|
4 سال پیش
_arefehbook_

غرق مطالعه بود که صدایی شنید مقابلش جوانی با پیراهن سفید بلند محاسن بلند وبور چشمان نافذ ایستاده بو

غرق مطالعه بود که صدایی شنید مقابلش جوانی با پیراهن سفید بلند محاسن بلند وبور چشمان نافذ ایستاده بو
غرق مطالعه بود که صدایی شنید, مقابلش جوانی با پیراهن سفید بلند,محاسن بلند وبور,چشمان نافذ,ایستاده بود ودرآغوشش نوزادی دست وپا میزد.
جوان گفت:من عیسی بن مریم هستم.هدیه ای برایتان اورده ام.من کودکم را به دست تو میسپارم.ازاو به خوبی مراقبت کن.بااو باش واورابشناس.
#‌امام_علي
#‌امام_علی_علیه_السلام
#‌امام_علی_ع
#‌داستان_مذهبی
#‌داستان_واقعی
#‌داستانهای_واقعی
#‌داستان_آموزنده
#‌داستان
#‌کتاب
#‌کتاب_باز
#‌کتاب_خوب_بخوانیم
#‌معرفی_کتاب
#‌کتابخوانی

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط