بر همه ارکان تشیع تأثیر می‌گذارد و باعث توقف اجتهاد و تلاش نظری در تفکر مذهبی می‌شود. به سخن دیگر، در مرحله جنبش، این جنبش بود که ذیل تفکر و پشت سر عالِم حرکت می‌کرد، ولی با ورود به دوران نظام، این کارگزاران نظام هستند که چارچوب و حد تفکر را بخش‌نامه می‌کنند و از آن به بعد همه علما کپی یکدیگر می‌شوند و همه علما باید بر علمای پیش حاشیه بنویسند.

اما اجتهاد نه بخش‌نامه‌ای و تابعی از قدرت است و نه متوقف بر چارچوب فکری برخی متفکران قدیم، بلکه اجتهاد در نسبت با درک روح دین و نیاز‌های نوین بشری و یافتن توافق بین این مؤلفه‌های بنیادین بشری و جامعوی است که در خوانش شریعتی دچار توقف شده است. او خود می‌گوید اجتهاد مدنظر من عبارت است از یک ضریب زمان و ضریب تحول زمان در احکام اسلامی. یعنی عاملی است که حالت تحول و تغییر و تبدیل و تکامل و تناسب احکام را با زمان متحول و متغیر تأمین می‌کند.

در ادامه حتما بخوانیدبرنامه دین برای یک شبانه‌روز انسان

اجتهاد به معنای کوشش در فهم و کشف و وضع قوانینی متناسب با نیاز زمان است. اگر می‌بینیم قوانین اسلامی از احتیاجات زمان کنونی عقب افتاده، به‌دلیل این است که قانون‌گذارانمان از زمان عقب افتاده‌اند، نه به‌دلیل اینکه باید احکام ثابت باشند و باید آنها را با وجود تغییر زمان بر زمان تحمیل کرد.

البته مفهوم زمان در روایت شریعتی را باید در نسبت با دو مفهوم زمان تقویمی و زمان اجتماعی در نظر گرفت و از این منظر تأخیر فهم در حوزه تفکر مذهبی معنای وسیع‌تری پیدا می‌کند. به عبارت دیگر، اجتهادی که تمایز حادث بین زمان تقویمی و زمان اجتماعی نداشته باشد، نمی‌تواند فقط با ارجاع به متون فقهی از اعتبار برخوردار باشد. زیرا اعتبار مقوله‌ای ذیل امر اجتماعی است و نه محدود به امر روایی. این تمایز بنیان اجتهاد را از بن متفاوت خواهد کرد.



#‌اخبار #‌مشهد منبع: شهرآرانیوز

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط

جنبش مقاومت اسلامی فلسطین(حماس) بار دیگر بر پایبندی مقاومت به سه خواسته اصلی در هر توافق آتش‌بس تاکید کرد هرگز از این خواسته‌های اساسی کوتاه نخواهد آمد.

2 ساعت پیش

یک منبع آگاه از حمله گروهک تروریستی جیش الظلم به یگان تکواری نصرت آباد خبر داد.

2 ساعت پیش

مراسم یادواره ۱۴ شهید لشکر فاطمیون در بهشت زهرا برگزار شد.

2 ساعت پیش

در ادامه سفر هیئت بلندپایه فرهنگی کشورمان به ارمنستان، رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و معاون وزیر خارجه ارمنستان دیدار و درباره گسترش دیپلماسی فرهنگی میان دو کشور به گفت وگو پرداختند.

3 ساعت پیش

شهر مالمو سوئد بار دیگر شاهد اهانت به قرآن کریم با حفاظت پلیس این کشور و همچنین صحنه‌گردانی صهیونیست‌ها بود.

2 ساعت پیش

معاون دبیرکل حزب‌الله لبنان با بیان اینکه مقاومت در جنگ غزه پیروز است، خاطرنشان کرد آنچه که مقاومت لبنان از قدرت و تسلیحات خود به نمایش گذاشت، تنها بخش کوچکی از قابلیت‌های آن است.

2 ساعت پیش

مدیرکل کسب‌وکار سازمانی همراه اول «عدم وجود نهاد مستقل و متشکل از همه بازیگران در حوزه‌های تصمیم‌گیری و اجرا» را حلقه مفقوده در مقوله هوشمندسازی انرژی است.

2 ساعت پیش

مدیر عامل سازمان آب و برق خوزستان گفت: با هدف کنترل سیلاب، خروجی سد دز افزایش می یابد.

2 ساعت پیش

فرماندار دزفول با اشاره به بارندگی شدید ۲ روز اخیر گفت: با توجه به هشدارهای صادر شده، تخلیه بوستان‌های ساحلی به منظور افزایش دبی رودخانه در حال انجام است و از مردم درخواست داریم با حفظ آرامش به هشدارها توجه و همکاری لازم را به عمل آورند.

1 ساعت پیش

بیشتر...