مورد عجیب سوم) داماد با سیب زمینی
روایت سومی که خانم مشاور از میان پرونده ها انتخاب می کند هم پیام اخلاقی دارد، هم پیام محتوایی و هم نقش مهم مادرزن را در شیرین کردن یا تلخ کردن زندگی مشخص می کند. روایت زندگی مشترک شهاب و همسرش ازازدواجتا طلاق به یک سال هم نمی کشد. این دو نفر واقعا عاشق همدیگر بودند و طبق ادعای خودشان عشقی که به همدیگر داشتند در کل فامیل زبانزد بوده اما این عشق تنها چند ماه دوام آورده و وجود یک مادر فولادزره از طرف محبوبه باعث شد زندگی شیرین این زوج در عرض چند ماه تلخ تلخ شود. ماجرا هم اینطوری بوده که چند ماهی بود که مادر محبوبه، هر زمانی که شهاب را می دید، از خواستگارهای قبلی دخترش تعریف می کرد و آنها را مثل پتک توی سر شهاب می کوبید و از آنجایی که شهاب، ظرفیت بالایی داشت و همسرش هم او را عاشقانه دوست داشت، تا چند ماه اتفاق خاصی نیفتاد اما خب ظرفیت شهاب هم حدی داشت. یک روز که مهمانی بزرگی در خانه پدر محبوبه برگزار شده بود (پدر محبوبه آدم خنثی ای بود و زیاد هم حرف نمی زد) و حدود 50-40 نفر حضور داشتند. مردی از در وارد می شود و مادر محبوبه با صدای بلند اعلام می کند که او خواستگار دخترش بوده و پول هایش را تریلی هم نمی کشد و این حرف ها. در اینجا شهاب هم از کوره در می رود و صدایش به نشانه اعتراض بالا می رود. در این لحظه، مادر زن حرفی بر زبان می آورد که از بازگو کردن آن قاصریم. در امتداد این صحبت، شهاب از جا بلند می شود و یک سیلی آبدار به مادرزنش می زند. پخش شدن مادرزن وسط اتاق از یک طرف، گریه های محبوبه از یک طرف و جدایی شهاب از محبوبه هم از یک طرف. لازم به ذکر است که چون خانواده دو طرف به صورت قبیله ای بوده اند، تا مدت ها اخبار اصابت کلنگ و آجر به مغز طرفین، به دادگاه حاصل و واصل می شده که تا مدت ها کار رسیدگی به این پرونده را سخت کرده اما در نهایت با عدم توانایی پسر در پرداخت یک جای مهریه سنگین عروس، مهریه تقسیط می شود و آقای داماد از مهلکه زندان نجات پیدا می کند.
مورد عجیب چهارم) چی؟ من؟ اشکنه؟
از قدیم گفته اند که خدا هر چی به آدم می دهد، قبلش ظرفیتش را بدهد. یعنی یکجور دعایی بوده که برای بی ظرفیت های جامعه می کرده اند. خانم مشاور هم در راستای همین بی ظرفیتی، داستان بهروز و مهناز را تعریف می کند: «بهروز یکی از نامبر وان ها (شماره یک ها، همون کاردرست ها) بوده؛ یعنی در محل کار، همه رویش حساب می کردند و از این حرف ها اما بالاخره گل بی خار خداست. خار بهروز هم این بود که بی رفیت بود و جنبه پیشرفت نداشت. یک روز که بهروز و مهناز رفته بودند خانه مادر مهناز (کلا خانه مادرزن جایی است بسیار استراتژیک)، بنده خدا مادر مهناز که خیلی احساس خودمانی با دامادش می کرده و البته در جهل مرکب هم بوده، ناهار را خیلی جدی نمی گیرد و اشکنه درست می کند.»
چون بهروز به سر سفره می نشیند و رتبه خود را مقابل ظرف اشکنه می گذارد، به این نتیجه می رسد که زندگی دیگر فایده ای ندارد و باید از همسرش جدا شود. در متن دادخواستش هم می نویسد: «چون دیگر تحمل این بی احترامی را نداشتم، از آن مقام عالی درخواست می کنم به شکایت طلاق اینجانب رسیدگی نمایند.» بعد از درخواست طلاق بهروز هم مادر عروس و دادگاه تلاش بسیاری کردند تا مرد خانواده از خر شیطان پیاده شود که این اتفاق نیفتاد و یک پرونده دیگر به همین سادگی با طلاق طرفین مختومه اعلام شد.
مورد عجیب پنجم) این مرده؟
این مورد، یکی از مواردی است که حاتمیان می گوید تازگی ها شیوع پیدا کرده است و به نظر می رسد از تفاوت های فرهنگی سرچشمه می گیرد. نمونه اش هم همین پرونده است که در آن سامان که یک تولیدی لباس داشت، عادت داشته که برای خودش، لباس های اجق وجق تولید کند و این نکته، همسرش سیما را به شدت آزار می داد. سیما از اینکه می دید سامان، لباس هایی با رنگ های جیغ و طرح های داغون به تن می کند، کم عصبانی نبود که سامان شروع می کند به بلند کردن موها و ناخن هایش. طبق گفته شاهدین، موهای سامان تا کمرش می رسیده و ناخن هایش در شرف ثبت در کتاب رکوردهای گینس قرار گرفته بودند. چند وقت که گذشت و سامان به اعتراض های همسرش وقعی ننهاد، همسرش درخواست طلاق داد؛ چرا که دچار تردیدی جدی در زندگی شده بود که اگر این مرده، پس من چی ام؟ در راستای همین تردید، این زوج جوان از یکدیگر جدا می شوند. خانم مشاور می گوید این نوع طلاق ها با همین رویکرد تفاوت فرهنگی زیاد شده و این یک زنگ هشدار برای زوج های جوان است.
موارد دیگر) تا پای طلاق
اما ماجراهای عجیب طلاق در دادگاه خانواده به همین ها ختم نشده، برخی موارد دیگر هم هستند که تا پای طلاق رفته اند اما تاکنون خبری از طلاق و جدایی شان نیامده است ولی با توجه به جالب بودن نوع شکایتشان، خانم حاتمیان حیفش آمد ماجرای این پرونده ها را به ما نگوید. مثلا در یک موردی زوجه درخواست طلاق داده و با این شرط که شوهرش یک دستگاه فر مایکروویو، شش عدد النگو و یک دست ظروف آرکوپال بخرد، از شکایتش صرفنظر کرده است. یعنی ببینید که زن آدم چقدر می تواند قانع باشد! در موردی دیگر، چون مرد قبلا تعهد داده بودکه سرخ کن و انگشتر بخرد و تا آن موقع نخریده بود، زن درخواست جدایی داده بود که البته با ابتیاع سرخ کن و انگشتر، همه چیز به خوبی و خوشی به پایان رسید. در مورد دیگری هم زن به خاطر بی خیالی شوهر در عوض کردن خانه اجاره ای درخواست طلاق داده اما ماجرا به همین جا ختم شده و زن دیگر موضوع دادخواستش را پیگیری نکرده است. خانم حاتمیان می گوید: «تعداد درخواست های این طلاق ها در سال های گذشته بیشتر از هر زمان دیگری شده است.» به گفته او همین الان هم درخواست های طلاق به خاطر بهانه های کوچک یا عجیب بسیار زیاد هستند و مشاورین دادگاه خانواده و قضا سعی می کنند قبل از اینکه موضوع جدی تر شود، ماجرا را در همان مرحله طرح دادخواست حل و فصل کنند اما بعضی ها به خاطر نداشتن درک صحیح از زندگی و نداشتن تجربه کافی و البته گاهی با حمایت های نابجای خانواده و اصرار بر موضع طلاق، راهی به جز جدایی باقی نمی گذارد. حاتمیان می گوید: «هیچ چیزی دردناکتر از دیدن چهره های دختران و پسران جوانی نیست که در راهروهای خانواده با چهره های نگران منتظر رأی دادگاه می مانند.»
دلیل وقوع طلاق های عجیب چیست؟
زن ها دیگر نمی خواهند غذاهای خوشمزه بپزندوقتی به دکتر امان الله قرابی مقدم – جامعه شناس – زنگ زدیم تا در مورد طلاق های عجیب با او حرف بزنیم، دیدیم خودش مثال های زیادی از این دست دارد. قرایی مقدم می گوید نگاه سنتی مردها و زندگی مدرن زن ها مهمترین دلیل وقوع طلاق های عجیب است.الان جوان ها با کوچکترین بهانه طلاق می گیرند، در حالی که در گذشته اینگونه نبود. به نظر شما چرا این اتفاق افتاده است؟- برای طلاق تقریبا 16، 17 عامل وجود دارد اما از نظر من در سال های اخیر دو ساختی شدن جامعه بیشترین تاثیر را در طلاق ها گذاشته است. این دو پارگی هم به علت این است که ما در حال گذار از جامعه سنتی به یک دوران مدرن هستیم. به طور مشخص، در حال حاضر، پسران جامعه ما با اینکه از لحاظ ظاهر و تیپ و لباس، جدید شده اند اما هنوز هم همان تفکر سنتی پدران خود را دارند در حالی که دختران ما، امروزی ترند. نتیجه این تضاد هم این می شود که با کوچکترین حرف یا جرقه این دو ساختی نمایان می شود و اختلاف به وجود می آورد.
چگونه می شود پسرها سنتی بار می آیند و دخترها مدرن؟-
ریشه این رفتارها مربوط به گذشته و نوع نگاهی است که به زندگی داشته اند. مثلا پسرها در خانواده ها ابهت پدری و احترام دیده اند و دوستدارند هنوز آن احترام و اقتدار پابرجا باقی بماند اما برعکس دخترها در برخی موارد خشونت های خانگی و تحقیر دیده اند و می خواهند گذشته را پاک کنند. برای همین پسرهای ما هنوز هم از همسرانشان احترام و اطاعت و غذای خوشمزه و خانه تر و تمیز می خواهند در حالی که خیلی از دختران ما دیگر به این چیزها فکر نمی کنند و مثلا لزومی نمی بینند که هر حرف شوهرشان را گوش بدهند و مطیع کامل باشند.
الان از هر سهازدواجدر تهران یکی به طلاق می انجامد، چرا؟- خیلی از کسانی که طلاق می گیرند، ما ازشان می پرسیم که خب شما که طلاق گرفتی، اصلا برای چیازدواجکرده بودی؟ ملاکت چی بود؟ خیلی هایشان جواب می دهند که هیچی. یعنی برای ازدواجشان هیچ ملاکی نداشته اند. فقط به خاطر اینکه توی فلان مهمانی طرف را دیده و از او خوشش آمده، با همازدواجکرده اند. عامل دیگری که آمار طلاق را به قول شما به سقف چسبانده، همین دوستی های قبل از ازدواج است. طبق تحقیقات، قریب به صددرصد کسانی که قبل ازازدواج، با فرد دیگری ارتباط داشته اند، یا طلاق گرفته اند یا اینکه در زندگی دچار طلاق عاطفی شده اند. در واقعازدواجهایی که بر اساس دوستی های خیابانی انجام می گیرد، بدبخت ترینازدواجهاست.
مگر جامعه ما از لحاظ سطح سواد و آگاهی پیشرفت نکرده؟ این موضوع تاثیری روی نحوهازدواجو طلاق ندارد؟- چرا تاثیر دارد ولی نه تاثیر مستقیم. الان بیشترین طلاق ما در سنین 18 تا 25 انجام می گیرد؛ یعنی همان سنین دانشجویی اما چیزهایی که تاثیر مستقیم روی کاهش آمار طلاق دارد، یکی دوران نامزد ماندن شش ماه تا یک سال است که باعث می شود شناخت دو طرف از یکدیگر بیشتر شود و نکته دیگرازدواجهای فامیلی است که آمار طلاق پایین تری دارند.