|
5 سال پیش
باران نیکراه | Baran Nikrah
باران نیکراه تکه ای از مجموعه : برای فرزند نداشته ام..هفت سال چند ماه که داشتم مامان از
#باران_نیکراه
تکهای از مجموعهی: " #برای_فرزند_نداشته_ام ".
.
هفت سال و چند ماه که داشتم مامان از آرایشگاهی کاردرست وقت گرفت برای کوتاه کردنِ موهایم. جایی شنیده بود قدِ بلندِ مو، از قلب آب میخورَد!
آن وقتها موقع نشستن کمی آزارم میدادند، شستنشان هم. اما قلبم درد نمیگرفت. دو سال از عمرِ بودنشان روی سرم میگذشت. مهمترین استفادهشان هم این بود که وقتی فامیلها به شوخی سر به سرم میگذارند که بابایت کچل است، موهایم را بریزم روی سرش و بگویم ایناها، بابای من کلی هم مو دارد! مامان سرِ کار بود و وقتِ آرایشگاه صبح، قبلِ رفتن موهایم را شانه زد، باظرافت کمی از تارهای کنارِ گوشم را از دو طرف جدا کرد و با گیرهای در بالای سرم به هم رساند. خالهام آمد، مسیری را زیر آفتاب و روی پُلی پیاده رفتیم. مدام نگاهم میکرد و میگفت امروز موهایت از همیشه زیباتر شده. به آرایشگاه که رسیدیم زنِ کوتاهکن، با انگشتهای کشیدهاش کمی وراندازشان کرد. و در کمتر از دو دقیقه، دوسالههایم را برید. کوپآلمانی آن موقعها تازه مُد شده بود. چند وقتی طول کشید تا بهشان عادت کنم. کش موهایم دیگر بیاستفاده شده بودند. نه دوگوشی میشد بستشان نه دماسبی، موقع نشستم احساس خلاء میکردم و از همه مهمتر دیگر به وقتِ نیاز، ابزاری برای پوشاندنِ سرِ کمموی بابا نداشتم!
پشیمان شده بودم از هر چه آرایشگاهرفتن و تن دادن به مدلهای مُد شده. کمکم اما رشد کرد. هر روز و هر هفته و هر ماه، تجربهای جدید، از قدِ مویی متفاوت، با مدل موهای جدید. تِل را به گمانم اولین بار همان موقعها شناختم.
حالا که سالها از آن روزها میگذرد، حالا که بارها کوتاهشان کردهام و دوباره بلند شدهاند، حالا که میدانم حسم نسبت به بود و نبودشان از همان قلب آب میخورَد، به این نتیجه رسیدهام که: "برای چیزهای برگشتپذیر نباید غصه خورد."
فرزندان نداشتهی عزیزتر از داشتههایم!
اگر ضرری کردید، چه در مال، چه در کار، چه در تحصیل، چه در زندگی، یک لحظه قضیه را بگذارید رویِ کفِ مغزتان و بیایید از سقف به داستان نگاه کنید. اگر برگشتپذیر بود، ولو به زحمت، ولو به زمان، غصهاش را نخورید.
قبول دارم که ممکن است دیگر مثلاً موی بلند در هفت سال و چندماهگی را تجربه نکنید. ممکن است آن وسطها تا برگشتِ دوباره غصه بخورید از ناتوانیتان در حفظ آبرو، حتی ممکن است آن اوایل ندانید باید چطور شرایط را هندل کنید
اما... (فرزندانم بیایید به کامنتِ اول)
#باران_نیکراه
تکهای از مجموعهی: " #برای_فرزند_نداشته_ام ".
.
هفت سال و چند ماه که داشتم مامان از آرایشگاهی کاردرست وقت گرفت برای کوتاه کردنِ موهایم. جایی شنیده بود قدِ بلندِ مو، از قلب آب میخورَد!
آن وقتها موقع نشستن کمی آزارم میدادند، شستنشان هم. اما قلبم درد نمیگرفت. دو سال از عمرِ بودنشان روی سرم میگذشت. مهمترین استفادهشان هم این بود که وقتی فامیلها به شوخی سر به سرم میگذارند که بابایت کچل است، موهایم را بریزم روی سرش و بگویم ایناها، بابای من کلی هم مو دارد! مامان سرِ کار بود و وقتِ آرایشگاه صبح، قبلِ رفتن موهایم را شانه زد، باظرافت کمی از تارهای کنارِ گوشم را از دو طرف جدا کرد و با گیرهای در بالای سرم به هم رساند. خالهام آمد، مسیری را زیر آفتاب و روی پُلی پیاده رفتیم. مدام نگاهم میکرد و میگفت امروز موهایت از همیشه زیباتر شده. به آرایشگاه که رسیدیم زنِ کوتاهکن، با انگشتهای کشیدهاش کمی وراندازشان کرد. و در کمتر از دو دقیقه، دوسالههایم را برید. کوپآلمانی آن موقعها تازه مُد شده بود. چند وقتی طول کشید تا بهشان عادت کنم. کش موهایم دیگر بیاستفاده شده بودند. نه دوگوشی میشد بستشان نه دماسبی، موقع نشستم احساس خلاء میکردم و از همه مهمتر دیگر به وقتِ نیاز، ابزاری برای پوشاندنِ سرِ کمموی بابا نداشتم!
پشیمان شده بودم از هر چه آرایشگاهرفتن و تن دادن به مدلهای مُد شده. کمکم اما رشد کرد. هر روز و هر هفته و هر ماه، تجربهای جدید، از قدِ مویی متفاوت، با مدل موهای جدید. تِل را به گمانم اولین بار همان موقعها شناختم.
حالا که سالها از آن روزها میگذرد، حالا که بارها کوتاهشان کردهام و دوباره بلند شدهاند، حالا که میدانم حسم نسبت به بود و نبودشان از همان قلب آب میخورَد، به این نتیجه رسیدهام که: "برای چیزهای برگشتپذیر نباید غصه خورد."
فرزندان نداشتهی عزیزتر از داشتههایم!
اگر ضرری کردید، چه در مال، چه در کار، چه در تحصیل، چه در زندگی، یک لحظه قضیه را بگذارید رویِ کفِ مغزتان و بیایید از سقف به داستان نگاه کنید. اگر برگشتپذیر بود، ولو به زحمت، ولو به زمان، غصهاش را نخورید.
قبول دارم که ممکن است دیگر مثلاً موی بلند در هفت سال و چندماهگی را تجربه نکنید. ممکن است آن وسطها تا برگشتِ دوباره غصه بخورید از ناتوانیتان در حفظ آبرو، حتی ممکن است آن اوایل ندانید باید چطور شرایط را هندل کنید
اما... (فرزندانم بیایید به کامنتِ اول)
بیشتر...
تبلیغات