ورق زدنی ست...این عمو شهرام است اینجا آسایشگاه معلولین سالمندان تماس گرفت گفت می شود یکی

ورق زدنی ست...این عمو شهرام است اینجا آسایشگاه معلولین سالمندان تماس گرفت گفت می شود یکی
‌ ‌ ‌
ورق زدنی‌ست... .
این عمو شهرام است و اینجا #‌آسایشگاه #‌معلولین و #‌سالمندان
تماس گرفت و گفت می‌شود یکی‌ از خوانش‌هایت مختص به من شود؟
گفت سال‌ها پیش عاشق شده، دلباخته‌ی یکی از پرستارانِ همین آسایشگاهی که سی و پنج سال از عمرش را آنجا گذرانده...
به دیدارش رفتیم، عکس دختری روی بک‌گراند گوشی موبایلش خودنمایی می‌کرد...
گفت دیگر قبول کرده‌ام که نمی‌شود و اصلاً "نباید" که بشود. گفت کِیف می‌کنم از دیدن موفقیتش. گفت خوب می‌دانم که لایق بهترین‌هاست. اما کاش...
پرستار سال‌هاست از آنجا رفته، یاد و مِهر و عکس و عطرش اما...نه!
پس
به نامِ او
و به یادِ رعنای خوش قد و بالا...
#‌باران_نیکراه

پینوشت: متنِ خوانده شده به قلمِ نسیم جانم است، که تبحُرِ عجیبی دارد در شنیدنِ "نخوانده‌هایم" و نوشتنشان روی ورق.
#‌نسیم_شاه_چشمه
@shah.cheshme
پینوشت‌تر: فایل یک تکه‌اش را در کانال خواهم گذاشت که به گمانم نه فقط برای عمو شهرام قصه‌مان، که برای تمام آنان که قد و قواره‌ی بودنشان به قد و قواره‌ی یار نمی‌رسد، صادق است.
@sh.hrm3742

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط