راهی بزن که آهی برساز آن توان زد شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد بر آستان جانان گر سر توان نهاد

راهی بزن که آهی برساز آن توان زد شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد بر آستان جانان گر سر توان نهاد
راهی بزن که آهی برساز آن توان زد
شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد

بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد

قد خمیده ما سهلت نماید اما
بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد

در خانقه نگنجد اسرار عشق بازی
جام می مغانه هم با مغان توان زد

درویش را نباشد برگ سرای سلطان
مائیم و کهنه دلقی کاتش در آن توان زد

اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داو اول برنقد جان توان زد

گر دولت وصالت خواهد دری گشودن
سرها بدین تخیل بر آستان توان زد

عشق و شباب و رندی مجموعه مرادست
چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد

شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست
گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد
حافظ به حق قرآن کز شید و زرق باز آی
باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد

?من که عمریست سمرقند و بخارای دل و جانم را به خال هندوی حضرت لسان الغیب بخشیدم هر بار که غزلی از دیوانشان می خوانم عرض ادب به حضرتشان میکنم. خاصه ۲۰ مهر که روز گرامیداشت ایشان است.
#‌حافظ_شیرازی #‌محمد_رضا_شجریان #‌آواز_سنتی #‌شعر #‌موسیقی

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط